گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۱

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام
مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن
مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌ام
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای
با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مرده‌ام
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته‌ام
با منکران دی صفت همچون خزان افسرده‌ام
ای نان طلب در من نگر والله که مستم بی‌خبر
من گرد خنبی گشته‌ام من شیره‌ای افشرده‌ام
مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده‌ام
روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد
ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبرده‌ام
در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم
با یار خود آمیختم زیرا درون پرده‌ام
آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام
دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من
در لامکان سیران من فرمان ز قان آورده‌ام
در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام
گر گویدم بی‌گاه شد رو رو که وقت راه شد
گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپرده‌ام
خامش که بلبل باز را گفتا چه خامش کرده‌ای
گفتا خموشی را مبین در صید شه صدمرده‌ام

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام
هوش مصنوعی: ای عاشقان، من پیمانه‌ام را گم کرده‌ام و از آن می‌ای که در پیمانه‌ها جا نمی‌شود، نوشیده‌ام.
مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن
مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌ام
هوش مصنوعی: من از شراب مستم، وقتی که به محتسب نگاه می‌کنی، او را مسخره کن و خودت هم کمی طعنه بزن.
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای
با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مرده‌ام
هوش مصنوعی: ای پادشاه راستگو، آیا تا به حال مثل من که دروغگو هستم را دیده‌ای؟ من با زندگی‌ام زنده‌ام و با خاطرات مردگان زندگی می‌کنم.
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته‌ام
با منکران دی صفت همچون خزان افسرده‌ام
هوش مصنوعی: من در کنار زیبایانی چون گل‌ها شکفته و شاداب هستم، اما در جمع کسانی که بی‌خودی و بدذات هستند، مثل فصل خزانی پژمرده و نگران شده‌ام.
ای نان طلب در من نگر والله که مستم بی‌خبر
من گرد خنبی گشته‌ام من شیره‌ای افشرده‌ام
هوش مصنوعی: ای کس که در جستجوی نان و روزی هستی، به من نگاه کن. قسم به خدا که من در حال مستی و بی‌خبری هستم. من به مانند گردی سرگردان شدم و به نوعی جوهر وجودم فشرده شده است.
مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده‌ام
هوش مصنوعی: من خمار و مست هستم، اما غرق شوق اویم. اگرچه در میان جوی و زلالی عشقم غوطه‌ورم، اما به لطف او مانند گلزار و عطر گل‌ها پرورش یافته‌ام.
روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد
ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبرده‌ام
هوش مصنوعی: روز زمانی که تصویر زیبایش بر چهره زرد من بیفتد، همچون ماهی می‌شوم که در زیبایی‌اش غرق شده‌ام، گرچه در ظاهر ممکن است دچار سیاهی شده باشم.
در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم
با یار خود آمیختم زیرا درون پرده‌ام
هوش مصنوعی: در جام می، افکار و دل‌مشغولی‌هایم را رها کرده و با معشوقم در آمیختم، چون در دل من رازهایی نهفته است.
آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام
هوش مصنوعی: من افکار و اندیشه‌هایم را کنار گذاشتم تا هوشیاری به من کمک کند از آنها دوری کنم. من از افکار بازدارنده خسته و پژمرده‌ام.
دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من
در لامکان سیران من فرمان ز قان آورده‌ام
هوش مصنوعی: در حال حاضر، زمان من در حال گردش است و من در خلاء و بی‌مکانی به سر می‌برم. ذهنم در این فضا به سرگردانی و تفکر مشغول است و من دستوری را از مقام بالاتر دریافت کرده‌ام.
در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در جسم من یک روح متفاوت وجود دارد و در جان من هم چیزی دیگر و مختلف هست. این دوگانگی باعث شده که من به حقیقتی عمیق‌تر پی ببرم.
گر گویدم بی‌گاه شد رو رو که وقت راه شد
گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپرده‌ام
اگر به من بگویند که شب شده است و وقت رفتن فرا رسیده، می‌گویم که این را به زنده‌ها بگو، من جانم را به حق سپرده‌ام.
خامش که بلبل باز را گفتا چه خامش کرده‌ای
گفتا خموشی را مبین در صید شه صدمرده‌ام
هوش مصنوعی: بلبل از علت سکوتش پرسید که چرا ساکت شده‌ای و او پاسخ داد که نباید به سکوت من توجه کنی، زیرا در دام عشق شکار شده‌ام و در این حال نمی‌توانم صحبت کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ به خوانش امیرحسین بذرافشان
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ به خوانش حسین رستگار
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1388/01/21 17:03
رسته

