گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۲

در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها
هوش مصنوعی: در دل پرده‌های سرخ رنگ، عشق مانند باغی پر از گل می‌درخشد و عاشقان با زیبایی عشق، به کارهای شگفت‌انگیزی مشغول هستند.
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که محدودیت‌ها و چهارچوب‌هایی وجود دارد که نمی‌توان از آن‌ها عبور کرد، اما عشق بر این باور است که راهی وجود دارد و من بارها از آن رد شده‌ام.
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
هوش مصنوعی: عقل مانند تاجری است که در یک بازار وجود دارد و عشق را از جایی دیگر می‌بیند و آن را شروع می‌کند. عشق هم مانند بازاری است که در آن نسبت به عقل و تفکر جایگاه خاصی دارد.
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در راه عشق جان خود را فدای اصل و ایمان می‌کنند، در سکوت و به دور از دیده‌ها، بر بالای دار به شهادت می‌رسند.
عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
هوش مصنوعی: عاشقان که رنج و سختی را تحمل می‌کنند، در دل خود احساس شوق و ذوق دارند، در حالی که افراد عقل‌گرا و بدبین، در دل خود به انکار و نادیده گرفتن می‌پردازند.
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هوش مصنوعی: عقل به انسان می‌گوید که در دنیای فانی تلاش نکن، زیرا در این دنیا جز درد و رنج وجود ندارد. اما عشق به او می‌گوید که رنج‌ها و مشکلات، خود بخشی از وجود تو هستند و در حقیقت در عمق وجود تو قرار دارند.
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
هوش مصنوعی: به خودت بیا و مشکلات را از دل خود دور کن تا بتوانی زیبایی‌ها و شادی‌ها را در وجود خود ببینی.
شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
هوش مصنوعی: زمانی که شمس تبریزی در میان ابرها به مانند خورشید صحبت کرد، مانند این بود که خورشید در میان ابرها تابید. و پس از آن، گفته‌ها و حرف‌ها به‌تدریج از بین رفتند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش حسین رستگار
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1389/05/11 13:08
nasim

سلام
ممنون به خاطر سایت خوبتون
منظور شاعر در بیت دوم از شش جهت چی هست؟؟؟

1389/08/10 11:11
مهاجرانی

شش جهت، مراد از هر سوست که عقل ما رو به سویی کند. شمال و جنوب و شرق و غرب و اسمان و زمین. حافظ هم سروده است:
فریاد که از شش جهتم راه ببستند.
نشانه محدودیت عقل انسانی است که با پای عقل راه به جایی نمی برد. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود.

1391/09/13 09:12
کوروش

شش جهت اشاره به ابعاد دنیای مادی دارد که عقل همواره درگیر آنست و فراتر از آن را نمیشناسد.
اما عشق با توجه به ذات مهنوی خود ابعاد بسیار فراتری را آشناست و به عقل میگوید که تو خود را زندانی این شش وجهی کرده ای اما من راه های دیگری را نیز همواره تجربه میکنم که ماورای ادراک توست.

1391/09/13 09:12
کوروش

معنوی صحیح است.

1392/11/08 19:02
محمود

ولی من فکر می کنم اشاره به شش محدودیت وجودی انسانی ( زمان،مکان،علت ومعلولی،...) دارد

1393/09/29 09:11
جواد

یکی از بهترین غزل‌هایی است که درباره تقابل عقل و عشق شنیده و خوانده‌ام.

1393/10/10 02:01
ناشناس

شش جهت ،منظور چهار جهت اصلی راست،چپ،جلو،عقب بالا وپایین است در یک فضای سه بعدی

1393/10/11 19:01
هنگامه حیدری

در لغت نامه دهخدا در خصوص شش جهت آمده است:
شش جهت . [ ش َ / ش ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) جهات سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : شش جهت کدامند؟ آن نهایتهای این سه بعدند که گفتیم از دو جانب . و یکی از نهایتهای طول پیش نام است و دیگر پس و یکی از نهایتهای عرض راست و دیگری چپ . و یکی از نهایتهای عمق زیر و دیگر زبر. (التفهیم ص 4).

