غزل شمارهٔ ۱۳۰۰
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
خر او میکند ز کنجد کاغ
چونک خر خورد جمله کنجد را
از چه روغن کشیم بهر چراغ
چونک خورشید سوی عقرب رفت
شد جهان تیره رو ز میغ و ز ماغ
آفتابا رجوع کن به محل
بر جبین خزان و دی نه داغ
آفتابا تو در حمل جانی
از تو سرسبز خاک و خندان باغ
آفتابا چو بشکنی دل دی
از تو گردد بهار گرم دماغ
آفتابا زکات نور تو است
آنچ این آفتاب کرد ابلاغ
صد هزار آفتاب دید احمد
چون تو را دیده بود او مازاغ
زان نگشت او بگرد پایه حوض
کو ز بحر حیات دید اسباغ
آفتابت از آن همیخوانم
که عبارت ز تست تنگ مساغ
مژده تو چو درفکند بهار
باغ برداشت بزم و مجلس و لاغ
کرده مستان باغ اشکوفه
کرده سیران خاک استفراغ
حله بافان غیب میبافند
حلهها و پدید نیست پناغ
کی گذارد خدا تو را فارغ
چون خدا را ز کار نیست فراغ
صد هزاران بنا و یک بنا
رنگ جامه هزار و یک صباغ
نغزها را مزاج او مایه
پوستها را علاج او دباغ
لعلها را درخش او صیقل
سیم و زر را کفایتش صواغ
بلبلان ضمیر خود دگرند
نطق حس پیششان چو بانگ کلاغ
بس که همراز بلبلان نبود
آنک بیرون بود ز باغ و ز راغ
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
خر او میکند ز کنجد کاغ
هوش مصنوعی: عیسی مانند زاغی است که به دنبال خوراکی میگردد و از دانههای کنجد بهره میبرد. به نوعی اشاره دارد که او در جستجوی چیزهایی کوچک و ساده است تا سیر شود.
چونک خر خورد جمله کنجد را
از چه روغن کشیم بهر چراغ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی خر همهی کنجد را میخورد، دیگر چه نیازی به روغنکشی برای چراغ است. به عبارت دیگر، وقتی منبع اصلی یا مادهی اولیه از بین برود، دیگر تهیهی محصولات مربوطه فایدهای نخواهد داشت.
چونک خورشید سوی عقرب رفت
شد جهان تیره رو ز میغ و ز ماغ
هوش مصنوعی: وقتی خورشید به سمت عقرب حرکت کرد، جهان در تاریکی فرو رفت و آسمان پر از ابر شد.
آفتابا رجوع کن به محل
بر جبین خزان و دی نه داغ
هوش مصنوعی: ای خورشید، به جایی بازگرد که آثار خزان و زمستان بر سرزمین احساس میشود و رد داغی از خود به جای گذاشته است.
آفتابا تو در حمل جانی
از تو سرسبز خاک و خندان باغ
هوش مصنوعی: ای آفتاب، تو در حال حرکت و سفر خود، جان و زندگی را به زمین میبخشی و باعث سرسبزی و شادی باغها میشوی.
آفتابا چو بشکنی دل دی
از تو گردد بهار گرم دماغ
هوش مصنوعی: ای آفتاب، وقتی که دل دی را بشکنی، بهار با گرمای خود به وجود میآید.
آفتابا زکات نور تو است
آنچ این آفتاب کرد ابلاغ
هوش مصنوعی: ای آفتاب، نور تو باید بخشیده شود، همانطور که این خورشید پیام خود را به ما میرساند.
صد هزار آفتاب دید احمد
چون تو را دیده بود او مازاغ
هوش مصنوعی: احمد به خاطر دیدن تو، صد هزار آفتاب را دیده است، زیرا تو برایش بسیار درخشان و بینظیر هستی.
زان نگشت او بگرد پایه حوض
کو ز بحر حیات دید اسباغ
هوش مصنوعی: به دلیل مشاهده زیباییهای زندگی و تاثیر آن بر روح و جان، او دیگر به دور پایه حوض نمیچرخید.
آفتابت از آن همیخوانم
که عبارت ز تست تنگ مساغ
هوش مصنوعی: من آفتاب تو را از آنچه در دل دارم میخوانم، چرا که وجود تو برای من محدودیتهایی دارد.
مژده تو چو درفکند بهار
باغ برداشت بزم و مجلس و لاغ
هوش مصنوعی: وقتی خبر خوش تو مانند بهار به زمین میافتد، نشاط و شادی در مراسم و مجالس آغاز میشود.
کرده مستان باغ اشکوفه
کرده سیران خاک استفراغ
هوش مصنوعی: مستان در باغ گل و شکوفه در حال شادابی و آزادی هستند و زمین پر از نشانههای زندگی و نشاط است.
حله بافان غیب میبافند
حلهها و پدید نیست پناغ
هوش مصنوعی: حلهبافان، لباسهایی زیبا میسازند که از دنیای غیب الهام گرفته شدهاند و هنوز هیچ نشانهای از آنها وجود ندارد.
کی گذارد خدا تو را فارغ
چون خدا را ز کار نیست فراغ
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند تو را بیکار و غافل بگذارد، چرا که خداوند خود همیشه مشغول است و هیچگاه بیکار نمیشود.
صد هزاران بنا و یک بنا
رنگ جامه هزار و یک صباغ
هوش مصنوعی: در اینجا به تعدد زیاد افرادی که در کار ساخت و ساز و بنا هستند اشاره میشود، اما در میان آنها فقط یک نفر وجود دارد که بهخاطر هنر و مهارتش در رنگآمیزی و زیبایی شناخته میشود. این تصویر به اهمیت و ارزش فردیت و تخصص در در میان جمعیت و کارهای گروهی اشاره دارد.
نغزها را مزاج او مایه
پوستها را علاج او دباغ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که طبع و ذائقه نغزها و چیزهای زیبا از او ناشی میشود و او به نوعی توانایی درمان و بهبود پوستها را دارد. به عبارت دیگر، فرد یا موجودی که در این بیت اشاره شده، خاصیتی دارد که میتواند زیبایی و لطافت را ایجاد کند و همچنین به بهبود و درمان اشیاء یا موجودات آسیبدیده کمک کند.
لعلها را درخش او صیقل
سیم و زر را کفایتش صواغ
هوش مصنوعی: لعلها با درخشندگی خود، مانند جواهراتی هستند که با مهارت و دقت صیقل داده شدهاند و برای نقره و طلا نیز وجود یک هنرمند ماهر ضروری است تا به زیبایی آنها بیفزاید.
بلبلان ضمیر خود دگرند
نطق حس پیششان چو بانگ کلاغ
هوش مصنوعی: پرندگان باطنی خود متفاوت از هم هستند و سخن گفتن احساساتشان مانند صدای کلاغ است.
بس که همراز بلبلان نبود
آنک بیرون بود ز باغ و ز راغ
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه آن شخص همیشه همراه بلبلها نیست، از باغ و دشت دور است و از لذتهای طبیعی خارج شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/06/21 12:09
..
آفتابا زکاتِ نور تو است
آنچ این آفتاب کرد ابلاغ
آفتابت از آن همیخوانم
که عبارت ز تست تنگ مساغ..