گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۵

باز آمدم چون عیدِ نو، تا قفلِ زندان بشکنم
وین چرخِ مردمْ‌خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت‌اخترِ بی‌آب را، کین خاکیان را می‌خورند
هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم
از شاهِ بی‌آغازْ من، پرّان شدم چون باز من
تا جغدِ طوطی‌خوار را در دِیرِ ویران بشکنم
زآغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدایِ شه کنم
بشکسته بادا پشتِ جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم
تا گردنِ گردن‌کشان در پیشِ سلطان بشکنم
روزی دو، باغِ طاغیان گر سبز بینی، غم مخور
چون اصل‌های بیخ‌شان از راهِ پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالمِ بدغور را
گر ذرّه‌ای دارد نمک گبرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی‌گویی بُوَد، چوگانِ وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد، در زخمِ چوگان بشکنم
گشتم مقیمِ بزم او، چون لطفْ دیدم عزمِ او
گشتم حقیرِ راه او، تا ساقِ شیطان بشکنم
چون در کفِ سلطان شدم، یک حبّه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی، می‌دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانهٔ خود ره دهی
پس تو ندانی این قدَر کاین بشکنم، آن بشکنم؟
گر پاسبان گوید که «هی!»، بر وی بریزم جامِ می
دربان اگر دستم کشد، من دستِ دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گِرْدِ دل، از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردونِ گردان بشکنم
خوانِ کرم گسترده‌ای، مهمانِ خویشم برده‌ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم؟
نی نی، منم سَرْخوان تو، سرخیلِ مهمانان ِتو
جامی دو بر مهمان کنم، تا شرمِ مهمان بشکنم
ای که میانِ جانِ من تلقینِ شعرم می‌کنی
گر تن زنم خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم
از شمسِ تبریزی اگر باده رسد، مستم کند،
من لااُبالی‌وار خود اُستُونِ کیوان بشکنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز آمدم چون عیدِ نو، تا قفلِ زندان بشکنم
وین چرخِ مردمْ‌خوار را چنگال و دندان بشکنم
هوش مصنوعی: من دوباره برگشته‌ام مانند عید نوروز، تا زنجیرهای زندانی که در آن به سر می‌برم را بشکنم و همچنین این قلمرو ظالم و بی‌رحم را تحت کنترل و فشار خود درآورم.
هفت‌اخترِ بی‌آب را، کین خاکیان را می‌خورند
هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در مواجهه با مشکلات و سختی‌ها، می‌تواند با تلاش و اقدام مناسب، وضعیت را تغییر دهد. او از قدرت و توانایی خود برای مقابله با موانع و تلاش برای بهبود شرایط سخن می‌گوید. در واقع می‌خواهد بگوید که نه‌تنها می‌تواند بر دشواری‌ها غلبه کند، بلکه از روش‌های مختلف برای مدیریت اوضاع بهره می‌برد.
از شاهِ بی‌آغازْ من، پرّان شدم چون باز من
تا جغدِ طوطی‌خوار را در دِیرِ ویران بشکنم
هوش مصنوعی: از شاهی که هیچ شروعی ندارد، مانند پرنده‌ای آزاد شدم تا جغدی که طوطی را می‌خورد را در معبد ویران نابود کنم.
زآغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدایِ شه کنم
بشکسته بادا پشتِ جان گر عهد و پیمان بشکنم
هوش مصنوعی: من از ابتدا با خود عهد کرده‌ام که جانم را فدای پادشاه کنم و اگر این پیمان را بشکنم، پشت جانم شکسته باد.
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم
تا گردنِ گردن‌کشان در پیشِ سلطان بشکنم
هوش مصنوعی: امروز مانند آصف (وزیر سلیمان) هستم، با شمشیر و فرمان در دستم تا گردن سرکشان را در برابر سلطان بشکنم.
روزی دو، باغِ طاغیان گر سبز بینی، غم مخور
چون اصل‌های بیخ‌شان از راهِ پنهان بشکنم
هوش مصنوعی: اگر روزی در باغ ظالم‌ها سبزه و سرسبزی دیدی، نگران نباش؛ چون من به زودی ریشه‌های پنهان آنها را می‌شکنم.
من نشکنم جز جور را یا ظالمِ بدغور را
گر ذرّه‌ای دارد نمک گبرم اگر آن بشکنم
هوش مصنوعی: من نمی‌شکنم جز ظلم و ستم را، یا ظالمی را که نیک‌رخ نیست. حتی اگر ذره‌ای از او نمک داشته باشد، اگر آن را بشکنم.
هر جا یکی‌گویی بُوَد، چوگانِ وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد، در زخمِ چوگان بشکنم
هوش مصنوعی: هر جا که کسی را بگویی، او مانند نشانه‌ای از وحدت است. اگر او در میدان نبرد حاضر نشود، با زخم‌های چوگان ضربه‌ای به او وارد می‌کنم.
گشتم مقیمِ بزم او، چون لطفْ دیدم عزمِ او
گشتم حقیرِ راه او، تا ساقِ شیطان بشکنم
هوش مصنوعی: من در مجالس او مستقر شدم، چرا که وقتی محبت او را دیدم، تصمیم گرفتم که در مسیر او قرار بگیرم. به قدری در برابر او کوچک شدم که آماده‌ام تا موانع را از سر راهم بردارم.
چون در کفِ سلطان شدم، یک حبّه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی، می‌دان که میزان بشکنم
هوش مصنوعی: زمانی که در دست سلطان قرار گرفتم، مانند یک دانه بودم که به سنگ تبدیل شدم. اگر مرا در ترازوی خود بگذاری، می‌دانی که ترازوی تو را می‌شکنم.
چون من خراب و مست را در خانهٔ خود ره دهی
پس تو ندانی این قدَر کاین بشکنم، آن بشکنم؟
هوش مصنوعی: اگر تو مرا که در حال خراب و مستی هستم به خانه‌ات راه بدهی، پس نمی‌دانی که اینجا چه اندازه می‌توانم فضا را به هم بریزم و خراب کنم؟
گر پاسبان گوید که «هی!»، بر وی بریزم جامِ می
دربان اگر دستم کشد، من دستِ دربان بشکنم
هوش مصنوعی: اگر نگهبان بگوید که «هی!»، من جام می را به سمت او می‌ریزم. اگر او دستش را به سمت من دراز کند، من دست او را می‌شکنم.
چرخ ار نگردد گِرْدِ دل، از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردونِ گردان بشکنم
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار به دلم بچرخد، آن را از ریشه و پایه‌اش می‌کنم و اگر روزگار پست و آسیب‌زننده باشد، آن را می‌شکنم.
خوانِ کرم گسترده‌ای، مهمانِ خویشم برده‌ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم؟
هوش مصنوعی: میزبان، سفره‌ای پربار و پرنعمت پهن کرده‌ای، پس چرا من را فراموش کرده‌ای و به من توجه نمی‌کنی؟ اگر من هم در کنار سفره‌ات جایی داشته باشم و تکه‌ای از نان را می‌شکستم، آیا این کار بدی است؟
نی نی، منم سَرْخوان تو، سرخیلِ مهمانان ِتو
جامی دو بر مهمان کنم، تا شرمِ مهمان بشکنم
هوش مصنوعی: من، بانی جمع تو هستم و پیشوای مهمانان تو. برای اینکه حرمت مهمان را حفظ کنم، دو جام به مهمان تقدیم می‌کنم.
ای که میانِ جانِ من تلقینِ شعرم می‌کنی
گر تن زنم خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل من شعر را به یاد می‌آوری، اگر زبانم را ببندم، می‌ترسم که حرفی نادرست بزنم.
از شمسِ تبریزی اگر باده رسد، مستم کند،
من لااُبالی‌وار خود اُستُونِ کیوان بشکنم
هوش مصنوعی: وقتی از شمس تبریزی، شراب بیاید، مست و شیدا می‌شوم و بدون هیچ توجهی، حتی می‌توانم عظمت آسمان را بشکنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1388/01/21 17:03
رسته