1393/12/16 18:03
ابراهیم

سلام انچه مهم است بیان محدودیت ومحرومیت است که مولانا به خوبی بیان کرده است.هر کسی خود را در جهات دنیای مادی محدود کند لاجرم خود را از رسیدن به مقامات بالای انسانیت محروم کرده است.شش جهت کنایه از شناخت عقلی است که در نگاه عارف بی اعتبار است ویا حداقل در نگاه زاهد فقط در ایجاد اسباب دارای اعتبار نسبی است. خدا یارتان

1394/06/17 12:09
رامتین

سلام
من بی اختیار به یاد این شعر افتادم؛ بعد به نظرم همین موضوعِ شش جهت اومد؛ بعد در جستجوی متنِ کاملِ شعر به این وبسایت رسیدم؛
بنظرِ من مراد از شش جهت می تونه شش چاکرایِ متفاوت در انسان باشه...
تنها چاکرایی که تمامِ گشایشها از اون اتفاق می افته چاکرای قلب یا چاکرایِ عشق (آناهاتا چاکرا هستش).
{مرد از چاکرا مراکز انرژی در بدن هستند که دوستان می تونن با مراجعه به وبسایتهایِ گوناگونی که در این زمینه هست اطلاعات جامعتری راجع بهشون کسب کنند}
با سپاس و عشق

1394/06/19 02:09
بابک

رامتین گرامی،
درود بر شما و خوش آمدی.
به گمان این حقیر نیز مراد از شش جهت همان شش جهت در دنیای فیزیکی و مادی است و اشاره به حد کاربَری عقل، که دوستان پیشتر توضیح دادند، و نه "هفت" چاکرای فوقانی.
اما،
تعریفاتی که از عشق کرده اند شباهت بسیار زیادی به شاکتی دارد؛ از جمله هر دو را آتشین و راهی پر از خطر توصیف کرده که برای پای گذاردن در آن وجود "دلیل راه، پیر، شیخ ..." حقیقی را لازم و واجب دانسته اند، و بدون وجود او طی این مسیر را ناممکن.
هر دو نیز این توصیف را حقیقی و نه مجازی عنوان کرده اند:
"...تا ببینی در درون خویشتن گلزارها"
فی المثال از "مولادهارا" چاکرا با گل دو برگش گرفته تا "ساهاسرارا" با گل هزار برگ خود، و آناهاتا در این میان با گلی دوازده برگ.
سرت شاد

1394/06/19 02:09
بابک

با پوزش،
"مولادهارا" و گل چهار برگ آن...

1394/06/19 03:09
ایزدجو

همانطوراست که میفرمایید
جهت ها مادی ست که عقل میابد
ولی عشق ازین جهات میگذرد
به ترجیع بند زیبای هاتف اصفهانی نظری بیاندازیم
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
.......
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
یعنی چون عشق آمد دیگر گرفتار جهان مادی نخواهی بود
گفت: میروم تا عنان شه گیرم
کنم از دست ماهرویان داد
عقل گوید مرو که نتوانی
عشق گوید هر آنچه باداباد

1394/09/26 13:11
حامد

فکر کنم منظور همون 6جهت فضای سه بعدی است ک محسوس عقل است... ومنظور از عشق آن است ک با ایمان واقعی ب نادیده اعتماد میکند، و گر نه ایمانی ک با عقل باشد همیشه در شک است، چون بعضی امور با منطق ناقص ما درست در نمی آید، عشق است اعتمادی است درونی ک منطقی نیست . . . البته با اینکه منظور از عشق در این شعر عشق عرفانی است، ولی با عشق بین دو انسان هم شاخه از همان درخت است

1395/01/15 11:04
شاهرخ

شش جهت معادل (( دانستگی )) است که افق عقل است . فراتر از آن فضای یکتایی است که، معادل بینهایت هستی و عالم نامحدود است.