بیت 5
غلط: شیره
درست : شیره ی
منبع : نسخه ی فروزانفر
---
پاسخ: با تشکر، تصور می‏کنم «شیره‏ی» رسم‏الخط قدیمی برای «شیره‏ای» باشد، لذا مطابق تحقیق شما به صورت «شیره‏ای» تصحیح شد.

1392/02/27 18:04
مرضیه دانایی

بیت دوازده بی گاه تصحیح شود به بیگاه

1392/07/05 03:10
امین کیخا

پیمانه قفیز یا کفیز می شود و پهلوی است و نیز لغت بالغ با ضم روی حرف ل که نوعی شاخ گاو بوده است که با ان می می نوشیده اند . گویا بالغ گرجی بوده است .

1392/07/05 03:10
امین کیخا

نوبرده یعنی کسی که تازه برده می شده و روزگار خوبی نبوده است بناچار برده فرمان نمی برده گویا و نوبردگی بد روزگاری بوده هم برای خداوند ( مالک) هم برای وردگ( برده ) .

1393/02/17 06:05
پیرایه یغمایی

همانطور که جناب رسته اشاره کردند ، در بیت پنجم( شیره ی ) درست است و ( شیره ای ) نادرست . بر طبق غزلیات شمس با گزینش و تفسیر دکتر شفیعی کدکنی .

1395/06/27 09:08
امیر

در بعضی از متون مصرع اول بیت سوم بصورت
ای پادشاه شهشهان
امده است

1396/07/28 05:09
آریا

در بیت:
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای
با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مرده‌ام

منافق به نظر اشتباه می رسد و واژه صحیح موافق است، حتی از نظر معنایی هم خیلی به جمله و ابیات دیگر مرتبط هست و کلا تا جایی که یادمه در جاهای دیگر موافق نوشته شده

1402/02/19 17:05
خاتم

سلام 

نه درسته از خودت مزخرف نباف با ظن و گمان..

از این کلمات در عرفان زیاد هست مثلا عارف تا کافر نشده عارف نمیشه که منظور رسیدن به وحدت وجود و موجوده یا اینجا کلمه منافق به معنی اینه که مولانا در مقام بقا هست

والسلام علیکم

1396/08/16 00:11
همایون

صادقان و صداقت کلید واژه عرفان است بر عکس نفاق است که از منافع انسان ناشی‌ میشود و از اندیشه او می‌‌آید نفاق اصلی‌ نفاق با خود است نه با دیگران
بیگانگی از خود که در قرن‌های اخیر بعد از روسو مورد نظر فیلسوفان قرار گرفته است با رویکرد‌های متفاوت
در حقیقت و بنظر جلال دین ما، انسان باید با دیگران نفاق داشته باشد با غیر عاشقان نمی شود مثل عاشقان رفتار کرد
با کسی‌ که سخت است نمی توان نرمی کرد مانند درخت که از زمستان روی گردان است و خود را به خواب می‌زند ولی بر عکس با بهار می‌‌گوید و می‌‌خندد
انسان با اندیشه خود است که حالات گوناگون بخود میگیرد یک روز غمگین است و یک روز شاد یک روز مغرور و یک روز افسرده یک روز از دیدن رودد‌ها متعجب و حیرت زده
و به اندازه حالت خود نیازمند می‌‌ است پس نیازمند پیمانه و اندازه نیز هست
همه عبادت و تقوی او هم از روی ترس است و محافظ کاری
اگر خوب بخود نگاه کنیم می‌‌بینیم که همه کار‌های ما از روی محافظه کاری است نه از روی صداقت
عرفان ما همان رسیدن به صداقت ماست که بی‌ حد و مرز است
حتی دانشمندان ما نیز نمی توانند ادعای صداقت کنند زیرا هر یک با یک مدل ریاضی میخواهمند دنیا را توضیح بدهند ولی همواره دنیا آنها را حیران میکند
اگر به زبان خاموشی که جلال دین با آن‌ می‌‌اندیشد و می‌‌بیند پی‌ ببریم برابر صد انسان معنی‌‌های نو شکار می‌کنیم زبان صادقان خاموشی است که هزار سخن با خود دارد
و هزار مستی دارد و سیری ئا پذیر است بر عکس زبان اندیشه که همیشه نگران کار‌ها و محاسبات خود است