بیت 2
غلط: باده هاشان
درست : بادهاشان
بیت 14
غلط:گوشه
درست : گوشه ی
منبع: نسخه ی فروزانفر
---
پاسخ: با تشکر، تغییرات مطابق تحقیق شما اعمال شد.

1388/05/03 15:08
ناشناس

بیت 7
غلط: گیرم
درست: گبرم
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/09/01 00:12
ساکت

بیت7
نادرست:گبرم
درست:گیرم
از نسخه ی استاد فروزانفر
---
پاسخ: با تشکر، با استناد به تحقیق شما تغییر انجام شدهٔ قبلی را بازگرداندیم.

با سلام
در بیت 7
بر اساس قرائت صوتی دکتر سروش، در مجموعه رسول آفتاب، کلمه گبرم صحیح می باشد.
علاوه بر آن که کلمه گیرم در این بیت هیچ معنای محصلی ندارد و حتی در صورت موجود بودن در نسخه های متقدم، می تواند ناشی از سهو مستنسخ باشد.

1391/08/30 23:10
دوست

بیت هفتم 7
نادرست : گیرم
درست : گبرم
عزیزان شما این شعر پر مغز رو با لفظ گیرم معنا کنید ....
قطعا بی معنی و بی ربط به موضوع هستش .. به نظر من بجای استناد به نسخه های نادرست بهتر است از بهترین مرجع یعنی عقل خودمون کمک بگیرم که این مصرع با لفظ "گبرم" دارای معنای کاملی است.