1395/04/14 15:07

ابر حرف : اشاره به همان صبح کاذب

1395/06/31 01:08
Babak

درود گرامیان
آیا بین شما کسی هست که معنی و مفهوم بیت اول رو خوب درک کرده باشد؟
چرا که برای بنده بسیار گنگ می باشد.
سپاس

1395/06/31 08:08
مهناز ، س

بابک خان
در میان پرده ی خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق ِ بی‌چون کارها
اینطور می فهمم:
دنیای عشق گلزاری ست که در آن خونین جگر به تماشا نشسته ایم
و عاشقان درین گستان با داد و ستد و کشمکش های فراوان سر و کار دارند.
مانا باشی

1395/06/31 08:08
مهناز ، س

سهو القلم : گلستان

1395/06/31 10:08
روفیا

درود عزیزان
دریافت من کمی متفاوت است :
عشق اگرچه سرکش و خونین است ولی برای عاشق گلستان است،
عشق چون و چرا ندارد!
عشقِ بی چون : unconditional love
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم

1395/06/31 17:08
nabavar

مهناز بانو
سپاس
در ترجمه ی این غزل بودم
نظر شما برای من هم کار ساز آمد
شما هم مانا باشید

1395/06/10 00:09
Babak

سپاس مهناز بانو و روفیا خانوم
از مجموع دریافتهای شما دوستان دریافتی داشتم ک خیلی عامیانه ابراز میکنم:
درسته ک عشق بالاوپایین داره، سختی و شاید عذاب داره، اما همه ی این سختیا تو دید آدم عاقله و عاشق همه ی اینا واسش شیرینه مانند گشت و گذار در گلزارها دلچسبه
و همچنین عاشقان با جلوه ی عشق بدون قید و شرط عشق بازی میکنن
جلوه ای کرد رخش روز ازل زیر نقاب
عکسی از پرتو آن بر رخ افهام افتاد
اینما تولوا فثم وجه الله

1395/06/10 00:09
Babak

یا اینکه تو این همه مشکلی ک داریم تو این همه سردرگمی و عذابی ک هستیم عشق راه رهایی ماست به سوی آنچه ک باید

1395/06/14 18:09
سعید

معنا 6 جهت درک شد

1395/08/23 23:10
محمد

سخن درباره ی عشق زیاده؛ اما؟! ای کاش ؛به همون اندازه هم عاشق زیادبود.خیلی راحت کلام عاشقانه رومیخونیم ،امادرک عاشقانه کارکمترکسانیست.به راستی ممکنه یه روز بی زمانی یه جای بی مکانی عشق بیادسراغمون یخه ی لباسمونوبگیره بگه: آهای !کجاداری میری ؟راه ازاین طرفه .بعدبکشونمون دنبال خودشوهیچ وقت هم گمش نکنیم. یعنی واقعا میشه؟

1395/08/24 03:10
گمنام-۱

آ ممد ،
به اندازه همه آدمای همه زمانها عشق و عاشق داریم
این آتش در جان هرکسی به گونه ای می آویزد، گاه می سازد ، گاه می سوزاند، بی خبر می آید ، سر زده

گو بسوز، گو بساز ، همواره خوش می آیی، کارمایه
حیات، خار نومیدی از پای جان بر کن، پرده خون بر دریده نوازش بگاهت بر کشتزار جانمان بتاب.
" بی عشق مباد سرنوشتم "

1395/08/24 03:10

نوازش نگاهت،
بر شکر خند شکفتگی

1395/09/02 23:12
میترا

عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود -
عشق هزینه سنگینی داره کمترینش تن و جسم است و متعلقات دنیایی - و سپس آرمان ها و دانش و عقل سلیم ...
که گفته اند العلم حجاب الاکبر!

1395/09/06 06:12
مجید ریاضی پور

در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها
به نظرم می گوید با حضور عشق وضعیت های سخت همچون گلزار نمود می کند و عاشق با زیبایی های عشق حق (بی چون) مشغول است.

