گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
گرچه ملول گشته‌ای کم نزنی ز هیچ کس
چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش
ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس
گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت
همنفسی خوش است خوش هین مگریز یک نفس
ذوق گرفت هر چه او پخت میان جنس خود
ما بپزیم هم به هم ما نه کمیم از عدس
من نبرم ز سرخوشان خاصه از این شکرکشان
مرگ بود فراقشان مرگ که را بود هوس
دوش حریف مست من داد سبو به دست من
بشکنم آن سبوی را بر سر نفس مرتبس
نفس ضعیف معده را من نکنم حریف خود
زانک خدوک می‌شود خوان مرا از این مگس
من پس و پیش ننگرم پرده شرم بردرم
زانک کمند سکر می می‌کشدم ز پیش و پس
خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما
شاد شبی که باشد او بر سر کوی دل عسس
آمد عشق چاشتی شکل طبیب پیش من
دست نهاد بر رگم گفت ضعیف شد مجس
گفت کباب خور پی قوت دل بگفتمش
دل همگی کباب شد سوی شراب ران فرس
گفت شراب اگر خوری از کف هر خسی مخور
باده منت دهم گزین صاف شده ز خاک و خس
گفتم اگر بیابمت من چه کنم شراب را
نیست روا تیممی بر لب نیل و بر ارس
خامش باش ای سقا کاین فرس الحیات تو
آب حیات می‌کشد بازگشا از او جرس
آب حیات از شرف خود نرسد به هر خلف
زین سببست مختفی آب حیات در غلس

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
گرچه ملول گشته‌ای کم نزنی ز هیچ کس
هوش مصنوعی: سیر شدن روح من کافی است، پس دیگر نگو که کافی است، هرچند خسته شده‌ای، اما از کسی دلسرد نشو.
چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش
ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر از بی‌احساسی و ناامیدی ناراحت و عبوس شد، پروردگارش با نصیحتی تند به او خشمگین و توبیخش کرد.
گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت
همنفسی خوش است خوش هین مگریز یک نفس
هوش مصنوعی: اگر با همدلی و همدردی رفتار نکنی، ممکن است در دل دیگران تأثیر منفی بگذاری. داشتن همدمی خوب و دلنشین اهمیت دارد، پس از این فرصت دوری نکن.
ذوق گرفت هر چه او پخت میان جنس خود
ما بپزیم هم به هم ما نه کمیم از عدس
هوش مصنوعی: هر چه او پخت و درست کرد، ما هم می‌توانیم از مواد خودمان غذا تهیه کنیم. ما هم از نظر کیفیت و ارزش کمتر از او نیستیم.
من نبرم ز سرخوشان خاصه از این شکرکشان
مرگ بود فراقشان مرگ که را بود هوس
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم دوری از خوشحالان را تحمل کنم، به‌ویژه از افرادی که شیرینی خاصی دارند. برای من، جدایی از آن‌ها مانند مرگ است و چه کسی است که این دوری را بخواهد؟
دوش حریف مست من داد سبو به دست من
بشکنم آن سبوی را بر سر نفس مرتبس
هوش مصنوعی: دیروز، رفیق مست من پیاله را به دستم داد. می‌خواهم آن پیاله را بر سر خشم و نفس سرکش خود بشکنم.
نفس ضعیف معده را من نکنم حریف خود
زانک خدوک می‌شود خوان مرا از این مگس
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف نفس و حالتی که معده دارد، من نمی‌توانم خود را با این وضعیت تطبیق دهم. زیرا وجود این مگس باعث می‌شود که سفره‌ام پر از مشکل و عدم آرامش شود.
من پس و پیش ننگرم پرده شرم بردرم
زانک کمند سکر می می‌کشدم ز پیش و پس
هوش مصنوعی: من به عقب و جلو نگاه نمی‌کنم، چون شرم را کنار زده‌ام و در حال غرق شدن در شادی و نشئگی، خود را از گذشته و آینده رها کرده‌ام.
خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما
شاد شبی که باشد او بر سر کوی دل عسس
هوش مصنوعی: صبح دلپذیری که چهره او مانند آفتاب درخشان است و شب خوشی که او در خیابان دل ما حضور دارد.
آمد عشق چاشتی شکل طبیب پیش من
دست نهاد بر رگم گفت ضعیف شد مجس
هوش مصنوعی: عشق به شکل یک پزشک به نزد من آمد و دستش را بر روی رگ من گذاشت. او گفت که حال من ضعیف شده است.
گفت کباب خور پی قوت دل بگفتمش
دل همگی کباب شد سوی شراب ران فرس
هوش مصنوعی: گفتند که برای تقویت دل، کباب بخور. من هم جواب دادم که دل ما همه کباب شده است، حالا برو به سمت شراب.
گفت شراب اگر خوری از کف هر خسی مخور
باده منت دهم گزین صاف شده ز خاک و خس
هوش مصنوعی: اگر شراب می‌نوشی، از دست هر شخص بی‌ارزش و بی‌خود ننوش. من باده‌ای با منت به تو می‌دهم که صاف و پاک شده است، بدون هیچ ناخالصی و کثافت.
گفتم اگر بیابمت من چه کنم شراب را
نیست روا تیممی بر لب نیل و بر ارس
هوش مصنوعی: گفتم اگر تو را پیدا کنم، چه کار کنم؟ نوشیدن شراب جایز نیست، پس با خاک‌تیمم بر لب کارون و بر دماوند می‌کنم.
خامش باش ای سقا کاین فرس الحیات تو
آب حیات می‌کشد بازگشا از او جرس
هوش مصنوعی: ای سقا، سکوت کن! زیرا این اسب زندگی، آب حیات را می‌نوشد. پس از او زنگ را بیفکن و آزادش کن.
آب حیات از شرف خود نرسد به هر خلف
زین سببست مختفی آب حیات در غلس
هوش مصنوعی: آب حیات به خاطر بالا بودن شرافت خود به هر کس و ناکسی نمی‌رسد، به همین دلیل است که این آب در مکان پنهان و تاریک قرار دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۰۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/05/23 11:07
بیگانه

دوش حریف مست من داد سبو به دست من...

1399/02/26 08:04

عسس. [ ع َ س َ س ] به معنی شبگرد و حارس، آن را اسم جمع برای عاس نیز گفته اند، زیرا جمع مکسر «فاعل» بر وزن فَعَل نیامده است. (از اقرب الموارد). جمع عاس ّ است که به معنی شحنه ٔشب باشد و در فارسی بر مفرد اطلاق کنند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). پاسبانان که به شب گردند. (دهار). کسی که به محافظت شهر به شب گردد. (غیاث اللغات ). شبگرد. شبگردان . کوتوال . نوبتی . گزمه . داروغه