گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷

با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا ؟
گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا ؟
می‌کشد هر کرکسی اجزات را هر جانبی
چون نه مرداری تو بلک بازِ جانانی چرا ؟
دیده‌ات را چون نظر از دیده‌ی باقی رسید
دیده‌ات شرمین شود از دیده‌ی فانی چرا ؟
آن که او را کس به نسیه و نقد نستانَد به خاک
این چنین بیشی کند بر نَقْده‌ی کانی چرا ؟
آن سیه‌جانی که کفر از جانِ تلخش ننگ داشت
زهر ریزد بر تو و تو شهد ایمانی چرا ؟
تو چنین لرزان او باشی و او سایه توست
آخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا ؟
او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خود
تو بر او از غیبْ جان ریزی و می‌دانی چرا ؟
چون در او هستی ببینی گویی آن من نیستم
دعوی او چون نبینی گویی‌اش آنی چرا ؟
خشمِ یاران فرع باشد اصلشان عشقِ نوست
از برای خشم فرعی اصل را رانی چرا ؟
شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش
ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا ؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا ؟
گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا ؟
هوش مصنوعی: چرا با چنان قدرت و سلطنتی ناتوانی؟ تو باید مثل یک گوهر باارزش باشی، پس چرا خودت را به سنگی بی‌ارزش تقلیل می‌دهی؟
می‌کشد هر کرکسی اجزات را هر جانبی
چون نه مرداری تو بلک بازِ جانانی چرا ؟
هوش مصنوعی: هر موجودی که به تو نزدیک می‌شود، تو را از هم می‌پاشد و می‌کشد، زیرا تو نه مانند، چیزی مرده و بی‌روح هستی. بلکه تو همانند پرنده‌ای زنده و با نشاط هستی.
دیده‌ات را چون نظر از دیده‌ی باقی رسید
دیده‌ات شرمین شود از دیده‌ی فانی چرا ؟
هوش مصنوعی: چشم تو وقتی به نگاه دیگران می‌افتد، شرمنده می‌شود از اینکه به چیزهای زودگذر و فانی نگاه می‌کند. چرا اینگونه است؟
آن که او را کس به نسیه و نقد نستانَد به خاک
این چنین بیشی کند بر نَقْده‌ی کانی چرا ؟
هوش مصنوعی: آن کسی که هیچ‌کس از او قرض نمی‌گیرد و به او توجهی نمی‌کند، چرا باید به چیزهایی که نمی‌داند و از آن‌ها خبر ندارد، اهمیت دهد؟
آن سیه‌جانی که کفر از جانِ تلخش ننگ داشت
زهر ریزد بر تو و تو شهد ایمانی چرا ؟
هوش مصنوعی: آن فرد بدبختی که کفر و نفاق را از جان تلخ‌اش می‌ترسد، زهر را بر تو می‌ریزد، اما تو چرا باید شهد ایمان را داشته باشی؟
تو چنین لرزان او باشی و او سایه توست
آخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا ؟
هوش مصنوعی: تو چگونه می‌توانی این‌قدر ناپایدار باشی، در حالی‌که او فقط سایه‌ای از توست؟ در واقع، او تنها یک تصویر مادی است و تو وجودی زنده و معنوی داری. چرا باید این‌طور باشی؟
او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خود
تو بر او از غیبْ جان ریزی و می‌دانی چرا ؟
هوش مصنوعی: او به نقاط ضعف تو دقت می‌کند تا نواقص خود را پنهان کند، تو از روح خود خبر داری و می‌دانی که این رفتار چراست.
چون در او هستی ببینی گویی آن من نیستم
دعوی او چون نبینی گویی‌اش آنی چرا ؟
هوش مصنوعی: وقتی که در وجود او هستی را می‌بینی، احساس می‌کنی که انگار من وجود ندارم. اما وقتی او را نمی‌بینی، می‌گویی که او در حقیقت همین حالاست. چرا این چنین است؟
خشمِ یاران فرع باشد اصلشان عشقِ نوست
از برای خشم فرعی اصل را رانی چرا ؟
هوش مصنوعی: خشم دوستان یک موضوع فرعی است و آنچه که اصل و اساس رابطه را تشکیل می‌دهد، عشق و محبت است. چرا باید به خاطر یک موضوع فرعی، اصل محبت را کنار بگذاری؟
شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش
ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا ؟
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر حق است مانند شمس تبریزی است و در واقع هیچ کس به پای او نمی‌رسد. ناحقی را کی بتوان اصلی دانست، وقتی که پادشاهی چون او وجود دارد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۷ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1397/01/23 02:03
سامانی

خشم یاران فرع باشد اصلشان عشق تو است
در نسخه های مختلف این طور نوشته شده

1400/02/27 12:04
آفاق امینی

استاد شهبازی در برنامه 863 گنج حضور به زیبایی این غزل را تشریح کرده اند، این غزل فوق العاده اس، بیت اول واقعا تاثیر گذار هست.‌بیت اول میگوید در برابر اتفاق هر لحظه ما دو سلاح یا شمشیر داریم، شمشیر من ذهنی یا فضاگشایی، این دیگه به خودمون بستگی داره هر لحظه از کدوم استفاده کنیم‌

1401/10/25 10:12
محمد میرخانی

درود و ارادت

به نظر می رسد در بیت چهارم، میبایست جای نسیه و نقد، عوض شود تا وزن شعر درست تر باشد:

موجود:

آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک        این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا

پیشنهادی:
آن که او را کس به نقد و نسیه نستاند به خاک       این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا

1403/08/02 19:11
سُلگی قاسم .

شاه مصرع این غزل:

چرا این همه حرص حرفای یاوه دیگران را میخوری؟

او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب  خود....