1395/09/11 21:12
نادر

نیست جز عشق، در مقام وجود
همه ی بود و هست و خواهد بود
عقل و احساس و درک و الهامات
جسم و جانان و جان، از او موجود
گره ی عشق، عاشق و معشوق
بُرده بر جود خویش سر به سجود!
عشق رودیست در فراز و فرود!
هم سرودیست در ثنا و درود
گاه چون راز و گاه در ابراز،
گاه مستور و گه بود مشهود!
گاه در انتشار و گاهی جمع،
گاه چون عابدان و گه معبود!
خود مکان است خویشتن را عشق،
هم زمان است، آن به خویش عمود
نادر و غیر، می ندانم من ...

1395/09/11 22:12
نادر

در بزم عاشقان، همگی شوق وحدت است
دلها رها ببین همه از قید چون و چند ..

1395/10/17 13:01
مبینا

به نظر من 6 جهت که فرمودند 6 جهت جغرافیایی است که جسم انسان‌ در این محدوده سیر میکند.اما سیر و سلوک عرفانی و طی الارض و مقاربه و مکاشفه با بعد مکان درگیر نیست و به این جهات محدود نیست و از انجایی ک میگوید بارها؛ احتمال سلوک را بیشتر میکند، چون این سیر و سلوک ارامشی به انسان میدهد و در دفعات بعدی چنان اسان میشود که لذتش انسان را به تکرار وا میدارد و در چشم به هم زدنی انسان خود را در مقصود میبیند

1396/06/30 08:08
رزا آزاد

معنای بیت اول و سوم چیست؟

1396/07/03 03:10
همایون

عقل با حس‌های ظاهری کار میکند و با اندازه‌ها و مقایسه‌ها سر و کار دارد
و سود بیشتر، هدف نهایی آن‌ است
جلال دین باور دارد که علاوه بر شش جهت فضایی جهت دیگری هم هست که آنرا
درون مینامد.
درون برای عقل، تاریک و بی‌ ارزش است همچون خار
حال آنکه جلال دین از این راه به گلزار معانی رسیده است
امروز علم هم از راه درون به دنیای عجیب کوانتم راه یافته است
و این ارتباط ذرات به همدیگر را جلال دین هم بار‌ها اشاره میکند
و راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و .... میتوان پیمود
که در آموزش‌های عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساند
و مستی است که عشق را موجب میشود و مستی بیشتر عشق قوی تر
و سخن زیبا تر و تازه تر، می‌‌گوارا تر و صاف تر
عاشق همچون منصور آنقدر به عشق اعتماد دارد که به آسانی با خون خود بازی میکند
و هراس و محافظه کاری انسان‌های شش جهتی‌ را به هیچ می‌گیرد و در این معامله به بر ترین
جایگاه‌ها دست میابد، چون چنین کسی‌ پیدا میشود و حضور میابد دیگر به می‌‌گفتار نیز نیازی نیست

1396/07/03 22:10
بابک چندم

همایون گرامی،
این که شما آوردی:
..."راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و …. میتوان پیمود
که در آموزش‌های عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساند
و مستی است که..."
پس چرا مولوی خود می گوید:
"...پرده روشن دل بست و خیالات نمود"...؟

1396/07/03 23:10
همایون

پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
بابک جان خیال یک حس بسیار با ارزش است که بدون آن‌ انسان هیچ است
خیالات اما منفی است و نصیب کسانی میشود که حس‌های درون را به کمک پیر خود تربیت نکرده اند
همینطور وهم و اوهام
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنی‌آدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
حس مشترک اولین حس درون است که ترکیب همه حواس‌های بیرون است
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
چون خلیل آمد خیال یار من
صورتش بت معنی او بت‌شکن
شکر یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش جان خیال خود بدید

