گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۳۸

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل
یقین اندر یقین آمد قلندر بی‌گمان ای دل
به هر لحظه ز تدبیری به اقلیمی رود میری
ز جاه و قوت پیری که باشد غیب دان ای دل
کجا باشید صاحب دل دو روز اندر یکی منزل
چو او را سیر شد حاصل از آن سوی جهان ای دل
چو بگذشتی تو گردون را بدیدی بحر پرخون را
ببین تو ماه بی‌چون را به شهر لامکان ای دل
زبون آن کشش باشد کسی کان ره خوشش باشد
روانش پرچشش باشد زهی جان و روان ای دل
دهد نوری طبیعت را دهد دادی شریعت را
چو بسپارد ودیعت را بدان سرحد جان ای دل
شنودی شمس تبریزی گمان بردی از او چیزی
یکی سری دل آمیزی تو را آمد عیان ای دل

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل
یقین اندر یقین آمد قلندر بی‌گمان ای دل
هوش مصنوعی: دوستی و ماندگاری در زندگی، همواره در کنار هم قرار دارد. ای دل، با اطمینان به خودت و اعتقادت، به این حقیقت باور داشته باش که هر چیزی که در زندگی می‌یابی، واقعی و بی‌چون و چراست.
به هر لحظه ز تدبیری به اقلیمی رود میری
ز جاه و قوت پیری که باشد غیب دان ای دل
هوش مصنوعی: در هر لحظه، به دلیلی، ممکن است سرنوشتمان تغییر کند. گاهی اوقات، به خاطر قدرت یا مقام، به منازلی می‌رسیم، اما هیچ‌کس نمی‌داند چه آینده‌ای در انتظار ماست. ای دل، مراقب باش!
کجا باشید صاحب دل دو روز اندر یکی منزل
چو او را سیر شد حاصل از آن سوی جهان ای دل
هوش مصنوعی: کجا می‌توانید باشید، ای صاحب دل، که دو روز در یک جا بمانید؟ وقتی که او (خداوند) از جانب دیگر عالم به شما نظر کند، دل شما سیراب می‌شود.
چو بگذشتی تو گردون را بدیدی بحر پرخون را
ببین تو ماه بی‌چون را به شهر لامکان ای دل
هوش مصنوعی: وقتی از آسمان عبور کردی، دریا را که مملو از خون است دیدی. حالا به تماشای ماه بی‌همتا در شهری که هیچ مکان مشخصی ندارد، بپرداز ای دل.
زبون آن کشش باشد کسی کان ره خوشش باشد
روانش پرچشش باشد زهی جان و روان ای دل
هوش مصنوعی: اگر کسی به چیزی علاقه‌مند باشد و دلش برای آن شوق و اشتیاق داشته باشد، زبان او هم می‌تواند بیانگر آن جذابیت باشد. ای دل، چقدر زیباست که جان و روح انسان پر از این شور و شوق باشد!
دهد نوری طبیعت را دهد دادی شریعت را
چو بسپارد ودیعت را بدان سرحد جان ای دل
هوش مصنوعی: نوری به طبیعت بخشیده‌ای و شریعت را هم داده‌ای. وقتی که ودیعه (امانت) را به آن حد برسانی، ای دل!
شنودی شمس تبریزی گمان بردی از او چیزی
یکی سری دل آمیزی تو را آمد عیان ای دل
هوش مصنوعی: شنیدی درباره شمس تبریزی و فکر کردی که او چیزی دارد که دل‌انگیز است، حالا می‌بینی که این موضوع برای تو روشن شده است، ای دل.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۳۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/02/02 03:05
همایون

حکمت جلال دین رهایی از قید و بند‌های دنیا و زندگی‌ روزمره است تا بتوان به نوی دست یافت و جهان را و حکمت را و دین را و فلسفه را و علم را و زندگی‌ را نو ساخت این راه و رسم قلندری است که پای بندی به امور جا افتاده و مقبول حاکمیت و شرع را بر نمی تابد
قماری هست که باختن در آن بهتر از بردن است هنگامی که طرف مقابل شما بسیار عزیز و بسیار ارزشمند است زیرا نه تنها آنچه به او می‌‌بازی دیگر به درد تو نمی خورد و دست و پا گیر است بلکه چیز‌های نو و پر ارزشی هم به دست می‌‌آوری و آنجا بخت تو برد است
پیر کسی‌ است که در این قمار بسیار کم آورده است و باخته است چون قلندری که به آسانی از قوائد پر منفعت روز چشم پوشی کرده تا رفتن راه‌های نا آزموده را بلد شده است و در آن سوی جهان نیز سیر کرده است بطوری که به اسانی‌ دیگران را هدایت می‌‌کند و امیران به پند‌های او گوش می‌‌دهند. حتی اگر گمانی هم از گفته‌های او به تو برسد قدر آنرا بدان زیرا چون یک راز با دل تو می‌‌آمیزد و کار ساز می‌‌گردد