غزل شمارهٔ ۱۱۸۲
تو چشم شیخ را دیدن میاموز
فلک را راست گردیدن میاموز
تو کل را جمع این اجزا مپندار
تو گل را لطف و خندیدن میاموز
تو بگشا چشم تا مهتاب بینی
تو مه را نور بخشیدن میاموز
تو عقل خویش را از می نگهدار
تو می را عقل دزدیدن میاموز
تو باز عقل را صیادی آموز
چنین بیهوده پریدن میاموز
یتیمان فراقش را بخندان
یتیمان را تو نالیدن میاموز
دل مظلوم را ایمن کن از ترس
دل او را تو لرزیدن میاموز
تو ظالم را مده رخصت به تأویل
ستیزا را ستیزیدن میاموز
زبان را پردگی میدار چون دل
زبان را پرده بدریدن میاموز
تو در معنی گشا این چشم سر را
چو گوشش حرف برچیدن میاموز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو چشم شیخ را دیدن میاموز
فلک را راست گردیدن میاموز
هوش مصنوعی: به جای آنکه به دنبال تغییر و بهبود اوضاع زندگی و چرخش دنیا باشی، به یاد داشته باش که باید چشمان و نگرش دیگران را ببینی و درک کنی.
تو کل را جمع این اجزا مپندار
تو گل را لطف و خندیدن میاموز
هوش مصنوعی: به تو توصیه میشود که تمام اجزا را به عنوان یک مجموعه در نظر نگیری. گل، خود زیبایی و شادی را به همراه دارد و نیازی به یادگیری این موضوع نیست.
تو بگشا چشم تا مهتاب بینی
تو مه را نور بخشیدن میاموز
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن تا زیباییهای مهتاب را ببینی. یاد نگیر که مه، همواره باید نور بیاورد.
تو عقل خویش را از می نگهدار
تو می را عقل دزدیدن میاموز
هوش مصنوعی: عقل و هوش خود را از نوشیدن شراب حفظ کن، اما شراب را نمیتوان به چنگ آورد تا عقل را فریب دهد.
تو باز عقل را صیادی آموز
چنین بیهوده پریدن میاموز
هوش مصنوعی: عقل را مانند یک صیاد تربیت نکن تا به بیهوده تلاش و پرشهای بیدلیل نپردازد.
یتیمان فراقش را بخندان
یتیمان را تو نالیدن میاموز
هوش مصنوعی: یتیمانی که دوری او را تجربه میکنند، به خاطر غم و ناراحتیاش میخندند، اما تو نیاموز که آنها را به ناله و زاری واداری.
دل مظلوم را ایمن کن از ترس
دل او را تو لرزیدن میاموز
هوش مصنوعی: دل بیپناه را از ترسها دور کن و به آن آرامش بده، به او نیاموز که چگونه باید بترسد.
تو ظالم را مده رخصت به تأویل
ستیزا را ستیزیدن میاموز
هوش مصنوعی: به ظالم اجازه نده که با تفسیرهای خود توجیه کند، زیرا نباید جنگیدن با ستمگر را یاد بگیری.
زبان را پردگی میدار چون دل
زبان را پرده بدریدن میاموز
هوش مصنوعی: زبان را مانند پردهای محافظت کن، زیرا دل از زبان و احساساتش محافظت میخواهد. یاد نگیر که زبان را آزادانه و بیپروا بگشایی و رازها را فاش کنی.
تو در معنی گشا این چشم سر را
چو گوشش حرف برچیدن میاموز
هوش مصنوعی: تو به من بیاموز که چگونه با چشم سر مفاهیم را درک کنم، همانطور که گوشها را برای شنیدن آماده میکنی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۸۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/09/30 21:11
نادر..
تو بگشا چشم تا مهتاب بینی
تو مه را نور بخشیدن میاموز..
1400/02/24 20:04
این گونه می رسد که نخستین مصرع مطلع غزل بدین سان باشد: "تو چشم شوخ را دیدن میاموز" که گویا تعبیر "شیخ شوخ" را معنایی محصل، نمی توان یافت الا با تکلفات طویله.
1400/02/24 20:04
اصلاح می گردد:
که تعبیر "چشم شوخ" را... الخ.