اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
هوش مصنوعی: من به مانند گلی زیبا در مکان خودم قرار دارم و در میان آتش و دردهایی که احساس میکنم، خود را به گونهای متعهد و وابسته میبینم که حتی تیر و کمان نیز قادر به آسیب رساندن به من نخواهند بود.
چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد
چه بسوخت اندر آتش که نگشت جان آتش
هوش مصنوعی: وقتی جان عاشق از عشق محبوبش به آتش کشیده میشود، چه فرقی میکند که در آتش بسوزد، زیرا جان او خود به آتش تبدیل نشده است.
بمسوز جز دلم را که ز آتشت به داغم
بنگر به سینه من اثر سنان آتش
هوش مصنوعی: آتش تو فقط دل مرا نسوزاند؛ بلکه نگاهی به داغی که بر من گذاشتهاند بینداز، که نشانههای آتش در سینهام نمایان است.
که ستارههای آتش سوی سوخته گراید
که ز سوخته بیابد شررش نشان آتش
هوش مصنوعی: اگر ستارههای آتش به سوی خاکستر بروند، آن گاه از خاکستر میتوان پی به نشانههای آتش برد.
غم عشق آتشینت چو درخت کرد خشکم
چو درخت خشک گردد نبود جز آن آتش
هوش مصنوعی: غم سوزان عشق تو باعث شده که من همچون درختی خشک و بیثمر شوم. وقتی یک درخت خشک شد، تنها آتش باقی میماند و دیگر چیزی از آن نمیماند.
خنک آنک ز آتش تو سمن و گلشن بروید
که خلیل عشق داند به صفا زبان آتش
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که از آتش تو سمن و گلشن میرویند، زیرا ابراهیم (خلیل) عشق میداند که آتش چگونه میتواند زیبایی و صفا به ارمغان آورد.
که خلیل او بر آتش چو دخان بود سواره
که خلیل مالک آمد به کفش عنان آتش
هوش مصنوعی: خلیل آتشنشانی بر آتش سوار بود و مانند دودی در آسمان میچرخید؛ چون خلیل صاحب کار آمد و با قدرت و تسلط بر آتش کنترل داشت.
سحری صلای عشقت بشنید گوش جانم
که درآ در آتش ما بجه از جهان آتش
هوش مصنوعی: در صبحگاه، ندا و آواز عشق تو را با تمام وجودم شنیدم، بیا در آتش عشق ما وارد شو و از این دنیای آتشین فرار کن.
دل چون تنور پر شد که ز سوز چند گوید
دهن پرآتش من سخن از دهان آتش
هوش مصنوعی: دل مانند تنوری پر از آتش شده است که از شدت گرما نمیتواند چیزی بگوید. دهنی که پر از شعله است، چطور میتواند صحبت کند؟
حاشیه ها
آتش درینجا به چند معنی آمده اول آتش عشق است. و عشق را عرفا به چهار نوع تقسیم نموده اند عشق خداوند با خود؛ یعنی خداوند از کمال خود عاشق ومعشوق خود است. ودر مظاهر حق همواره بصورت حبیب ظاهر شده و محبوب مخفی بوده مگر بظهورش در اسم اعظم که بظهور محبوب ظاهر شده. قسم دوم عشق ، محبت حق است بسوی خلق خود که عالم وجود دورنمای آنست و ظهور مظاهر مقدسه همه حکایت از آن و حدیث قدسی "کنت کنز...."گویای این حقیقت و مصداق دیگر آن حدیث قدسی"کسی که مرا طلب کند می یابد و هر که مرا یابد میشناسد و هر که مرا شناخت دوست دارد و هر که مرا دوست دارد به من عشق میورزد و هر که به من عشق ورزد من هم به او عشق میورزم ***و هر که را عاشق شوم میکشم.
هر که را بکشم خونبهای او بر من است وهر که خونبهای او بر من باشد "خود نیز خونبهای اویم".
. قسم سوم عشق، محبت خلق بسوی حق است. وأین نیز در نهایت کمال خود، عبارت از فدای جان است و آیه" فتمنوا الموت أن کنتم صادقین" که شهادت حضرت مسیح وحضرت امام حسین نشانه آنست حاکی ازین قسم عشق است. قسم چهارم عشق، محبت خلق به خلق است. زیرا کسی نمیتواند در حب بکمال برسد مگر به خلق او که میبیند محبت داشته باشد. سپند در این ابیات اشاره به هویت فداست و از جنس آتش شدن نفس عبارتست از گذشت او از مراحل طلب، عشق، معرفت، توحید، استغنا ، حیرت است تا بمرحله فنا میرسد واز نفس اثری نمیماند و هویتش همان هویت آتش میشود.
سلام. ممنون واقعا مفید بود. اما چطور میشه که همرو دوست داشت (محبت خلق به خلق) تا به مرحله ی بعد یعنی محبت به خدا رسید؟
بیت ششم
خنک آنک ز آتش تو سمن و (گلش) بروید...
صحیح است
1402/05/30 01:07
ابوتراب. عبودی
باسلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و ارجمند.
ازآتش عشق هرآنکه دلسوخته نیست
هرگز دل ما به مهر او دوخته نیست
گر سوخته دل نئی! حذر کن تو ز ما
کاتش به دلی زنیم کافروخته نیست
بااحترام دیوان ابوتراب عبودی