1396/08/20 13:11

خطاب به جناب آریا که نمیدونم با توسل به چه منبعی واژه ی منافق رو موافق معرفی کردن! مشکل اینه که فکر میکنیم شاعر اون کلمه ی خاص رو دقیقا با همون معنایی که مد نظر ما هست، میاره... تو این بیت : ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای / با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام . منظور شاعر از منافق ، شخصِ "دو رو" و "دوچهره" هست. که کاملا با بیت جور در میاد. ای کاش تا وقتی اطلاعاتمون تو ادبیات کامل نشده نظریه پردازی های مضحک نکنیم.

1397/01/30 22:03
ایلیاشید

در دیوان شمس نسخه چاپ سنگی بمبئی سال 1335 شمسی ابیات زیر نیز در صفحه 584 ذیل همین غزل آمده:
ای پسر اندر سپهر هفتمین ....با ملائک سالها گردیده ام
گر بگویم شرح حال خویشرا.....نهصدوهفتاد قالب دیده ام
گربپرسندم زحال زندگی .... همچو سبزه بارها روئیده ام
همچو الیاس اندرآن بحر محیط ....درمیان قعردریا بوده ام
همچوخضری درحیات جاودان....قطره ای از جام او نوشیده ام
جرعه ای از خُم ....این نظر از شاه مردان دیده ام
همچو بلبل در گلستان اِرم....در فراقش من بسی نالیده ام
روشنایی در دل شمس یقین.....چشم باطن را به معنی دیده ام
بنظر میرسد در تصحیح ها ادیبان چون نتوانسته اند معنی شعر را قبول یا فهم کنند این قسمت را تحزیف نموده اند

1397/07/13 09:10
سهیلا

از اساتید و دوستان محترم خواهش می کنم معنی کلمه خنبی در بیت پنجم و تلفظش رو بفرمایند.

1397/07/13 15:10
محسن.۲

خُنب، نون ساکن = خُم ، یا ظرف شراب

1397/09/14 00:12
فرزام

روزی که عکس روی او‌بر روی زرد من فتد ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نو‌برده ام. رومی و زنگی اوج تضاد و دو قطب روبروی هم هستند. رومی مثالی، زیبا و کامل است و زنگی نا زیبا و‌کمال نیافتنی. و البته استعاره ای بسیار زیبا از حضرت مولانا.

1397/11/31 10:01
رضا

با سلام به ادبیان و سروران
از دوستان کسی معنای مصرع «در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر» با ملاحظه معنای «قان» به معنای سزخ پررنگ توضیح دهند. سپاس

