گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۳۸

امروز خوش است دل که تو دوش
خون دل ما بخورده‌ای نوش
ای دوش نموده روی چون ماه
و امروز هزار شکل و روپوش
دل سجده کنان به پیش آن چشم
جان حلقه شده به پیش آن گوش
هر لحظه اشارتی که هش دار
هش می‌خواهی ز مرد بی‌هوش
سرنای توام مرا تو گویی
من در تو فرودمم تو مخروش
از بیم تو گشته شیر گربه
در خاک خزیده صبر چون موش
هر ذره کنار اگر گشاید
خورشید نگنجد اندر آغوش
خورشید چو شد تو را خریدار
ای ذره به نقد نسیه بفروش
باقی غزل مگو که حیفست
ما در گفتار و دوست خاموش
لیکن چه کنم که رسم کهنه‌ست
دریا خاموش و موج در جوش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز خوش است دل که تو دوش
خون دل ما بخورده‌ای نوش
هوش مصنوعی: امروز دل شاد است زیرا که تو دیشب از غم و اندوه ما بهره‌مند شده‌ای و لذت برده‌ای.
ای دوش نموده روی چون ماه
و امروز هزار شکل و روپوش
هوش مصنوعی: ای کسی که دیشب چهره‌ات همچون ماه بود و امروز هزاران حالت و پوشش مختلف به خود گرفته‌ای.
دل سجده کنان به پیش آن چشم
جان حلقه شده به پیش آن گوش
هوش مصنوعی: دل با عشق و ارادت، به خاطر زیبایی و جذابیت آن چشم جان، همچون سجده‌ای در برابرش قرار گرفته و در مقابل آن گوش که متوجه و شنواست، سجدۀ احترام می‌کند.
هر لحظه اشارتی که هش دار
هش می‌خواهی ز مرد بی‌هوش
هوش مصنوعی: هر لحظه که به دنبال نشانه‌ای هستی که تو را به آگاهی و هوشیاری برساند، باید از شخصی که بی‌خبر و غافل است، فاصله بگیری.
سرنای توام مرا تو گویی
من در تو فرودمم تو مخروش
هوش مصنوعی: من همچون سرنای تو هستم و تو می‌گویی که من در وجود تو هستم، پس نزن نوا، من در تو فرود آمده‌ام.
از بیم تو گشته شیر گربه
در خاک خزیده صبر چون موش
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تو، شیر مانند گربه شده و در خاک پنهان شده است، در حالی که صبرش مثل موش کوچک است.
هر ذره کنار اگر گشاید
خورشید نگنجد اندر آغوش
هوش مصنوعی: اگر هر ذره‌ای از وجود باز شود و گشوده گردد، دیگر خورشید در آغوش آن نمی‌گنجد.
خورشید چو شد تو را خریدار
ای ذره به نقد نسیه بفروش
هوش مصنوعی: وقتی خورشید به تو توجه می‌کند، ای ذره، خودت را به او بفروش و از او بهره ببر.
باقی غزل مگو که حیفست
ما در گفتار و دوست خاموش
هوش مصنوعی: بیش از این در مورد غزل صحبت نکن، چون به نظرم بهتر است در گفتار، ما و دوستی‌ام سکوت کنیم.
لیکن چه کنم که رسم کهنه‌ست
دریا خاموش و موج در جوش
هوش مصنوعی: اما چه باید کرد وقتی که این یک عادت قدیمی است: دریا آرام است و امواج در حال حرکت و هیجان هستند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۳۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/08/18 23:11
همایون

غزل بسیار زیبای جلال دینی
خون دل ما بخورده ای، کنایه از برآوردن آرزوست
و دیدن ماه، که در فرهنگ جلالی بسیار رمز کلیدی است
هر بار خورشید حقیقت یک شکل و زیبایی خاصی دارد و سرنای عشق آهنگ تازه دیگر
روپوش از واژه های دیگری است که جلال دین بکار میبرد و در فلسفه امروزه همان واژه پدیدار است که شاخه های فلسفی گوناگون پدیدارشناسی را بوجود آورده است
آیین تازه جلال دین یک مکتب نیست که آموزش داده شود بلکه خود عشق است که با آشنایی با معنی ها پیدا میشود و با دوست گسترش می یابد و همواره نو میگردد، و اولین دوست خود جلال دین است