1394/01/28 09:03
زنده دل

در برخی نسخه ها این ابیات آورده شده ، آیا مربوط به این غزل مولانا است ؟
امروز سرمست آمدم، تا دیــــــر را ویران کنم
گرز فریدونی کشــم ،ضحّــــاک را سر بشکنم
این بار سرمست آمدم ، تا جام و ساغر بشکنم
ساقی ومطرب هردو را، من کاسه سر بشکنم
گر کژ بسویم بنگرد گـــــــوش فلک را بر کنم
گر طعنه بر جــــــــــانم زند دندان اختر بشکنم
چون رو به معراج آورم ازهفت کشوربگذرم
چون پای برگردون نهم نه چرخ و چنبربشکنم
گر محتسب جوید مـــــرا تا در رهی کوبد مرا
من دست وپایش درزمان با فرق ودندان بشکنم
گر شمس تبریزی مــرا گوید که هی آهسته شو
گویم که مـــــــن دیوانه ام این بشکنم آن بشکنم

1394/11/24 13:01
ali tarefi

بسیار زیباست،این غزل زیبا را استاد شهرام ناظری اجرا کرده اند،بسیار سپاس گذارم از زحمات شما

1394/11/17 19:02
ارد ایرانی

غزل (این بار سر مست أمدم تا جام وساغر بشکنم) این چکامه شور انگیز را استاد بزرگ شجریان در کانادا اجرا کرده اند، در اینترنت اگر (گرز فریدونی ) را سرچ کنید میتوانید ببینید وبشنوید. فوق العاده است.

1395/10/21 14:12

با سلام به فرهنگ دوستان
اگر در بیت 7 کلمه «گیرم» را صحیح بدانیم، شاید بتوان آن را چنین تحلیل کرد: کلمه «نمک» در این بیت می‌بایست دوبار تکرار می‌شده به این شکل؛ گر ذره‌ای دارد نمک، با شکستن آن نمک گیر خواهم شد. اما مولانا با فصاحت تمام کلمه نمک را به عنوان مرکز ثقل بیت یک‌بار اما در دو نقش به‌کار برده است.

1395/10/21 14:12

با سپاس و پوزش
در نظر قبل آدرس سایت اشتباه درج شده بود

1396/05/13 13:08
بهاره

مراد از "جغد طوطی خوار" چیست؟

1396/05/14 09:08
...

دوست عزیز، بهاره بزرگوار
ویرانه ای رو تصور کنید که جغدی اونجا نشسته و طوطی ها رو می خوره. یک باز از دست شاه به پرواز درمیاد و در این ویرانه جغد رو نابود می کنه.
حالا جغد رو نمادی از شومی و ویرانی و مرگ در نظر بگیرید و طوطی رو نماد شیرین سخنی و سرزندگی و سرور و مولوی همون بازه که از دست معشوق (شاه) پریده و در این ویرانه، جغدهای نابود کننده زندگی رو نابود می کنه و طوطی هارو آزاد.
به نظر من مولوی در این بیت خودش رو نابود کننده افسردگی ها و پیام آور نشاط و سرزندگی می دونه.
با احترام.

1396/05/14 22:08
بهاره

برسد به دست اون عزیزی (...) که پاسخ من رو داد. بینهایت ممنونم. چقدر شیرین، چقدر شیوا، چه هدیه ی زیبایی به من دادید با این پاسخ.

1396/05/15 08:08
...

ممنونم از لطفتون

1396/06/16 01:09
همایون

عرفان مقوله ائ‌ فردی به نظر میاید ولی از آنجا که انسان با جامعه و هستی‌ در پیوند است
اگر خود را به اوج توانمندی خود برساند که هدف عرفان نیز همین است آنگاه همگی‌ از او
برخوردار میشوند. این حسی است که جلالدین در این غزل بیان میکند
براستی نیز این کار را کرده است. جلال دین همه مذاهب را به هم زده است.
خدا را دگرگون کرده است. مستی را برای همه تحقق بخشیده است
شمس را خدا کرده است خودش را جاودانه و بی‌ مرگ کرده است
شاهان را سبک و بی‌ مقدار کرده است مغول و تاتار را در اوج تهاجم به مسخره گرفته است
آسمان و ستارگان را از اعتبار انداخته است دکان همه شعبده بازن را تخته کرده است
برای همیشه زاهدن و دین فروشان را پست و بی‌ مقدار کرده است
موسیقی‌ و رقص را و شادی و پرواز و نوروز را به همه ارمغان داده است
براستی قفل زندان‌ها را شکسته است. آیا اکنون نوبت ما نیست که با باده او
مست شوم و استون کیوان را و مردم آزاران جهان را فرو شکنیم. چرا که نه

1400/05/09 13:08
ملیکا رضایی

همایون !

عالی بود ! ....