1397/11/31 19:01
ما را همه شب نمی برد خواب

آقا رضا
چرا سرخ پر رنگ ؟
آخه چک کردم این واژه معناهای دیگری داره

1397/11/01 00:02
مهران

قان به معنای خون است.درجان من قانی دگر

1398/10/16 22:01
صبا

خطاب به جناب مهران
کلمه ی قان مخفف خاقان هست، فرمان از طرف خاقان

1398/10/16 22:01
صبا

همینطور در قسمت "...در جان من قانی دگر.." قان به معنی قلب هست

1399/01/10 17:04
بابک پرتو

از سوئی این دایه یا مایه، یا "مای"، همان "مـی"، یا باده‌ای شده است که سراسر ادبیات ما را از خود لبریزکرده است. این خود سیمرغ یا خداست که "می= باده= بگمز" می‌شود. اینست که مادر و می، ساقی و باده، ارتا و خون، رود = دایه به باهم این‌همانی دارند. همین تساوی ، بکلی برضد رابطه اهورا مزدا یا الله ، با واسطه یا معلم یا رسول یا برگزیده با انسان می‌باشد . این تصویر، برضد هرگونه واسطه ای هست . این تصویر، بیان تحوّل مستقیم ِ خود خدا ، به آموزه اش ، به حقیقتش هست . این تصویر، بیان گیتی شدن ، انسان شدن خداست .اینست که تصویر دایه ، بکلی برضد تصویر معلم و هادی و مرشد و رهنما و پیامبر و مظهر و ... است . این تساوی، در ادبیات عرفانی باقی می‌ماند . مولوی میگوید :
برخیز تا شراب به رطل گران خوریم بزم شهنشه است، نه ما باده می‌خریم

1399/07/21 13:10
ایمان دوکانه ای

با سلام خدمت اساتید بزرگ مخصوصا استاد کیخا
در مصرع ((در جان من قانی دگر)) کلمه قان به معنای سرخ رنگ است اما در اینجا شاعر منظورش [آتش و حرارت ] هست و کلمه قان هم بخاطر سرخی آتش بکار برده.(البته نظر شخص بود و اساتید تصحیح کنن)

1401/10/23 16:12
غلامرضامقبلی قرایی

(هوالعظیم)

 

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه راگم کرده ام

زان می که درپیمانه ها اندرنگنجد خورده ام

 

مولوی در یکی از اشعارش می گوید زبان عاشقان را، عاشقان دانند....

 

بنابراین در این بیت، خطاب به سایر عارفان و عاشقان الهی می گوید که پیمانه وجودی من از میِ انوار بیکران رخ و جمال الهی پر و لبریز و سرریز شده است ، بطوریکه درتجلی نور خدا گمگشته است و خودم را نمی بینم(مرتبه عرفان).

 

رسدآدمی بجائی که جزخدا نبیند........

 

ونوع میِ خودرا به گونه ای بیان می کندکه دل و جانش به اندازه ظرفیت وجودی خود از رؤیت جمال حق ، سرمست و مالامال از ذوق و وجد شده است ولذاچنان مئی،عظیم است و در هیچ پیمانه ای نگنجد وازبیکران تابیکران می باشد.

 

تجلیگه خودکردخداسینه مارا.......

 

بحر را گر بریزی درکوزه ای

چندگنجد قسمت یکروزه ای

 

(سبحان اللّه)

 

 

 

1403/11/20 22:01
عبداله وفا

سلام و عرض ادب و احترام 

پیشنهاد میکنم تفسیر/ ترجمه هوش مصنوعی را حذف کنید 

چرا که به نظرم بسیار سطحی و غیر واقع است و  روح ابیات را کم می‌کند .

متشکرم  

1403/11/01 07:02
محمد سلماسی زاده

در ابیات : 

آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند

ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام

دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من

در لامکان سیران من فرمان ز قان آورده‌ام

 

یک مفهوم بنیادین که در عرفان قدیم و معنویت جدید مشترک است دیده می شود و آن رهایی از افکار ناخواسته و توجه به خود واقعی است که آدمی را برتر از گردون سازد.

در بیت دوم هم "قان" مخفف قان قان به معنای خاقان است.

 

مراجعه به لغت نامه دهخدا و غور در معانی واژه "اندیشه" و شواهد عالی که مولفان آورده اند بسیار رهگشاست.