غزل شمارهٔ ۱۲۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
مقصود از سفر بیما شهود است که زمانی بوقوع میپیوندد که حضور از منیت رها میشود.
و در این عالم بی منیت دیدار معنا میسر میشود.
مولانا در مصرع دوم بیت چهارم (ماییم همیشه شاد بیما) تاکید میکند که شادی حقیقی در گرو رهایی از منیت است.
در روایتی آمده :
مولانا میگوید شمس دیشب به خوابم آمد و از بهشت این شعر را زمزمه کرد .
اشعار حضرت مولانا درعین سادگی یه عالمه پیچیدیگی عالم عرفانو با خودش داره دراین شعر به سادگی هرچه تمام تر داره میگه هروقت خودت یادت رفت خودتو ندیدی به شادی حقیقی و رهایی میرسی این غزلو استاد سراج درالبوم چشم بی خواب استادانه میخونه
خلاصه اکثر اشعار مولوی
خلاصهی آرامش حقیقی: ماییم ز نیک و بد رهیده ... از طاعت و از فساد بیما ... برای درک حقیقتِ حق یا همان شهودِ جلوهی حق، گویا راهی نیست جز عطف توجه کامل به آن جمالِ بیانتها و این میسر نیست جز با رها شدن از نیک و بد و خیر و شر و هر دوگانهی دیگری و دل در گروی او داشتن و بر این امر مبادرت ورزیدن. بهشت جلوهای از نیکی و دوزخ جلوهای از بدیست. اما کسی که در پی تجربهی مواجهه با زیبایی مطلق است، خود را از بهشت و جهنم رها کرده و "فقط" به "او" میپردازد و بس! نه طمعی به پاداش دارد و نه امیدی به رهایی از عقاب؛ یعنی به کل از "خود"ش رها شده و به "او" مشغول شده. عبادتش برای این است که حق را شایستهی عبادت و بندگی یافته است؛ صوم و صلاتش رنگ عشق دارد نه طمع و همین بالا میکشدش. او از هرچه جز معشوق و خواستههای معشوق رها شده و در عشقبازی خالص است. تا باد چنین بادا...
من و ما و تو و او و اسامی دیگر و حتی گاو و گوسفند و پشه و ماهی و پروانه و حتی کاج و شمعدانی و یا هر موجود دیگری نمیتواند وجود را معرفی کند هرچند ما همه عمر با همین ها سر وکار داریم ولی با وجود کاری نداریم و با همین ها سفر میکنیم و شادی میکنیم و خوب و بد را شناسایی و پیروزی و شکست را تجربه میکنیم و خاطرات میسازیم و یاد میکنیم اما هرگز بخودمان از راه آنها پی نمی بریم و بخود نمی رسیم بلکه دورتر میشویم
برخی میخواهند کار را آسان کنند و خدا و یزدان را پرستش و ستایش میکنند که بیرون از ماست و خارج از همه موجودات است تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت و چاره کار را به آسانی میخواهند بدست آورند این سفر بی ما سفری دراز بوده است سفری به وجود و بی زمانی، حسی غریب که در اعماق وجود ما پس از تجربیات بیشمار شکل میگیرد