1396/12/04 10:03

باعرض سلام خدمت مدیران گنجور و خوانندگان عزیز وباعرض ارادت به یاد مولانا:
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشـکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشـکنم
هفت اختر بی‌آب را کاین خاکـیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم بادها شـان بشـکنم
در بیت چهارم، مولانا که خودرا خاک وازخاک معرفی میکند هرسه عنصر آب وآتش وباد را به باد افتصاح میدهد.
ونیز بیان ظاهر این بیت میگوید که براتش آب می زند وحقیر شان میکند باد شان را بدر میکند .
بادهاشان اصلاح شود به بادها شان

1397/06/15 11:09
محمد طرفی

بایستی عرض شود این ابیات گنجینه را استاد شجریان در کنسرت استرالیا اجرا کرده است! ساز و آواز این گرز فریدونی و سپس بعد از آن تصنیف سخن عشق یا همون تصنیف «مرغ سخندان» در کنسرتی داخل کشور استرالیا اجرا شد. جالب اینجاست به شعر سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم که مراجعه کردیم اونجا هم ننوشته که این شعر در استرالیا اجرا شده، بنظرم اگر کاربران سایت گنجور لطف کنند از این دو اجرا نام ببرند خیلی خوب میشه! امیدوارم که موفق و سلامت باشند این عزیزان و به امید بهبودی حنجره ی ایران زمین، استاد محمد رضا شجریان!

1398/03/04 19:06
علی شیرازی

درود بر همه دوستان
در ساخته استاد مجید درخشانی با آواز بهشتی استاد شجریان در سال 2010 در لس آنجلس هم اجرا شده است.

1398/06/15 11:09
امیرحسین

این قطعه فوق العاده استاد مولوی را شهرام ناظری با نام "قفل زندان" بصورت تک آهنگ اجرا کرده که اجرای بسیار زیباییست، مخصوصا اجرای کاخ سعادت آباد. لطفا امکان اضافه کردن تک آهنگ رو هم به فهرست خوانندگان اثر اضافه کنید. من تلاش کردم نشد اینکار انجام بدهم. سپاسگذارم.

1398/08/03 21:11
لیلا حسن زاده

سلام و سپاس از مطالب مفید دوستان
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
از آنجایی که در دوران گذشته و باستان (حتی امروزه) رسم بر این بوده که در نوروز درب زندان‌ها را باز می ‌کردند و گاه بخشی از حبس زندانیان را می‌بخشیدند. منظور مولانا از مصرع اول همان باز شدن قفل زندان‌ها و بخشیدن زندانیان بوده است.

1400/05/09 13:08
ملیکا رضایی

شهرام ناظری هم فکرکنم خوانده باشد این شعر را ... 

1400/10/25 22:12
هادی رنجبران

11. کیست که در میان جان مولانا بدو شعر تلقین می¬کند؟! مسلما مولانا از زبان او سخن می¬گوید. فرمان او را اجرا می¬کند و به زبان ساده¬تر، این همه عشق و شور و جذبه، عصیان و حماسه، هنر و زیبایی همه و همه، رشحه¬ای از «رَشَحات» اوست که در دل و جانش جای دارد و بدو تلقین شعر می¬کند و می¬توان گفت تنها مولاناست که چنین است و لاغیر. عارف واصل به مقامی دست می¬یابد که در خود هیچ¬گونه اراده و اختیاری نمی¬بنید؛ بلکه تسلیم خواست و ارادة معشوق است. وی احساس می¬کند که اراده و اختیار از او سلب شده است و خود را در اختیار یک قدرت و ارادة مافوق می¬بیند که سکوت و سخن گفتنش به دستور و خواست اوست؛ وگر نه خوی و لقب آن جناب، خاموشی و خموش بود و نگفتن را بر گفتن ترجیح می¬نهاد. از این¬رو، هرگاه به او مجال گفتن دهد، داد سخن می¬دهد و چون مانع شود، سکوت می¬کند. یا رها کن تا نیایم در کلام / یا بده دستور تا گویم تمام (مثنوی، 2/1555) اثر هنری در وادی عرفان، نتیجة حالت باطنی هنرمند است که در صورت محسوس جلوه¬گر می¬شود. آنجا که نه خودِ هنرمند که نیروی راز مکشوف شده بر او، در جانش جاری می¬شود و در کالبدش فعلیّت می¬یابد، «او» به سخن درمی¬آید.

1401/02/07 15:05
هومن باقری

معنی "بدغور" : بد گوهر

1401/04/26 21:06
محمد کیال

عرض ادب و احترام؛

در بیت هفتم «من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را

گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم»

در ده جلدی استاد فروزانفر به جای گیرم، «گبرم» آمده است.

1401/04/26 21:06
محمد کیال

گر ذره‌ای دارد نمک، گبرم اگر آن بشکنم