گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۱

ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
مراست ملک سلیمان چو نقد گشت عیانش
پری و دیو نداند ز تختگاه بلندش
که تخت او نظرست و بصیرتست جهانش
زبان جمله مرغان بداند او به بصیرت
که هیچ مرغ نداند به وهم خویش زبانش
نشان سکه او بین به هر درست که نقدست
ولیک نقد نیابی که بو بری سوی کانش
مگر که حلقه رندان بی‌نشان تو ببینی
که عشق پیش درآید درآورد به میانش
ز تیر او بود آن دل که برپرید از آن سو
وگر نه کیست ز مردان که او کشید کمانش
کسی که خورد شرابش ز دست ساقی عشقش
همان شراب مقدم تو پر کن و برسانش
از آنک هیچ شرابی خمار او ننشاند
دغل میار تو ساقی مده از این و از آنش
ز شمس مفخر تبریز باده گشت وظیفه
چگونه بنده نباشد به هر دمی دل و جانش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
مراست ملک سلیمان چو نقد گشت عیانش
هوش مصنوعی: وقتی به فکر و تعمق درباره‌ی هدهد پرداختم، نشانه‌ای از آن به من رسید که شبیه به سلطنت سلیمان بود؛ زمانی که حقیقت و واقعیت آن روشن شد و برملا گشت.
پری و دیو نداند ز تختگاه بلندش
که تخت او نظرست و بصیرتست جهانش
هوش مصنوعی: زیبایی و نیکی درک نمی‌کنند که جایگاه برتر او چه والایی دارد؛ چرا که این جایگاه تنها به چشم و بینش او مربوط می‌شود و درک عمیق او از جهان را نشان می‌دهد.
زبان جمله مرغان بداند او به بصیرت
که هیچ مرغ نداند به وهم خویش زبانش
هوش مصنوعی: زبان تمام پرندگان را او می‌فهمد؛ زیرا به درک و شناخت عمیق دست یافته است، در حالی که هیچ پرنده‌ای حتی به تصور خود نمی‌تواند زبان خودش را درک کند.
نشان سکه او بین به هر درست که نقدست
ولیک نقد نیابی که بو بری سوی کانش
هوش مصنوعی: نشان سکه او را ببین؛ به هر کس که درست است. اما تو نمی‌توانی نقدی پیدا کنی که به سوی معادن او برود.
مگر که حلقه رندان بی‌نشان تو ببینی
که عشق پیش درآید درآورد به میانش
هوش مصنوعی: اگر حلقه‌ی رندان بی‌نشان تو را ببینی، عشق خودش به میان خواهد آمد.
ز تیر او بود آن دل که برپرید از آن سو
وگر نه کیست ز مردان که او کشید کمانش
هوش مصنوعی: دل کسی که به عشق او پرواز کرده، از تیر محبت او به این حال درآمده است، وگرنه هیچ مردی نمی‌تواند با کمان خود دیگران را به عاشقی وادارد.
کسی که خورد شرابش ز دست ساقی عشقش
همان شراب مقدم تو پر کن و برسانش
هوش مصنوعی: کسی که از دست ساقی عشقش شراب نوشیده، از تو می‌خواهد که جلو بیایی و او را با شراب خود پر کنی و به او برسانی.
از آنک هیچ شرابی خمار او ننشاند
دغل میار تو ساقی مده از این و از آنش
هوش مصنوعی: از آنجا که هیچ شرابی مستی او را برطرف نکرد، ای ساقی، از این و آن چیزی به من نده.
ز شمس مفخر تبریز باده گشت وظیفه
چگونه بنده نباشد به هر دمی دل و جانش
هوش مصنوعی: از شمس تبریز، به خاطر نوشیدن شراب، وظیفه چگونه بر من بنده باشد در هر لحظه دل و جانش.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۸۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/04/22 21:07
امین کیخا

دغل می ناسارا یا ناسره