غزل شمارهٔ ۱۲۵۳
بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش
نفس اگر سر بکشد گوش کشان میکشدش
جان دل اصل دل و اصل دلت فصل دلست
وگرش او ندهد جان ز کی باشد مددش
دل ز دردش چه خوشیها و طربها دارد
تو مگیر آن کرم وان دهش بیعددش
ملک الموت برید از دلم آن روز طمع
که مشرف شدم از طوق حیات ابدش
برد سود دو جهان و آنچ نیاید به زبان
کاروانی که غم عشق خدا راه زدش
سوسن استایش او کرد کز او یافت زبان
سرو آزادی او کرد که بخشید قدش
بلبل آن را بستاید که زبانش آموخت
گل از او جامه دراند که برافروخت خدش
کیست کو دانه اومید در این خاک بکاشت
که بهار کرمش بازنبخشید صدش
میوه تلخ و ترش خام طمع بود ولی
آفتاب کرم تو به کرم میپزدش
آفتاب از پی آن سجده که هر شام کند
چه زیان کرد از آن شاه که جان شد جسدش
همه شب سجده کنان میرود و وقت سحر
روش بخشد که بمیرد مه چرخ از حسدش
هر که امروز کند شهوت خود را در گور
هر یکی حور شود مونس گور و الحدش
هر کی او اسب دواند به سوی گمراهی
کند آن اسب لگدکوب نکال از لگدش
بهل ابتر تو غزل را به ازل حیران باش
که تمامش کند و شرح دهد هم صمدش
غزل شمارهٔ ۱۲۵۲: آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدشغزل شمارهٔ ۱۲۵۴: من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش
نفس اگر سر بکشد گوش کشان میکشدش
هوش مصنوعی: هیچ چیز در ملک و مملکت از حال و وضعیت دل انسان، چه خوب و چه بد، پنهان نیست. اگر نفس (روح) انسان بخواهد خود را نشان دهد، به راحتی میتواند این وضعیت را آشکار کند.
جان دل اصل دل و اصل دلت فصل دلست
وگرش او ندهد جان ز کی باشد مددش
هوش مصنوعی: جان تو، اساس و پایهٔ دل توست و اگر او (عشق یا معشوق) به تو جان ندهد، از چه کسی میتواند یاری و کمک بگیرد؟
دل ز دردش چه خوشیها و طربها دارد
تو مگیر آن کرم وان دهش بیعددش
هوش مصنوعی: دل به خاطر دردش، شادیها و لذتهای زیادی دارد؛ اما تو آن مهربانی و بخشش بینهایت او را از دست نده.
ملک الموت برید از دلم آن روز طمع
که مشرف شدم از طوق حیات ابدش
هوش مصنوعی: در روزی که از بند زندگی ابدی آزاد شدم، امید و آرزو از دل من رفت.
برد سود دو جهان و آنچ نیاید به زبان
کاروانی که غم عشق خدا راه زدش
هوش مصنوعی: سود و بهرهی دو جهان را به دست آورده، اما آنچه هرگز نمیتواند بیان شود، متعلق به کاروانی است که در مسیر عشق به خدا با غم و اندوه روبرو شده است.
سوسن استایش او کرد کز او یافت زبان
سرو آزادی او کرد که بخشید قدش
هوش مصنوعی: سوسن به خاطر زیباییاش او را ستایش کرد، زیرا به واسطه او زبان سرو از آزادیاش سخن میگوید و قد بلندش را هدیه داده است.
بلبل آن را بستاید که زبانش آموخت
گل از او جامه دراند که برافروخت خدش
هوش مصنوعی: بلبل زیباییهای گل را میستايد چون گل به او آموخته چگونه خود را زینت دهد و از آن زیباتر شود.
کیست کو دانه اومید در این خاک بکاشت
که بهار کرمش بازنبخشید صدش
هوش مصنوعی: کیست که در این زمین دانه امیدی کاشته باشد و بهاری برایش نیامده باشد که صد بار بر آن کرم بخورد؟
میوه تلخ و ترش خام طمع بود ولی
آفتاب کرم تو به کرم میپزدش
هوش مصنوعی: میوهای که هنوز نارس و تلخ و ترش است، به خاطر گرمای محبت تو به شیرینی خواهد رسید و پخته میشود.
آفتاب از پی آن سجده که هر شام کند
چه زیان کرد از آن شاه که جان شد جسدش
هوش مصنوعی: آفتاب هر شب با صبر و آرامش به زمین مینشیند، اما چه فایدهای دارد وقتی که آن پادشاهی که روحش از بدنش جدا شده، دیگر در میان ما نیست؟
همه شب سجده کنان میرود و وقت سحر
روش بخشد که بمیرد مه چرخ از حسدش
هوش مصنوعی: هر شب او به طور مداوم و با خضوع در حال عبادت است و در هنگام سحر، نوری میافشاند که باعث میشود ماه آسمان به حسادت او بمیرد.
هر که امروز کند شهوت خود را در گور
هر یکی حور شود مونس گور و الحدش
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز به دلخواه و هوس خود توجه کند و آن را در زمین خویش دفن کند، در آن دنیا با حوریان زیبا همراه خواهد شد و همدم او در گور خواهد بود.
هر کی او اسب دواند به سوی گمراهی
کند آن اسب لگدکوب نکال از لگدش
هوش مصنوعی: هر کس که سعی کند به سمت بی راههای برود و دچار اشتباه شود، باید از آسیبها و نتایج ناگوار آن راه پرهیز کند.
بهل ابتر تو غزل را به ازل حیران باش
که تمامش کند و شرح دهد هم صمدش
هوش مصنوعی: اجازه بده که غزل را بیدلیل و بیپایان رها کنم و شگفتزده بمانم، زیرا او که همهچیز را تمام میکند و توضیح میدهد، ذات الوهی است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1390/09/23 19:11
هزاردستان
سلام
مصراع دوم بیت دوم به نظر باید به این شکل اصلاح بشه
وگرش او ندهد جان ز که باشد مددش