گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۴۲

گر لاش نمود راه قلاش
ای هر دو جهان غلام آن لاش
ای دیده جهان و جان ندیده
جانست جهان تو یک نفس باش
گردیست جهان و اندر این گرد
جاروب نهان شدست و فراش
این مشعله از کجاست بینی
آن روز که بشکنی چو خشخاش
عشقی که نهان و آشکارست
خون ریز و ستمگرست و اوباش
چون کشته شوی در او بمانی
من مات من الهوی فقد عاش
عشقست نه زر نهان نماند
العاشق کل سره فاش
لا حسن یلد حیث لا عشق
شاباش زهی جمال شاباش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر لاش نمود راه قلاش
ای هر دو جهان غلام آن لاش
هوش مصنوعی: اگر به کارهای بی‌ارزش و بی‌خود بپردازی، در هر دو دنیا، تو را همانند یک خدمتگزار می‌شناسند و به تو توجه نمی‌کنند.
ای دیده جهان و جان ندیده
جانست جهان تو یک نفس باش
هوش مصنوعی: ای چشم، تو جهان و جان را ندیده‌ای، پس این دنیا برای تو به اندازه یک نفس اهمیت دارد.
گردیست جهان و اندر این گرد
جاروب نهان شدست و فراش
هوش مصنوعی: این دنیا مانند گردی است که در آن، جارویی پنهان شده و فرّاشی مشغول گردگیری است.
این مشعله از کجاست بینی
آن روز که بشکنی چو خشخاش
هوش مصنوعی: زمانی که در آن روز، دانه‌های خشخاش را می‌شکنی، متوجه می‌شوی که این شعله از کجا ناشی می‌شود.
عشقی که نهان و آشکارست
خون ریز و ستمگرست و اوباش
هوش مصنوعی: عشق که هم در باطن و هم در ظاهر وجود دارد، در واقع خونی و ستمگر و بی‌قید و بند است.
چون کشته شوی در او بمانی
من مات من الهوی فقد عاش
هوش مصنوعی: زمانی که جان خود را فدای عشق کنی، در آن عشق جاودانه خواهی ماند. من در عشق مرده‌ام، ولی عشق من زنده است.
عشقست نه زر نهان نماند
العاشق کل سره فاش
هوش مصنوعی: عشق چیزی نیست که پنهان بماند، و در آن هیچ راز و رمزی وجود ندارد. هر عاشق آنچه در دل دارد را به نمایش می‌گذارد.
لا حسن یلد حیث لا عشق
شاباش زهی جمال شاباش
هوش مصنوعی: زیبایی در جایی که عشق وجود ندارد، معنا ندارد. چه زیباست که عشق در دل جوانی شکوفا شود!

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۴۲ به خوانش عندلیب