اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا
سوی کوه طور رفتم حبذا لی حبذا
هوش مصنوعی: من مانند موسی که در زمان آتش شوق و دیدار به کوه طور رفت، با اشتیاق و شوق به سمت هدفم حرکت کردم. چه عالی و چه خوب!
دیدم آن جا پادشاهی خسروی جان پروری
دلربایی جان فزایی بس لطیف و خوش لقا
هوش مصنوعی: در آن مکان، شاهی را دیدم که دل را میپروراند و جان را جلا میبخشید. او بسیار زیبا و دلربا بود.
کوه طور و دشت و صحرا از فروغ نور او
چون بهشت جاودانی گشته از فر و ضیا
هوش مصنوعی: کوه طور و دشت و صحرا به دلیل روشنایی و نور او مانند بهشتی همیشگی شدهاند و جلال و زیبایی او همه جا را پر کرده است.
ساقیان سیمبر را جام زرینها به کف
رویشان چون ماه تابان پیش آن سلطان ما
هوش مصنوعی: ساقیها جامهای طلایی را در دستانشان دارند و چهرهشان مانند ماه درخشان است؛ این صحنه در برابر آن پادشاه ما رخ میدهد.
رویهای زعفران را از جمالش تابها
چشمهای محرمان را از غبارش توتیا
هوش مصنوعی: گُلهای زعفران به خاطر زیبایی او درخشندگی خاصی دارند و چشمان کسانی که به او نزدیکند، به خاطر گرد و غبارش دچار مشکل شدهاند.
از نوای عشق او آن جا زمین در جوش بود
وز هوای وصل او در چرخ دایم شد سما
هوش مصنوعی: از صدای عشق او، زمین به شدت در حرکت بود و با ایجاد حال و هوای وصال او، آسمان همیشه در حال چرخش و جنبش بود.
در فنا چون بنگرید آن شاه شاهان یک نظر
پای همت را فنا بنهاد بر فرق بقا
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه پادشاهان به نابودی و فنا نظر میافکند، یک نگاه به همت خود میاندازد و آن را بر سر بقای جاودانه میگذارد.
مطرب آن جا پردهها بر هم زند خود نور او
کی گذارد در دو عالم پردهای را در هوا
هوش مصنوعی: در آنجا نوازنده با ضرباتش پردهها را به هم میزند و خود نور او چگونه میتواند پردهای را که در عالم وجود دارد، در فضا قرار دهد؟
جمع گشته سایه الطاف با خورشید فضل
جمع اضداد از کمال عشق او گشته روا
هوش مصنوعی: سایه محبت و رحمت خدا با نور بخشش او جمع شده و در نتیجه، تضادها و اختلافات ناشی از عشق او به وجود آمده است.
چون نقاب از روی او باد صبا اندرربود
محو گشت آن جا خیال جمله شان و شد هبا
هوش مصنوعی: وقتی باد صبا نقاب از چهره او کنار زد، تمام تصورات و خیالات مرتبط با آنجا محو شد و به فنا رفت.
لیک اندر محو هستیشان یکی صد گشته بود
هست محو و محو هست آن جا بدید آمد مرا
هوش مصنوعی: اما در حال نابودی وجود آنها، یکی به صد تبدیل شده بود. وجود در حال از بین رفتن است و آنجا، این را دیدم که به سمت من آمد.
تا بدیدم از ورای آن جهان جان صفت
ذرهها اندر هوایش از وفا و از صفا
هوش مصنوعی: وقتی که به تماشای عالم دیگری پرداختم، دیدم که موجودات کوچک مانند ذرهها در فضای آن با وفا و纯 صفا زندگی میکنند.
بس خجل گشتم ز رویش آن زمان تا لاجرم
هر زمان زنار میببریدم از جور و جفا
هوش مصنوعی: من از دیدن روی او به شدت شرمنده شدم، به طوری که در نهایت هر بار برای رهایی از ظلم و ستمش، خودم را از بند محبتی که داشتم آزاد میکردم.
گفتم ای مه توبه کردم توبهها را رد مکن
گفت بس راهست پیشت تا ببینی توبه را
هوش مصنوعی: به او گفتم ای ماه، من توبه کردهام، لطفاً توبههای من را نپذیر. او پاسخ داد: راه زیادی در پیش داری تا واقعاً توبه را درک کنی.
صادق آمد گفت او وز ماه دور افتادهام
چون حجاج گمشده اندر مغیلان فنا
هوش مصنوعی: صادق آمد و گفت: من از ماه دور ماندهام، مانند حجاجی که در میان بیابانهای فنا و گم شدن، سردرگم شده است.
نور آن مه چون سهیل و شهر تبریز آن یمن
این یکی رمزی بود از شاه ما صدرالعلا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و نور مهتاب میپردازد که همچون ستارهای درخشان به نام سهیل است و شهر تبریز را به سرزمین یمن تشبیه میکند. در نهایت، شاعر به رمز و راز مشخصی اشاره میکند که مربوط به شاه خود، صدرالعلا، میباشد.
حاشیه ها
در غزلهای بسیاری جلال دین کوشش میکند تا مقام شمس را تا آنجا که میتواند بالا ببرد
این خود بنوعی به راه و طریقت معرفت ویژه جلال دین مربوط است و هم جوابی و واکنشی
به دشمنان شمس و رویارویی پهلوانانه با ارباب قدرت و دین فروشان هم دستشان
در این غزل اما این والائی مقام آنقدر رفیع است که دیگر بالا تری را بر آن متصور نیست
در مقام شمس هم خورشید و هم سایه آن با هم یکی شدند هست و نیست، فنا و بقا در هم آمیخته اند
این خود ویژگی عرفان جلال دین نیز هست که به انسان راه تعألی او و مقام حقیقی اش را نشان میدهد
1397/07/16 12:10
شقایق عسگری
کاملا مشخصه که در زمان آتش شوق و لقا چه تشبیهاتی به ذهنش رسیده فقط من متوجه نشدم چرا شهرتبریز به یمن تشبیه کرده؟؟؟
1403/03/30 21:05
مهر و ماه
درود بر شما
ستاره ی سهیل در مدار های جنوبی تر از ایران به خوبی رؤیت میشه، یعنی بالاتر از خط افق
در مدار های میانی کشور ما به سختی و در بعضی شب ها
و در مدار های شمالی کشور ما شاید رؤیت نشه
ستاره ی سهیل که در ایران ضرب المثل هست به دیدار سخت، در یمن جنوبی تر، چنین نیست
همچنین شعرای شامی و شعرای یمانی (شباهنگ) هم در آسمان شب هستند، البته در تابستان به گمانم دیده نشوند، دو ستاره ی بسیار پرنور و نام گرفته از شام و یمن، و متفاوت از سهیل
جناب شقایق
اینطور به نظر میاد که چون قدیمیها بر این باور بودهاند که اول یمنیها ستاره سهیل رو رویت میکردند، “نور آن مه” که شمس باشد را نیز اول تبریز رویت کرده. هم اینکه در بعضی ابیات شعر فارسی هم کلمه سهیل با یمن آورده شده. البته این برداشت بنده حقیر از این بیت هست.