گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸

ما را سفری فتاد بی‌ما
آن جا دل ما گشاد بی‌ما
آن مه که ز ما نهان همی‌شد
رخ بر رخ ما نهاد بی‌ما
چون در غم دوست جان بدادیم
ما را غم او بزاد بی‌ما
ماییم همیشه مست بی‌می
ماییم همیشه شاد بی‌ما
ما را مکنید یاد هرگز
ما خود هستیم یاد بی‌ما
بی ما شده‌ایم شاد گوییم
ای ما که همیشه باد بی‌ما
درها همه بسته بود بر ما
بگشود چو راه داد بی‌ما
با ما دل کیقباد بنده‌ست
بنده‌ست چو کیقباد بی‌ما
ماییم ز نیک و بد رهیده
از طاعت و از فساد بی‌ما

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را سفری فتاد بی‌ما
آن جا دل ما گشاد بی‌ما
هوش مصنوعی: ما سفری را آغاز کرده‌ایم و در آنجا دل ما به راحتی باز شده است، بدون اینکه ما در آنجا حضور داشته باشیم.
آن مه که ز ما نهان همی‌شد
رخ بر رخ ما نهاد بی‌ما
هوش مصنوعی: آن ماهی که همیشه از ما پنهان بود، اکنون چهره‌اش را به ما نشان داده و در کنار ماست.
چون در غم دوست جان بدادیم
ما را غم او بزاد بی‌ما
هوش مصنوعی: وقتی در غم دوست جان خود را فدای او کردیم، غم او بدون ما به دنیا آمد.
ماییم همیشه مست بی‌می
ماییم همیشه شاد بی‌ما
هوش مصنوعی: ما همیشه در حال شادی و سرمستی هستیم، حتی بدون اینکه نوشیدنی داشته باشیم.
ما را مکنید یاد هرگز
ما خود هستیم یاد بی‌ما
هوش مصنوعی: ما را به یاد گذشته‌ها نیندازید، ما خودمان هستیم و بدون یادآوری شما هم به خوبی وجودمان را درک می‌کنیم.
بی ما شده‌ایم شاد گوییم
ای ما که همیشه باد بی‌ما
هوش مصنوعی: بدون ما شاد شده‌اید، بگویید چه خوب است که همیشه بدون ما خوشحالید.
درها همه بسته بود بر ما
بگشود چو راه داد بی‌ما
هوش مصنوعی: تمام درها بر ما بسته بود، اما ناگهان راهی برای ما گشوده شد، بدون اینکه ما حضور داشته باشیم.
با ما دل کیقباد بنده‌ست
بنده‌ست چو کیقباد بی‌ما
هوش مصنوعی: دل کیقباد (بازیکن و قدرتمند) در کنار ما است، اما وقتی ما نیستیم، او هم مانند کیقباد در غیاب ما تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
ماییم ز نیک و بد رهیده
از طاعت و از فساد بی‌ما
هوش مصنوعی: ما از خوبی و بدی آزاد هستیم و نه به اطاعت بندیم و نه به فساد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش آرش خیرآبادی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"سفر"
با صدای حسام الدین سراج (آلبوم چشم بی خواب)

حاشیه ها

1397/01/23 13:03
روز

مقصود از سفر بی‌ما شهود است که زمانی بوقوع می‌پیوندد که حضور از منیت رها می‌شود.
و در این عالم بی منیت دیدار معنا میسر می‌شود.
مولانا در مصرع دوم بیت چهارم (ماییم همیشه شاد بی‌ما) تاکید می‌کند که شادی حقیقی در گرو رهایی از منیت است.

1398/06/23 20:08
Pirooz Eghbal

در روایتی آمده :
مولانا میگوید شمس دیشب به خوابم آمد و از بهشت این شعر را زمزمه کرد .

1398/06/21 10:09
حسین

اشعار حضرت مولانا درعین سادگی یه عالمه پیچیدیگی عالم عرفانو با خودش داره دراین شعر به سادگی هرچه تمام تر داره میگه هروقت خودت یادت رفت خودتو ندیدی به شادی حقیقی و رهایی میرسی این غزلو استاد سراج درالبوم چشم بی خواب استادانه میخونه

1398/08/04 09:11
Mahyar

خلاصه اکثر اشعار مولوی

1399/09/03 06:12
محمد

خلاصه‌ی آرامش حقیقی: ماییم ز نیک و بد رهیده ... از طاعت و از فساد بی‌ما ... برای درک حقیقتِ حق یا همان شهودِ جلوه‌ی حق، گویا راهی نیست جز عطف توجه کامل به آن جمالِ بی‌انتها و این میسر نیست جز با رها شدن از نیک و بد و خیر و شر و هر دوگانه‌ی دیگری و دل در گروی او داشتن و بر این امر مبادرت ورزیدن. بهشت جلوه‌ای از نیکی و دوزخ جلوه‌ای از بدی‌ست. اما کسی که در پی تجربه‌ی مواجهه با زیبایی مطلق است، خود را از بهشت و جهنم رها کرده و "فقط" به "او" می‌پردازد و بس! نه طمعی به پاداش دارد و نه امیدی به رهایی از عقاب؛ یعنی به کل از "خود"ش رها شده و به "او" مشغول شده. عبادتش برای این است که حق را شایسته‌ی عبادت و بندگی یافته است؛ صوم و صلاتش رنگ عشق دارد نه طمع و همین بالا می‌کشدش. او از هرچه جز معشوق و خواسته‌های معشوق رها شده و در عشق‌بازی خالص است. تا باد چنین بادا...

1402/06/09 16:09
همایون

من و ما و تو و ‌او و اسامی دیگر و حتی گاو و گوسفند و پشه و ماهی و پروانه و حتی کاج و شمعدانی و یا هر موجود دیگری نمیتواند وجود را معرفی کند هرچند ما همه عمر با همین ها سر وکار داریم ولی با وجود کاری نداریم و با همین ها سفر می‌کنیم و شادی می‌کنیم و خوب و بد را شناسایی و پیروزی و شکست را تجربه می‌کنیم و خاطرات میسازیم و یاد می‌کنیم اما هرگز بخودمان از راه آنها پی نمی بریم و بخود نمی رسیم بلکه دورتر میشویم 

برخی میخواهند کار را آسان کنند و خدا و یزدان را پرستش و ستایش می‌کنند که بیرون از ماست و خارج از همه موجودات است تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت و چاره کار را به آسانی میخواهند بدست آورند این سفر بی ما سفری دراز بوده است سفری به وجود و بی زمانی، حسی غریب که در اعماق وجود ما پس از تجربیات بیشمار شکل می‌گیرد