غزل شمارهٔ ۱۲۶۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
چون دوست و دشمن او هستند رهزن او
ماییم و دامن او بگرفته استوارش
به نظر میرسد در بیت ششم به صورت بالا کلمه " او " بعد از کلمه دشمن زائد میباشد .
---
پاسخ: در برخی اشعار کهن گویا گاهی کلمات منتهی به «وست» مثل دوست و پوست را باید «دوس» و «پوس» خواند. به این جهت ممکن است این بیت درست باشد. دوستان لطفاً با نسخهٔ چاپی مقابله کنند، درستش را اطلاع دهند.
کلیات دیوان شمس تبریزی به اهتمام پرویز بابایی مطابق نسخه استاد فروزانفر انتشارات نگاه و نشر قلم چاپ اول 1371
"چون دوست و دشمن او هستند رهزن او"
درست است.
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش!.... :
"من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم
من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش"
لطفش همی شمارد دل با دم شمرده - جانیش بخش آخرای کشته زار زارش
من فقط میتوانم زلف او را بشمارم و زیبائیهای جسمانی را، ولی دل میتواند با آرامش لطف او را بشمرد و با لطف او ارتباط بر قرار کند
یک جانی در هستی کار میکند که نامی ندارد و هر نام گذاری برای آن بیهوده است در غزل
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
نیز همین مضمون به صورت مشابهای آمده است و همین نام نداشتن جان هستی است که آنرا از هر محدودهای و مکانی آزاد میکند و زیبائی و توانائی مشابهای به انسان میبخشد، زیرا این ماه میتواند در انسان نیز پیدا شود کما اینکه برای جلال دین این ماه هستی در روی شمس هم قابل دیدن است و خورشید هستی را در وجود شمس هم میتواند ببیند