1396/10/11 02:01

از حکیمی گمنام که کالبد شکافی شش جهت را نسبت به تداخل عقل و عشق تذکر میدادند منطق را عقل که اگر در خاک بستی شش دانگ ببند که عقل فرض و گمان نمیبرد و اگر شش گوشه را محکم نبستی لذا ترکمنچای نصیبت میشود اگر شش دانگ زمین و قانون چرخش را مکتوب نکنید که زمین آن را بپذیرد و اجرا کند و به تب صلح در کره های خاکی لازمه استمرارش این میباشد.
ولی اگر عشق را جلو انداختی و دل را سپردی بر معبود و بااو وارد معامله شدی آنجا دیگر 2در2 قطعا برابر 4نمیشود و هر عددی میتواند باید چون در معادلات با نور او دیگر تاوان هایی میرسد که انتهایش وصال به حق میشود من رفته ام بارها پس برای اون لذت در قالب جسم و در 6جهت که در 3زمان در 3مکان را درک کرده باشی که انتهایش دیوانگی میشود چون ادراک وسیع میخواهد که عقل شش دانگ و کاسب نمیتواند آن را را حساب کند و اگر عشق و عقل را به هم سپردی فرا انسانی قدرت خواهی گرفت.

1396/12/13 10:03
طاهرخانی

میشه کسی به من یه شعر معرفی کنه که مولوی توی اون گفته
باعق کار کن و اینا

1397/01/31 00:03
رامین

منظور‌از بیت سوم‌رو بفرمایید و‌منصور‌کیست

1397/01/31 15:03
nabavar

رامین جان
عقل ، بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
تا چشم باز کردیم و با دیده ی عقل به اطراف نگاه کردیم ، مشغول کار دنیا شدیم ، داد و ستد ، لذات دنیوی ، حب جاه و مقام ، سرگرممان کرد. ولی عشق ورایِ این جار وجنجال، دنیای دیگری می بیند ، آنجا بازار محبت است ، از شهوات بی پایه و بنیان خبری نیست.
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
حسین بن منصور حلاج از عارفان دلباخته ای بوده که خویشتن را در خدا، و خدا را در خویش می دیده ، ندای انالحق برآورد و جان بر سرِ عشق نهاد و به اتهام کفر بر دار شد.
گفت : لیس فی جبتی سوا الله
این نوا از دلی ست واله و زار هم ز خاصان و و حاجب درگاه
آنکه در اعتکاف کعبه ی عشق پرچم مهر را گرفته پناه
زنده باشی

1397/02/08 14:05
بهزاد

درودهای بیکران حضرت مولانای گرانقدر شعر عالی و بینهایت زیبا و ترکیب محتوا و مضمون بسیار زیباتر

1397/05/11 19:08
سحر

سلام
دوستان عزیز رو ارجاع میدم به کانال Rumi97@ که خوانش اشعار دیوان شمس است.لطفا دوستان و اساتید عزیز در ویرایش و تصحیح خوانش ها ما را یاری فرمایند.
با سپاس

1397/08/10 15:11
ناصر

بیشتر دوست داشتم در بیت دوم جای "راه" و "نیست" و همچنین "راه" و "هست" عوض می شد.
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون نیست راه
عشق گوید هست راه و رفته ام من بارها

1397/08/13 17:11
محمد

عشق و عقل هیچگاه مقابل هم نیستند که عشق ثمره تعقل است مهم تمییز بین عشق و شهوت و تسلط بر انانیت از عقل ولایی است آنچه در برابر عقل ولایی قد علم میکند نفسانیات از انیت و انانیت است. خلاصه آنکه گاهی انیت با عقل و شهوات با عشق برای انسان مشتبه میشود عمری را نفس پرستی میکند در قالب صلوه و... و میپندارد خداپرستی بوده! اعاذنا الله من ظلمات انفسنا

1398/02/06 15:05
Anon

به نظر می‌یاد مصرع دوم بیت هفت اشکال وزنی داره و باید بجای توست، کلمه‌ی تو است نوشته بشه.

