غزل شمارهٔ ۱۲۳۴
قضا آمد شنو طبل نفیرش
نفیرش تلختر یا زخم تیرش
چو دایه این جهان پستان سیه کرد
گلوگیر آمدت چون شهد شیرش
خنک طفلی که دندان خرد یافت
رهد زین دایه و شیر و زحیرش
بشارتهای غیبی شد غذااش
ز شیرش وارهانید از بشیرش
چو هر دم میرسد تلقین عشقش
چه غم دارد ز منکر یا نکیرش
چو آن خورشید بر وی سایه انداخت
ز دوزخ ایمنست و زمهریرش
به اقبال جوان واگشت جانی
که راه دین نزد این چرخ پیرش
بدان دارالامان و اصل خود رفت
رهید از دامگاه و دار و گیرش
رهید از بند شحنه حرص و آزی
که کرده بود بیچاره و حقیرش
رو ای جان کز رباط کهنه جستی
ز غصه آجر و حجره و حصیرش
نثارش آید از رضوان جنت
کنارش گیرد آن بدر منیرش
تماشا یافت آن چشم عفیفش
سعادت یافت آن نفس فقیرش
خجسته باد باغستان خلدش
مبارک باد آن نعم المصیرش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قضا آمد شنو طبل نفیرش
نفیرش تلختر یا زخم تیرش
هوش مصنوعی: شنیدن صدای طبل جنگ را، در حالی که سرنوشت حاکم شده است، بیانگر این است که این خبر، تلخی بیشتری دارد و مانند زخم تیری دردآور است.
چو دایه این جهان پستان سیه کرد
گلوگیر آمدت چون شهد شیرش
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا مانند یک دایه، سینهای سیاه و تاریک به تو میدهد، باید به یاد داشته باشی که آنچه به تو میرسد، مانند شهد شیر شیرین و لذتبخش است.
خنک طفلی که دندان خرد یافت
رهد زین دایه و شیر و زحیرش
هوش مصنوعی: خنک است بچهای که از این دایه و شیر و سرگشتگیهایش رهایی پیدا کند و دندانهایش را درآورده باشد.
بشارتهای غیبی شد غذااش
ز شیرش وارهانید از بشیرش
هوش مصنوعی: غیبیها به او خبرهای خوب دادند و او را با شیر مادرش nourished کردند و از دیگر خبرهای خوب رهانیدند.
چو هر دم میرسد تلقین عشقش
چه غم دارد ز منکر یا نکیرش
هوش مصنوعی: هر بار که عشق او به من یادآوری میشود، دیگر برایم مهم نیست که چه کسی من را انکار کند یا به چالش بکشد.
چو آن خورشید بر وی سایه انداخت
ز دوزخ ایمنست و زمهریرش
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید بر او تابید، از عذاب دوزخ در امان است و از سرما و سختیهای دیگر نیز محفوظ میماند.
به اقبال جوان واگشت جانی
که راه دین نزد این چرخ پیرش
هوش مصنوعی: به خاطر خوششانسی جوان، روحی به او باز میگردد که مسیر دین را در این دنیای کهن برایش روشن میکند.
بدان دارالامان و اصل خود رفت
رهید از دامگاه و دار و گیرش
هوش مصنوعی: بدان که به محل امن و اصل خود رفت و از تله و گرفتار شدن رهایی یافت.
رهید از بند شحنه حرص و آزی
که کرده بود بیچاره و حقیرش
هوش مصنوعی: از چنگال موانع و حرص و آز که باعث زبونی و حقارتش شده بود، رهایی یافته است.
رو ای جان کز رباط کهنه جستی
ز غصه آجر و حجره و حصیرش
هوش مصنوعی: ای جان، از آن مکان قدیمی و دلگیر رها شدهای که در آن، غم و مشکلاتش به مانند آجر و دیوار و حصیر فضا را پر کرده بودند.
نثارش آید از رضوان جنت
کنارش گیرد آن بدر منیرش
هوش مصنوعی: هدیهاش از سوی بهشت میآید و او در کنار خود، آن چهره درخشانش را در آغوش میگیرد.
تماشا یافت آن چشم عفیفش
سعادت یافت آن نفس فقیرش
هوش مصنوعی: آن چشم عفیفش به تماشای زیبایی رسید و آن نفس فقیرش به خوشبختی دست یافت.
خجسته باد باغستان خلدش
مبارک باد آن نعم المصیرش
هوش مصنوعی: خوشبخت باد باغ زیبای او و مبارک باشد سرنوشت خوبش.