اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
هوش مصنوعی: اشکهای زلال و قیمتی همچون یاقوت از چشمانم جاری شد. اکنون، عشق بینام و نشان من را به علامتی آشکار رسانده است.
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن بیرنگ جان اینک
هوش مصنوعی: بنگر به رنگهای معشوقان و مشتاقان، که این دو رنگ زیبا از روح بیرنگ جان به وجود آمدهاند.
فلک مر خاک را هر دم هزاران رنگ میبخشد
که نی رنگ زمین دارد نه رنگ آسمان اینک
هوش مصنوعی: هر لحظه آسمان به زمین رنگهای مختلفی میدهد، اما حالا زمین رنگ آسمان را ندارد.
چو اصل رنگ بیرنگست و اصل نقش بینقشست
چو اصل حرف بیحرفست چو اصل نقد کان اینک
هوش مصنوعی: اصل و بنیان هر چیز، خالی از رنگ و نقش و الفاظ است. در حقیقت، آنچه که به نظر میرسد، در عمق خود از وجود این ظواهر خالی است.
توی عاشق توی معشوق توی جویان این هر دو
ولی تو توی بر تویی ز رشک این و آن اینک
هوش مصنوعی: در عشق، تو هم عاشق هستی و هم معشوق. هر دو در جستجوی یکدیگرند، اما تو برتر از هر دو هستی. اکنون به خاطر حسادت دیگران، جایگاه تو بیشتر نمایان میشود.
تو مشک آب حیوانی ولی رشکت دهان بندد
دهان خاموش و جان نالان ز عشق بیامان اینک
هوش مصنوعی: تو مانند مشک آب هستی که به خاطر جاذبهات همه را به خود جذب میکنی. به همین دلیل، کسانی که از تو دورند، از شوق و عشق به تو دچار سکوت و ناله میشوند.
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشانست
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای نالهی پرندگان به ما خبر میدهد که جهان در سکوتی عمیق است و در دل این سکوت، نشانهای از اندوه و ناراحتی وجود دارد.
ز ذوقش گر ببالیدی چرا از هجر نالیدی
تو منکر میشوی لیکن هزاران ترجمان اینک
هوش مصنوعی: اگر از شادی او به شوق آمدهای، پس چرا از دوری او شکایت میکنی؟ تو در ادعای انکار او هستی، اما هزاران ترجمه و نشانه از عشق و محبت او وجود دارد.
اگر نه صید یاری تو بگو چون بیقراری تو
چو دیدی آسیا گردان بدان آب روان اینک
هوش مصنوعی: اگر تو شکار یار خود نیستی، پس بیقراریات به چه دلیل است؟ زمانی که آسیا در حال چرخیدن است، بدان که این آب روان کنونی به این حال دلالت دارد.
اشارت میکند جانم که خامش که مرنجانم
خموشم بنده فرمانم رها کردم بیان اینک
هوش مصنوعی: جانم به من میگوید که ساکت باش و اذیتم نکن. من در سکوت زندگی میکنم و خود را از وابستگیها آزاد کردهام، بنابراین اجازه بده بگویم.
حاشیه ها
1396/08/27 15:10
سپهر عباسی
بسیار زیباست این غزل
با سلام
چو اصل رنگ بی رنگ است اصل نقش بی نقش است چو اصل حرف بی حرف است چو اصل نقد کان اینک
تویی عاشق تویی معشوق تویی جویان این هردو ولی تو توی بر تویی ز رشک این و آن اینک
منظو از اصل نقد کان اینک و تو توی بر تویی ز رشک این وآن اینک چیست؟
هر دو مصراع دوم این ابیات بسیار زیباست اما درکشان نمبکنم؟
عشق در خاموشی و لطافت و بی سر و صدا کار میکند و نشانههای آنرا هم بسیار میتوان دید در آواز پرندگان که به دنبال جفت میگردند در اشک ذوق و اشتیاق انسانها که به چشم میآید و رنگ و روی عاشقان که خبر از جان عشق میدهد و گلهای رنگارنگ که زیر این آسمان و روی زمین میروید ولی رنگ هیچ کدام را ندارد و یا رنگ خیره کننده طلا که از دل خاک بیرون آمده است
همه چیز در انسان است ولی چنان تو در تو است تا رشک تاریکی نتواند بر شکوه روشنایی تاختن آوررد
چرا روشن است که همه چیز در انسان است چون جان او از وجود عشق آگاه است ولی این عقل و سر اوست که دچار سردرگمی است، جان دائماً از عشق میبالد و بزرگ میشود و بی قراری میکند بر عکس سنگی که در گوشه ای بی تغییر و ساکن افتاده است
جان شاعر از دست او به تنگ میآید که چرا آن چه که واضح و روشن است را اینقدر کش میدهی و بیان میکنی ولی این هم کار عشق است که نمی گذارد عاشق از ذوق خود دیگران را آگاه نسازد