گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۳۷

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
یقین می‌دان مجیب و مستجابست
دعای سوخته درویش دل ریش
چو آن سلطان بی‌چون را بدیدی
غنی گشتی رهیدی از کم و بیش
چو اسماعیل قربان شو در این عشق
ولی را بنده شو گر نیستی میش
چو پختی در هوای شمس تبریز
از این خامان بیهوده میندیش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
هوش مصنوعی: ای دوست نیکوکار، گوش کن به نصیحتی که می‌زنم؛ چون در زندگی گاهی برای درویش‌ها، کارهایی با درد و رنج زیاد همراه است.
یقین می‌دان مجیب و مستجابست
دعای سوخته درویش دل ریش
هوش مصنوعی: بدان که دعای درویش دل‌شکسته که با اشتیاق و از عمق وجودش بیان می‌شود، حتماً مورد قبول و اجابت قرار خواهد گرفت.
چو آن سلطان بی‌چون را بدیدی
غنی گشتی رهیدی از کم و بیش
هوش مصنوعی: زمانی که آن سلطان بی‌نظیر را دیدی، ثروتمند و مطمئن شدی و از حالت کم و بیش رها شدی.
چو اسماعیل قربان شو در این عشق
ولی را بنده شو گر نیستی میش
هوش مصنوعی: اگر به عشق واقعی رسیدی، مانند اسماعیل که برای رضای الهی قربانی شد، باید خود را فدای آن کنی. خود را از بندگی و وابستگی به عشق آزاد کن، حتی اگر در ظاهر به نظر بیاید که چیزی نداری.
چو پختی در هوای شمس تبریز
از این خامان بیهوده میندیش
هوش مصنوعی: وقتی تحت تأثیر شخصیت و ذوق شمس تبریز قرار گرفتی، دیگر به فکر این افراد بی‌فایده و خام نباش.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۳۷ به خوانش عندلیب