اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش
وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش
هوش مصنوعی: آن ماهی که دور و برش همیشه در حال چرخش و بیقرار است، همان جان من است و این عقل نیز که دارم، به گونهای مانند امانتی است که به من داده شده.
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش
هوش مصنوعی: هر لحظه، اراده و انتخاب تازهای به روحها میدهد و این انتخابها، نیروی ارادهاش را میشکنند.
من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم
من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش
هوش مصنوعی: من نه بدن را میشناسم و نه روح را. نه چیزی از دنیای اطرافم میدانم، جز اینکه در چشمهای خمار او غرق شدم.
آن روی همچو روزش وان رنگ دلفروزش
وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش
هوش مصنوعی: آن چهرهاش مانند روز روشن است و رنگش دلربا و جذاب. لطف و نیکیاش به قدری تاثیرگذار است که دل را میسوزاند، و رفتار و شخصیتش همچون بهار دلنشین و دلپذیر است.
عشقش بلای توبه داده سزای توبه
آخر چه جای توبه با عشق توبه خوارش
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که توبه هم باعث عذاب شود. در واقع، وقتی عشق وجود دارد، دیگر جایی برای توبه نیست، زیرا عشق خودش توبه را کم ارزش کرده است.
چون دوست و دشمن او هستند رهزن او
ماییم و دامن او بگرفته استوارش
هوش مصنوعی: دوست و دشمن هر دو در اطراف او هستند، اما ما به عنوان یک مانع یا سد در برابر او فعالیت میکنیم و او را محکم در آغوش گرفتهایم.
از عشق جام و دورش شاید کشید جورش
چون گوش دوست داری میبوس گوشوارش
هوش مصنوعی: شاید برای اینکه از عشق لذت ببرم، جام را به دورش بچرخانم، مانند دوستی که گوشوارهاش را با محبت میبوسد.
من حلقههای زلفش از عشق میشمارم
ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش
هوش مصنوعی: من به عشق او، تکتک حلقههای موهایش را میشمارم، در غیر این صورت، هیچکس به اندازهٔ عشق من نمیتواند به این کار بپردازد.
لطفش همیشمارم دل با دم شمرده
جانیش بخش آخر ای کشته زار زارش
هوش مصنوعی: محبت او را با دقت و توجه میشمارم، دل میزنم و جانم را با شمارش تنفسها میگذرانم. ای کسی که به خاطر عشقش زخمخوردهام و در غم او کشتهام.
حاشیه ها
چون دوست و دشمن او هستند رهزن او
ماییم و دامن او بگرفته استوارش
به نظر میرسد در بیت ششم به صورت بالا کلمه " او " بعد از کلمه دشمن زائد میباشد .
---
پاسخ: در برخی اشعار کهن گویا گاهی کلمات منتهی به «وست» مثل دوست و پوست را باید «دوس» و «پوس» خواند. به این جهت ممکن است این بیت درست باشد. دوستان لطفاً با نسخهٔ چاپی مقابله کنند، درستش را اطلاع دهند.
1392/04/01 03:07
Mohsen Maesumi
کلیات دیوان شمس تبریزی به اهتمام پرویز بابایی مطابق نسخه استاد فروزانفر انتشارات نگاه و نشر قلم چاپ اول 1371
"چون دوست و دشمن او هستند رهزن او"
درست است.
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش!.... :
"من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم
من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش"
لطفش همی شمارد دل با دم شمرده - جانیش بخش آخرای کشته زار زارش
من فقط میتوانم زلف او را بشمارم و زیبائیهای جسمانی را، ولی دل میتواند با آرامش لطف او را بشمرد و با لطف او ارتباط بر قرار کند
یک جانی در هستی کار میکند که نامی ندارد و هر نام گذاری برای آن بیهوده است در غزل
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
نیز همین مضمون به صورت مشابهای آمده است و همین نام نداشتن جان هستی است که آنرا از هر محدودهای و مکانی آزاد میکند و زیبائی و توانائی مشابهای به انسان میبخشد، زیرا این ماه میتواند در انسان نیز پیدا شود کما اینکه برای جلال دین این ماه هستی در روی شمس هم قابل دیدن است و خورشید هستی را در وجود شمس هم میتواند ببیند