1398/08/19 17:11
صدرا

ضمن درود به دوستان عزیز.
من خیلی تخصصی در تاریخ و ادبیات ندارم و نظری که میدم احتمالا ضعیف باشه. من فکر میکنم منظور مولوی در بیت دوم آنجایی که شش جهت را به کار برده ارکان استدلال عقلی هست.در هر استدلالی که استدلال درست و یقینی باشد باید مقدمات آن منتهی به مقدمات بدیهی بشوند و این بدیهیات شش نوع هستند:اولیات-مشاهدات-تجربیات-متواترات-فطریات-حدسیات
در واقع عقلیون معتقدند که فقط شش مبدا برای رسیدن به علم وجود دارد اما مولوی و عرفا میگویند که خیر به جز این راه ها هم وجود دارد یعنی راه حواس باطنی و شهود.
حدس میزنم منظور مولوی از شش جهت اینها بوده

1398/09/17 03:12
Korosh z

عشق دنیای بزرگی هست که از دانش ما برون خواهد بود
چرا که حافظ فرمود مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد اما عقل دایره گسترده ایست که بشر میتواند با دانش و آموزش کسب کند و بهتر بگوئیم عقل اکتسابی و عشق درونی است
شش جهت مادی پیش و پس و زیر و زبر و مشرق و مغرب زاده عقل است و هر طرف زاده عشق که ابعاد بس گسترده تری خواهد داشت
عشق هیچ ربطی به دین ندارد و دین زیر مجموعه عشق است
چرا که در بلاد کفر چارلی چاپلین عاشق فاحش ای میشود و با وی ازدواج میکند که در عقل نمی گنجد
پس یکبار تو هم عشق من از عقل مبنایش
بگذار که دل حل کند این مساله ها را

1398/11/14 13:02
راضیه

سلام
فکر میکنم در بیت پنج دوگانه خوانی داشته باشیم دُردکش ودردکش
هردو خوانش ها هم درست می باشد

1399/01/21 12:03
عقل

لازم به ذکر است که شعر مولانا در زمان
مولانا قدرت بیشتری داشت تا امروز چرا که امروز
معدود عقل هایی هستند که توانایی دیدن
فراتر از 6 جهت را دارند و در واقع در علم امروز
ابعاد بیشتر بررسی می شوند لرا
افرادی هستند که شعر مولانا در آن ها صدق نمی کند
البته این افراد بسیار کم تعدادند و شعر مولانا در اکثر
افراد صدق می کند و مقصود مولانا کمک گیری از عشق برای
رسیدن به درجه ی عقل نا محدود است

1399/02/08 19:05
ماردین

بنظرم شش بیت بعد از بیت دوم مولوی گفته و منظور از شش جهت شش لذت اصلی هست مثل خوردن و کلام و فکر وزیبایی صورت و ...که عقل قادر به دیدن انها هست ودل دنبال کسب لذت دیگری هست که انچه نادیدنیست ان بینی

1399/05/27 21:07
Rend Mast

درود ،
‌ به نظر دوستان میشه از شش جهت این برداشت و کرد که شش جهت یعنی( آنچه در وهم اید) و البته بیرون از شش جهت(آنچه در وهم نباید)

1399/09/16 00:12

منظور در بیت:
حدود سته است زیرا دنیای مادی محدود و معدود مر همین حدود هاست. عبارت اند از : مشرق، مغرب، شمال، جنوب، فوق و تحت. قوه راه روی عقل محدود بر همین راهاست اما بال های آتشین عشق با دریدن محدودیت و سرحد های متذکره بر ساحات ماوراء آنها پرِ و بال می زند.

