گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۱۷

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش
از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش
سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش
اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو
دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش
باده خوری مست شوی بی‌دل و بی‌دست شوی
بیست سلامت بودش درکشدش خوش خوردش
پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی
هر که در این موج فتد تا لب دریا کشدش
گول شود هول شود وز همه معزول شود
دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش
ای دم تو دام خمش بی‌گنهان را بمکش
ای رخ تو باده هش مست کند تا ابدش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش
هوش مصنوعی: از عشق بپرهیز، زیرا هر که نشانه‌ای از عشق را درک کند، اگر به او سختی بگذرانی، عشق تو همه چیز را بر هم خواهد زد.
از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش
سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش
هوش مصنوعی: در دل و جان از محبتش دل کند و آن را به مانند یک لوله می‌سازد؛ هنگامی که سیلابی به راه بیفتد، هر طرفی او را با خود می‌برد.
اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو
دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش
هوش مصنوعی: او مسلماً دشمن توست و باعث ضرر تو شده است، بنابراین از خوبی و بدی‌اش فاصله بگیر و از او دور شو.
باده خوری مست شوی بی‌دل و بی‌دست شوی
بیست سلامت بودش درکشدش خوش خوردش
هوش مصنوعی: نوشیدن مشروب تو را مست می‌کند و باعث می‌شود که نه دل داشته باشی و نه قدرت. بیست سلامتی در این حالت وجود دارد که با لذت نوشیدن از بین می‌رود.
پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی
هر که در این موج فتد تا لب دریا کشدش
هوش مصنوعی: اگر در این جوی پا بگذاری، تا پایان عمر از آن بیرون نخواهی آمد. هر کسی که در این موج بیفتد، تا کنار دریا کشیده می‌شود.
گول شود هول شود وز همه معزول شود
دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش
هوش مصنوعی: اگر انسان فریب بخورد و دچار ترس شود، از همه چیز کنار گذاشته می‌شود و نمی‌تواند از هنر خود بهره‌برداری کند. در این حالت، خرد و دانایی او هم بی‌فایده خواهد بود.
ای دم تو دام خمش بی‌گنهان را بمکش
ای رخ تو باده هش مست کند تا ابدش
هوش مصنوعی: ای نفس تو باعث آزار بی‌گناهان نشو، ای چهره‌ات که باده مستی را برای همیشه به آنها هدیه می‌دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۱۷ به خوانش عندلیب