گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۹

مشکن دل مرد مشتری را
بگذار ره ستمگری را
رحم آر مها که در شریعت
قربان نکنند لاغری را
مخمور توام به دست من ده
آن جام شراب گوهری را
پندی بده و به صلح آور
آن چشم خمار عبهری را
فرمای به هندوانِ جادو
کز حد نبرند ساحری را
در شش‌دره‌ای فتاد عاشق
بشکن درِ حبس شش‌دری را
یک لحظه معزمانه پیش آ
جمع آور حلقه پری را
سر می‌نهد این خمار از بن
هر لحظه شراب آن سری را
صد جا چو قلم میان ببسته
تُنگ شکر معسکری را
ای عشق برادرانه پیش آ
بگذار سلام سرسری را
ای ساقی روح از در حق
مگذار حق برادری را
ای نوح زمانه هین روان کن
این کشتی طبع لنگری را
ای نایب مصطفی بگردان
آن ساغر زفت کوثری را
پیغام ز نفخ صور داری
بگشای لب پیمبری را
ای سرخ صباغت علمدار
بگشا پر و بال جعفری را
پر لاله کن و پر از گل سرخ
این صحن رخ مزعفری را
اسپید نمی‌کنم دگر من
درریز رحیق احمری را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشکن دل مرد مشتری را
بگذار ره ستمگری را
هوش مصنوعی: دل مردی که خوب و با انصاف است را نشکن، بگذار در مسیر ظلم و ستم پیش برود.
رحم آر مها که در شریعت
قربان نکنند لاغری را
هوش مصنوعی: احساس کن رحم کن، ای کسی که در دین و مذهب به قربانی کردن موجودی لاغر نپردازند.
مخمور توام به دست من ده
آن جام شراب گوهری را
هوش مصنوعی: مستم و عشق تو در وجودم جاری است، پس آن گوی شراب گرانبها را به من بده تا این حال و احساس را از آن به دست آورم.
پندی بده و به صلح آور
آن چشم خمار عبهری را
هوش مصنوعی: به من نصیحتی کن و کاری کن که آن چشم خواب‌آلود و زیبا را آرامش بدهی.
فرمای به هندوانِ جادو
کز حد نبرند ساحری را
هوش مصنوعی: به هندوان جادو بگویید که از حد و مرز خود فراتر نروند و جادوگری را نازا نکنند.
در شش‌دره‌ای فتاد عاشق
بشکن درِ حبس شش‌دری را
شَش‌دره اصطلاحی است در بازی تخته‌نرد؛ یعنی بازیکن در وضعیتی می‌افتد که راه نجاتی ندارد. کنایه است از عالم سرگشتگی. « شش در » همچنین یعنی شش جهت عالَم
یک لحظه معزمانه پیش آ
جمع آور حلقه پری را
هوش مصنوعی: لحظه‌ای درنگ کن و به گرد هم آوردن حلقه پریان بپرداز.
سر می‌نهد این خمار از بن
هر لحظه شراب آن سری را
هوش مصنوعی: این حالت مستی و سرخوشی به قدری عمیق و تأثیرگذار است که هر لحظه انسان را به طرف آن جذب می‌کند. انگار که هر دمی، بزم جدیدی سرشار از لذت و شادی را به تصویر می‌کشد.
صد جا چو قلم میان ببسته
تُنگ شکر معسکری را
هوش مصنوعی: مثل اینکه صد جا حرف و سخن را محدود کرده‌ای، مانند مشک شکر که در آن معسکر (محل نگهداری) وجود دارد.
ای عشق برادرانه پیش آ
بگذار سلام سرسری را
هوش مصنوعی: ای عشق، همانند یک برادر، بیا و سلامی سطحی را تقدیم کن.
ای ساقی روح از در حق
مگذار حق برادری را
هوش مصنوعی: ای ساقی، جان مرا به چیزی جز حق و صداقت مشغول نکن و حق برادری را نادیده نگیر.
ای نوح زمانه هین روان کن
این کشتی طبع لنگری را
هوش مصنوعی: ای نوح زمانه، این کشتی دل را به حرکت درآور و به دیگران امید و نجات ببخش.
ای نایب مصطفی بگردان
آن ساغر زفت کوثری را
هوش مصنوعی: ای جانشین پیامبر، آن جام پر از نیکویی را به گردش درآور.
پیغام ز نفخ صور داری
بگشای لب پیمبری را
هوش مصنوعی: پیامی از دمیدن در صور داری، لب‌های پیامبری را بگشا.
ای سرخ صباغت علمدار
بگشا پر و بال جعفری را
هوش مصنوعی: ای رنگ سرخ تو، پرچم‌دار به‌پرواز درآور پر و بال جعفری را.
پر لاله کن و پر از گل سرخ
این صحن رخ مزعفری را
هوش مصنوعی: این فضا را با گل‌های لاله و گل‌های سرخ پر کن و زیبایی خاصی به آن ببخش.
اسپید نمی‌کنم دگر من
درریز رحیق احمری را
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم به دور این شراب قرمز بگردم و لذت آن را از دست بدهم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۹ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1395/10/08 11:01
بهروز

متنی بسیار عمیق و زیبا در حق شمس و رومی والامقام:
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/05/19 19:08
A

غزلی بسیار زیبا در وصف حضرت علی (علیه السلام) . واقعا شاهکاره .

1399/06/17 19:09
همایون

غزلی با حال و هوای پیش از ملاقات شمس و متحول شدن، و خالی از فرهنگ آیینگی و نوروزانه جلال دینی

1403/03/02 08:06
رضا از کرمان

سلام 

  معسکر درلغت به معنای  لشکرگاه است که در اینجا با این معنی کاربرد ندارد وطبق نظر فرهنگ دهخدا  معسکر مکرم از شهرهای قدیم خوزستان است که از نظر تولید شکر مرغوب سر آمد سایر نقاط بوده .