1399/10/04 00:01
بهرام مشهور

درود ، بیت اول و دوم برای بسیاری از دوستان چیستانی شده است منهم تا آنجایی که می فهمم اینطور می توان گفت: برای درک و معنی هر شعر ابتدا باید آن را درست بخوانیم ، اینکه یکی از دوستان مصرع اول بیت اول را اینطور خوانده اند: در میان پرده ی خون عشق را گلزارها ، این اشتباه است و اگر اینطور بخوانیم لاجرم تا ثریا می رود دیوار کج ، شکل درست خواندن این مصرع چنین است (مطابق فهم من) : در میان پرده ، خونِ عشق را گلزارها . خب حالا می توان معنی کرد : در میان پرده منظور این است که حقیقتی وجود دارد که پرده ای آن را پوشانده است البته نه کامل و مولانا از لای پرده (در میان پرده) می بیند: خون عشق را گلزارها یعنی از خون عشق گلزارها پدید آمده اند . مصرع دوم عاشقان را با جمال عشق (هر عشقی مستلزم دیدار جمالی است که به آن عاشق می توان شد) و شاید در اینجا منظور جمال آفریننده باشد، عاشقان را با جمال عشق بی چون یعنی بدون چون و چرا بدون شک ، کارها عاشقان با جمال عشق کارها دارند . خب این یک شهودی در تصور مولانا حالا می رویم سر بیت دوم : عقل گوید شش جهت یعنی شش امتداد ، شما به زبان علمی امروز سه محور ایکس ها ایگرگ ها و زد ها را در نظر بگیرید و آنها را در هر دو امتدادشان کش دهید این سه تا بُردار می شوند شش تا . شش جهت یعنی بالا و پائین چپ و راست و پیش و پس . در واقع همان سه بعد مادی است که بشر نمی تواند از آن بگریزد (بیرون راه نیست) ولی عشق که بر مبنای کُنش فرایافت نیمکره راست مغز استوار است و این نیمکره در برخی موجودات (می گویم موجودات و نه فقط انسان چرا که حتی حیواناتی چون اسب و گربه و سگ توانایی هایی در این خصوص دارند) می گوید بیرون (خارج از حوزه توان مادی بشر) هم راه هست و بارهادر آن رفته (سلوک کرده) . امید که این فهم کم من بتواند راهگشایی باشد برای دوستان.

1399/12/13 11:03
امیر

بیت دوم اشاره دارد به آیه33 سوره الرحمن
ای گروه انس و جن اگر میتوانید از کرانه های آسمان و زمین به بیرون رخنه کنید و نمیتوانید الا با تسلطی خاص
مولانا گفته که به اون تسلط دست پیدا کرده که از راه عشق بهش رسیده و بارها از آسمان بیرون رفته
شش جهت همان شرق غرب شمال جنوب بالا و پایین هستن. منظور از عقل آگاهی بدست آمده از جهان مادیه و عشق آگاهی بدست آمده از غیبه. دوستانی که اشعار عرفانی میخونن کلید واژه ها را فقط از توی قران میتونن بدست بیارن.

1401/12/28 16:02
سفید

 

بسیار زیبا... 

 

عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها...

 

1402/02/01 06:05
یزدانپناه عسکری

در میان پرده خون عشق را گلزارها - عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

***

[حجاب حس مانع وضوح ادراک]

[عاشق ماوراء پرده خون وسعتِ گلزارهای ادراکی را ادراک می‌کند، دیدن وراءِ پرده می‌شود گلزارها]

______

1402/02/01 06:05
یزدانپناه عسکری

عقل گوید پا منه کندر فنا جز خار نیست‏ - عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

***

[ادراک و ادراک ها]

[عقل به ادراک شده توسط خود اطمینان دارد و عشق به ادراکات خود]

_____

1402/02/01 11:05
یزدانپناه عسکری

عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها - عاقلان تیره ‏دل را در درون انکارها

***

[ذوق مضاعف]

[عقل به دلیل عمق کمتر ادراکش، نسبت به ادراکات عشق، انکار دارد]

 [عاشق به دلیل ابراز عشقش، امکان داشتن ذوق مضاعف دارد]

1402/02/01 11:05
یزدانپناه عسکری

ای بسا منصور پنهان، ز اعتماد جان عشق - ترک منبرها بگفته، بر شده بر دارها

***

[ادراک ادراک ها]

[عاشقانی مانند منصور که به ادراکِ ادراک شده توسط عشق اطمینان دارند، نفع شخصی و مادی و عقلانی را کنار گذاشته و جان داده‌اند.]

1402/02/01 11:05
یزدانپناه عسکری

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد - عشق دیده، زان سوی بازار او بازارها

***

[عمق ادراک]

عمق ادراک عشق از عقل بیشتر می‌باشد.

1402/02/01 12:05
یزدانپناه عسکری

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن‏ - تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

***

 [سکوت درون]

1402/02/01 12:05
یزدانپناه عسکری

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست‏ - عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

***

[سوی هفتم]