غزل شمارهٔ ۱۳۵۳
چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال
خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال
در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی
چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال
چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز
چو بشنود خبر ارجعی ز طبل و دوال
چرا چو ذره نیاید به رقص هر صوفی
در آفتاب بقا تا رهاندش ز زوال
چنان لطافت و خوبی و حسن و جان بخشی
کسی از او بشکیبد زهی شقا و ضلال
بپر بپر هله ای مرغ سوی معدن خویش
که از قفس برهید و باز شد پر و بال
ز آب شور سفر کن به سوی آب حیات
رجوع کن به سوی صدر جان ز صف نعال
برو برو تو که ما نیز میرسیم ای جان
از این جهان جدایی بدان جهان وصال
چو کودکان هله تا چند ما به عالم خاک
کنیم دامن خود پر ز خاک و سنگ و سفال
ز خاک دست بداریم و بر سما پریم
ز کودکی بگریزیم سوی بزم رجال
مبین که قالب خاکی چه در جوالت کرد
جوال را بشکاف و برآر سر ز جوال
به دست راست بگیر از هوا تو این نامه
نه کودکی که ندانی یمین خود ز شمال
بگفت پیک خرد را خدا که پا بردار
بگفت دست اجل را که گوش حرص بمال
ندا رسید روان را روان شو اندر غیب
منال و گنج بگیر و دگر ز رنج منال
تو کن ندا و تو آواز ده که سلطانی
تو راست لطف جواب و تو راست علم سؤال
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲: چند از این قیل و قال عشق پرست و ببالغزل شمارهٔ ۱۳۵۴: تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال
خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که جان پرواز کند وقتی که از مقام جلال، لطفی به او میرسد؟ چون شکر از جان انسان میگذرد و به زندگی او طراوت میبخشد.
در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی
چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال
هوش مصنوعی: وقتی ماهی به خشکی میآید، به محض اینکه صدای موج را بشنود، بلافاصله به آب برمیگردد.
چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز
چو بشنود خبر ارجعی ز طبل و دوال
هوش مصنوعی: چرا باز به سوی سلطان نرفت، هنگامی که خبر شنید از فخر و عظمت که مانند صدای طبل و علم است؟
چرا چو ذره نیاید به رقص هر صوفی
در آفتاب بقا تا رهاندش ز زوال
هوش مصنوعی: چرا هر صوفی در نور جاودان نتواند همچون ذرهای برقص بیاید تا او را از زوال نجات دهد؟
چنان لطافت و خوبی و حسن و جان بخشی
کسی از او بشکیبد زهی شقا و ضلال
هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگیهای مثبت و زیباییهای فردی میپردازد، به گونهای که میگوید کسی با لطافت، خوبی، زیبایی و روحافزایی خود میتواند تاثیر عمیقی بر دیگران بگذارد. این تأثیر میتواند باعث افزایش شادی و روشنایی در زندگی افراد شود، یا برعکس، میتواند منجر به ناراحتی و گمراهی برای کسانی که چنین ویژگیها را درک نمیکنند، شود.
بپر بپر هله ای مرغ سوی معدن خویش
که از قفس برهید و باز شد پر و بال
هوش مصنوعی: ای پرنده، با شوق و انرژی به سوی آشیانهات پرواز کن، چرا که اکنون زمان آن رسیده که از قفس رها شوی و دوباره پر و بال بگشایی.
ز آب شور سفر کن به سوی آب حیات
رجوع کن به سوی صدر جان ز صف نعال
هوش مصنوعی: از آب شور دور شو و به سوی آب زندگی برو. به ریشه وجودت بازگرد و به صفای جانت توجه کن.
برو برو تو که ما نیز میرسیم ای جان
از این جهان جدایی بدان جهان وصال
هوش مصنوعی: برو، برو؛ تو میروی و ما نیز به زودی به تو میرسیم. ای جان، از این دنیا که جدا میشوی، به آن جهان وصال و اتحاد دست مییابی.
چو کودکان هله تا چند ما به عالم خاک
کنیم دامن خود پر ز خاک و سنگ و سفال
هوش مصنوعی: مانند کودکان، تا چه زمانی باید در این دنیای خاکی به جمعآوری چیزهای بیارزش همچون خاک و سنگ و سفال بپردازیم؟
ز خاک دست بداریم و بر سما پریم
ز کودکی بگریزیم سوی بزم رجال
هوش مصنوعی: بیایید از زمین دور شویم و به آسمان پرواز کنیم، و از دوران کودکی فاصله بگیریم تا به مجالس بزرگمردان بپیوندیم.
مبین که قالب خاکی چه در جوالت کرد
جوال را بشکاف و برآر سر ز جوال
هوش مصنوعی: در اینجا به ما میگوید که نباید نادیده بگیریم که جسم خاکی ما چه سرنوشتی خواهد داشت. بهتر است از صورت ظاهری خود فراتر برویم و حقیقت وجود خود را کشف کنیم، چرا که با شکستن ظواهر میتوان به حقیقت دست یافت و آنچه در واقع هستیم را آشکار کنیم.
به دست راست بگیر از هوا تو این نامه
نه کودکی که ندانی یمین خود ز شمال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نامه را با دست راستت از هوا بگیر، نه اینکه به اشتباه فکر کنی که این نامه تنها مناسب کودکی است که نمیداند سمت راست او کدام سمت است. در واقع، این اشارهای به عدم آگاهی و ناآگاهی برخی افراد نسبت به موقعیتها و شرایطشان دارد.
بگفت پیک خرد را خدا که پا بردار
بگفت دست اجل را که گوش حرص بمال
هوش مصنوعی: خدا به پیامبر حکمت گفت که از جا برخیز و به مرگ دستور داد که به طمع و زراندوزی توجهی نکند.
ندا رسید روان را روان شو اندر غیب
منال و گنج بگیر و دگر ز رنج منال
هوش مصنوعی: صدایی شنیده میشود که به تو میگوید روح خود را آزاد کن و در عالم غیب غوطهور شو. از درد و رنجهای دنیوی دست بکش و به جای آن به جستوجوی گنجهای معنوی بپرداز.
تو کن ندا و تو آواز ده که سلطانی
تو راست لطف جواب و تو راست علم سؤال
هوش مصنوعی: همین که تو صدا میکنی و آواز میدهی، نشانهای از سلطنت توست. مهربانی در پاسخ به تو است و تو عالم سوالات هستی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۳۵۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1403/04/10 07:07
عباس جنت
تعال یعنی بیا.
چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال / خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال
در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی / چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال
چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز / چو بشنود خبر ارجعی ز طبل و دوال
وقتی اجل تو را صدا زد فورا برو
صف نعال = کفش کَن، پایین مجلس