غزل شمارهٔ ۱۱۷۶
انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر
نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر
قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر
نحن ابناء وقتنا رحم الله من غبر
قدموا ساده الهوی قلت یا قوم ما الخبر
خوفونی بفتنه و اشاروا الی الحذر
قلت القتل فی الهوی برکات بلا ضرر
جرد العشق سیفه بادروا امه الفکر
ان من عاش بعد ذا ضیع الوقت و احتکر
نفخوا فی شبابه حمل الریح بالشرر
مزج النار بالهوی لیس یبقی و لا یذر
شببوا لی بنفخه یسکر نفخه السحر
بر آن یار خوش نظر تو مگو هیچ از خبر
چو خبر نیست محرمش بر او باش بیخبر
دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر
گفتم ای دوست غیر تو اگرم هست جان و سر
بزن از عشق گردنم بجوی مر مرا مخر
گفت من چیز دیگرم به جز این صورت بشر
گفتمش روح خود توی عجبا چیست آن دگر
هله ای نای خوش نوا هله ای باد پرده در
برو از گوش سوی دل بنگر کیست مستتر
بدر این کیسههای ما تو به کوری کیسه گر
چه غمست ار زرم بشد که میی هست همچو زر
عربی گرچه خوش بود عجمی گو تو ای پسر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر
نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر
هوش مصنوعی: شما نور و روشنی هستید و همه ادراکات از شما سرچشمه میگیرد. چشم دل به شما مینگرد و با وجود شما، بینش و آگاهی آشکار میشود.
قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر
نحن ابناء وقتنا رحم الله من غبر
هوش مصنوعی: گفتم صبر زیباترین نوع صبر است، اما ما که فرزندان زمان خود هستیم، چگونه میتوانیم صبر کنیم؟ خدا رحمت کند کسانی را که صبور بودند.
قدموا ساده الهوی قلت یا قوم ما الخبر
خوفونی بفتنه و اشاروا الی الحذر
هوش مصنوعی: از چهرههای ساده دلانه جلو بروید، گفتم ای دوستان، خبرهایی از فتنه آمده که مرا ترسانده است و به احتیاط اشاره کردند.
قلت القتل فی الهوی برکات بلا ضرر
جرد العشق سیفه بادروا امه الفکر
هوش مصنوعی: در عشق، کشتن و نابود کردن هیچ ضرری ندارد و عشق همچون شمشیری است که باید برای آن آماده و هوشیار بود.
ان من عاش بعد ذا ضیع الوقت و احتکر
نفخوا فی شبابه حمل الریح بالشرر
هوش مصنوعی: هر که بعد از این عاشق شود، وقت خود را تباه کرده و جوانیاش را به باد داده است، مانند کسی که باد را با ذرات آتش به دوش میکشد.
مزج النار بالهوی لیس یبقی و لا یذر
شببوا لی بنفخه یسکر نفخه السحر
هوش مصنوعی: آتش و عشق با هم نمیتوانند بمانند و هیچ کدام را از بین نمیبرند. دمی از زندگی من بر من بدمید تا در خواب عمیق سحر غرق شوم.
بر آن یار خوش نظر تو مگو هیچ از خبر
چو خبر نیست محرمش بر او باش بیخبر
هوش مصنوعی: برای آن محبوب خوشچهرهات هیچ کلامی از خبر مگو، چون هیچکس از حال او باخبر نیست؛ بهتر است تو هم بیخبر بمانی.
دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر
گفتم ای دوست غیر تو اگرم هست جان و سر
هوش مصنوعی: دل من مانع دیدن حقیقت شده و چشمانم همچون پردهای بر روی دید من قرار گرفتهاند. به تو گفتم ای دوست، اگر غیر تو کسی باشد، جان و زندگیام برایم بیارزش است.
بزن از عشق گردنم بجوی مر مرا مخر
گفت من چیز دیگرم به جز این صورت بشر
هوش مصنوعی: ای عشق، زندگیام را به گونهای بگیر که من فراموش کنم؛ چرا که جز این دنیا و ظاهر انسانی، من چیز دیگری هستم.
گفتمش روح خود توی عجبا چیست آن دگر
هله ای نای خوش نوا هله ای باد پرده در
هوش مصنوعی: گفتم به او: چه چیزی است که روح تو را به شگفتی میآورد؟ ای نای خوش صدا، ای باد! پرده را کنار بزن و نشان بده.
برو از گوش سوی دل بنگر کیست مستتر
بدر این کیسههای ما تو به کوری کیسه گر
هوش مصنوعی: برو و با دل خود به درون نگاه کن و ببین که چه کسی در این کیفهای ما پنهان است. تو که به کوری کیف گر هستی، عمیقتر بنگر!
چه غمست ار زرم بشد که میی هست همچو زر
عربی گرچه خوش بود عجمی گو تو ای پسر
هوش مصنوعی: هرچند طلا و زر ارزشمند هستند، اما اگر شرابی وجود داشته باشد که مثل طلا باشد، آن هم خوب است. تو ای پسر، اگرچه زرتشی بودن خوشایند است، اما ارزش واقعی در این شراب است.