گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۶

پرده‌ی دیگر مزن جز پرده‌ی دلدار ما
آن هزاران یوسف شیرینِ شیرین‌کار ما
یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید
غمزه‌ی خونیِ مست آن شهِ خمارِ ما
جان ما همچون سگانِ کوی او خون‌خوار شد
آفرین‌ها صد هزاران بر سگِ خون‌خوار ما
در نوایِ عشق آن صد نوبهارِ سرمدی
صد هزاران بلبلان اندر گل و گلزار ما
دل چو زناری ز عشقِ آن مسیح ِ عهد بست
لاجرم غیرت برد ایمان بر این زنار ما
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت
ذره‌وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون مثال ذره‌ایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
عاشقانِ عشق را بسیار یاری‌ها دهیم
چونک شمس‌الدین تبریزی کنون شد یار ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرده‌ی دیگر مزن جز پرده‌ی دلدار ما
آن هزاران یوسف شیرینِ شیرین‌کار ما
هوش مصنوعی: به دیگران توجه نکن و فقط به عشق و معشوق خودت بپرداز، زیرا او در میان همه‌ی زیبایی‌ها و خوشی‌ها، خاص‌ترین و شیرین‌ترین است.
یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید
غمزه‌ی خونیِ مست آن شهِ خمارِ ما
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چشمان معشوقه باعث شگفتی و حیرت یوسفان شد و دل‌های آنها را تحت تأثیر قرار داد. این عشق و دلبستگی به‌گونه‌ای است که روح و جان انسان را به مستی می‌آورد و همه حواشی و پرده‌های ظاهری را کنار می‌زند. معشوقه‌ای که به نوعی دل‌باخته و خمار عشق است، با غمزه‌ای عمیق و خونی، نه تنها دل عاشقان را می‌رباید بلکه آنها را در دنیایی ماورایی و عارفانه غرق می‌کند.
جان ما همچون سگانِ کوی او خون‌خوار شد
آفرین‌ها صد هزاران بر سگِ خون‌خوار ما
هوش مصنوعی: جان ما به اندازه سگان در کوی او سرشار از عشق و فداکاری شد. بی‌شمار آفرین بر وفاداری و شجاعت سگی که برای عشق و مقصد خود این‌گونه جانفشانی می‌کند.
در نوایِ عشق آن صد نوبهارِ سرمدی
صد هزاران بلبلان اندر گل و گلزار ما
هوش مصنوعی: در نغمه‌های عشق، به اندازه صد بهار جاودانی، هزاران بلبل در میان گل‌ها و باغ‌ها وجود دارند.
دل چو زناری ز عشقِ آن مسیح ِ عهد بست
لاجرم غیرت برد ایمان بر این زنار ما
هوش مصنوعی: دل مانند زنجیری از عشق آن مسیحی که با او عهد بسته است، به همین دلیل غیرت بر ایمان ما غلبه کرده است.
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت
ذره‌وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
هوش مصنوعی: خورشید نه از سمت مشرق آمده و نه از سمت مغرب، بلکه از عمق جان خود به ما تابیده است. مانند ذره‌ای که به رقص درمی‌آید، تمام دیوارها و فضا نیز تحت تأثیر این نور و انرژی به حرکت درآمده‌اند.
چون مثال ذره‌ایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
هوش مصنوعی: ما مانند ذراتی کوچک هستیم که در جستجوی آن خورشید هستیم و رفتار ما در طول روز و شب مانند حرکتی رقص‌وار است.
عاشقانِ عشق را بسیار یاری‌ها دهیم
چونک شمس‌الدین تبریزی کنون شد یار ما
هوش مصنوعی: ما به عاشقان عشق کمک‌های زیادی می‌کنیم، چون شمس‌الدین تبریزی اکنون دوستان ماست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۶ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

و به روایت از برخی نسخ دیگر :
بیت دوم:
یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید
غمزه چشمان مست آن شه خونخوار ما
وبیا چهارم:
در هوای عشق آن صد نوبهار سرمدی
صد هزاران بلبلان درهر گل گلزار ما
وبیت ماقبل آخر:
چون مثال ذره‌ایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شبها کار ما
والعاقبه للمتقین

1396/08/17 02:11
آرش دانش

چون مثال ذره‌ایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما

کریستوفر آلتمن، پژوهشگری از موسسه دانش نانوی کاولی در هلند، میگوید که آزمایشهای جدید، بطور مرتب، حکایت از حضور فرآیندهای کوانتومی در سیستمهای زیست شناختی دارند. با ظهور ابزارهای قدرتمند جدید مانند لیزرهای فمتوثانیه ای (ده به توان منهای پانزده ثانیه) و مکان یابی با دقتهایی در ابعاد نانو، سرانجام رقص کوانتومی حیات در برابر
دیدگان ما قرار گرفته است.
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/07/19 21:10
همایون

رقص و ذره از واژه‌های مهم در درک تفکر عرفان و رازورزی ایرانی‌ است و به خصوص در غزل‌های جلال دین بسیار به آن پرداخته شده است
همان گونه که آرش عزیز نوشته همه پدیده‌های هستی‌ از رخسیدن الکترون‌ها و ذرات به وجود می‌‌آیند و آنچه که پایه و اصل هستی‌ است می‌‌تواند در هر پدیده‌ای نیز خود را نشان دهد و پیدا شود، آنچه اهمیت دارد آن عاملی است که رخسیدن را موجب می‌‌گردد که می‌‌تواند عاملی بیرونی باشد و یا درونی، رخس در انسان عاملی درونی دارد که توسط کسی‌ یا عاملی بیرونی فعال و تحریک می‌‌شود و این عامل درونی معنی‌ نام دارد و وقتی معنی‌‌ها در انسان نو می‌‌شود انسان به وجد می‌‌آید و با وجد خود دیگران را نیز به وجد می‌‌آورد زیرا معنی‌ در درون همه حضور دارد مهم نو شدن آن است، آن‌ها که توانائی نو کردن و صیقل زدن معنی‌‌ها را دارند مانند شمس تبریز ا‌ند که جهانی‌ را به رخس در می‌‌آورند، مثالی در مثنوی هست که چگونه معنی‌ وقتی به کار می‌‌افتد جنگ‌ها به شادی و رخس بدل می‌‌گردد و آن حکایت ترک و ایرانی‌ و عرب است که پولی‌ می‌‌یابند و بر سر خرج کردن آن می‌‌ستیزند تا آن که کسی‌ پیدا می‌‌شود و انگور را که همان معنی‌ است برایشان با آن پول می‌‌خرد و بین همه صلح می‌‌شود و خرم می‌‌شوند چون همه به دنبال معنی‌ ا‌ند ولی اختلاف در گفت و زبان است

1402/06/04 22:09
haro

عزیزان اگر میتوانید تفسیر را در اختیار بنده قرار دهید. با تشکر