غزل شمارهٔ ۱۲۰۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
با سلام و عرض ادب به دوستداران حضرت مولانا
بنظر میرسد در مصرع دوم از بیت چهارم عبارت "کار"
غلط بوده و "کان"صحیح میباشد
رقص کنان شعله زنان برجه از این کان و مترس
هر چند در نسخه های در دسترس ، قافیه در مصرع (بگذر از این کار و نترس) کار است ؛ شایسته است با توجه به معنی و صحت قافیه از "کان" در غزل استفاده شود. شکی نیست کار جدال معنایی و آوایی با کل غزل دارد و احتمالا در تصحیحات مورد توجه قرار نگرفته است
دوست داشتم تحلیل یا برداشت شما را از: "...عبرتِ ما کان و مترس"، در بیت پایانی میدانستم. آیااین درسته:
درس ما و نگاه و ترازوی ما باید همان خودِ "کان" باشد، نه بُرهانی که در افکار خود یا دیگری می جوییم. آنجا که خودِ ما سایه ی بُرهانیم و در طلعت آن آفتاب حقیقت زود زدوده و محو می شویم.
یا شاید: عبرتِ ما کُن و مترس، باشد؟
مطلع غزل بسیار زیباست و حرف بطور کامل بیان شده است، این زیبائی و ردیف "و مترس" شاعر را بیش از حد شجاع کرده بطوری که آن را به سختی تا شش بیت رسانده است
حرف روی در قافیه حرف نون است که باید همه جا پیش از ردیف بیاید بنابراین توصیه دوستان در بالا درست است و بیت چهارم نیاز به اصلاح دارد
در بیت دوم با کلمه جانور بازی میشود، اینگونه که اگر "ور" را از آن برداری تنها جان میماند بنابراین تو به همین سادگی میتوانی از ترس جانوری نجات پیدا کنی
و دیگر اینکه تو در گمان و تردید بسر میبری و به این دلیل از روز قیامت میترسی، کافی است که یک سرّ و جادویی بکار بگیری و از گمان بیرون بیائی و به یقین تبدیل شوی، خیلی ساده پس نترس!
بدان که تو طلایی ولی در خاک و معدن هستی، کافیست که مثل شعله برخسی و از معدن بیایی بیرون مگر بازی شعله را نمیدانی و یا رخسیدن بلد نیستی؟ خیلی آسان است کافی است که نترسی
تنها یک مسئله باقی میماند و آن این است که دل تو که در بیت اول حقیقیترین آیه در هستی است و نظیرش در قرآن هم پیدا نمی شود ناگهان بازی در میآورد و از تو دلیل و برهان میخواهد و مثل عقل ناتوان و درمانده میشود، تو هم براحتی میتوانی از یک بازی قدیمی که همه در گذشته (ماکان) آنرا تجربه کرده و عبرت گرفته اند استفاده کنی و آن هم سایه بازی است، کافی است که ادای سایه در بیاوری و خودت را مثل سایه هر برهان و دلیلی بدانی چون وقتی آفتاب بالای سر تو بیاید سایه هم از بین میرود و صورت مسئاله پاک میشود پس نترس، و بدان که:
این غزل ار کار نکرد دان که مثال شکم است
گفت عزیزش که بخور دلمه بادنجان و مترس
بخوان دیوان شمس و مثنوی را
مپرس اما هوش مصنوعی را
معلوم است که جمعبندی، سنجش و بکارگیری اطلاعاتی بدون احساس ،عاطفه و خودبرانگیزنده خیال و شعور هوش مصنوعی از ساحت ظریف شریف و بالخصوص شعر شهودی و پیچیده ای عرفانی بسیار بدور است. ولی شباهتی که هوش مصنوعی در این زمینه با افراد ازخودراضی، دیده درآ و شارلاتان دارد در این است که هرگز در معناکردن اشعار به ناتوانی خود اقرار نمی کند و هرچه سرهم بافته به خورد خواننده می دهد، یعنی "نمیدانم" در قاموس اش وجود ندارد و من تا به حال مشاهده نتوانستم.. به هرحال من خواندن نظریات هوش مصنوعی را در مورد معنای اشعار ضیاع وقت میدانم مگر اینکه گاهگاهی به قصد تفریح و تفنن باشد. حتا میتواند خطر گمراهی هم داشته باشد برای آنانکه سالکان تازه وارد این وادی اند.
در بیت :
جانوری لاجرم از فرقت جان میلرزی
ری بهل و واو بهل شو همگی جان و مترس
تشبیهات زیبا و فراوانی می توان یافت و نیز استعارات ظریف ، اگر حروف "ر" و "و" را از جانور حذف کنیم ، "جان" می ماند و عاشق چون این دو را فرو نهاد ( هل ) به جان رسد و دیگر از هیچ چیز نترسد
و هل به معنای رها کردن است که یکی از آموزه های اساسی در طرق معنوی است ، رها کردن همه چیز یعنی معنویت و چون سالک این کار کند جانی نترس یابد
این رها کردن از آموزه های اساسی مایکل سینگر در کتاب "روح و جان بدون افسار" است که سرکار خانم زند به زیبایی آن را ترجمه و روایت کردهاند.
در بیت :
عشق گزین عشق و در او کوکبه میران و مترس
ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس
وقتی عاشق شدی ( برخلاف حافظ که می گوید عاشقی به کسب و اختیار نیست ) مولوی می گوید عشق را باید که برگزینی و چون این انتخاب را کردی از هیچ چیز مترس ، با شکوه وطمطراق شاهانه بیرون شو و برمراد خویش بران و حتی از اینکه ممکن است مصحف را کژ بخوانی مترس که آیت حق در دل عاشق باشد