گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷

از دور بدیده شمس دین را
فخر تبریز و رشک چین را
آن چشم و چراغ آسمان را
آن زنده کننده زمین را
ای گشته چنان و آن چنانتر
هر جان که بدیده او چنین را
گفتا که که را کشم به زاری
گفتمش که بنده کمین را
این گفتن بود و ناگهانی
از غیب گشاد او کمین را
آتش درزد به هست بنده
وز بیخ بکند کبر و کین را
بی دل سیهی لاله زان می
سرمست بکرد یاسمین را
در دامن اوست عین مقصود
بر ما بفشاند آستین را
شاهی که چو رخ نمود مه را
بر اسب فلک نهاد زین را
بنشین کژ و راست گو که نبود
همتا شه روح راستین را
والله که از او خبر نباشد
جبریل مقدس امین را
حالی چه زند به قال آورد
او چرخ بلند هفتمین را
چون چشم دگر در او گشادیم
یک جو نخریم ما یقین را
آوه که بکرد بازگونه
آن دولت وصل پوستین را
ای مطرب عشق شمس دینم
جان تو که بازگو همین را
چون می‌نرسم به دستبوسش
بر خاک همی‌زنم جبین را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دور بدیده شمس دین را
فخر تبریز و رشک چین را
هوش مصنوعی: از فاصله، شمس دین را دیدم که به عنوان افتخار تبریز و حسرت چین به شمار می‌آید.
آن چشم و چراغ آسمان را
آن زنده کننده زمین را
هوش مصنوعی: آن چشم و چراغ آسمان، همان چیزی است که زندگی را به زمین باز می‌گرداند و آن را سرشار از حیات می‌کند.
ای گشته چنان و آن چنانتر
هر جان که بدیده او چنین را
هوش مصنوعی: ای کسی که به این شکل و شمایل گشته‌ای، هر کس که او را دیده، چنین حالتی را در او مشاهده کرده است.
گفتا که که را کشم به زاری
گفتمش که بنده کمین را
هوش مصنوعی: گفت: به کدام کس به زاری و ناله بپردازم؟ گفتم: به کسی که در کمین نشسته است.
این گفتن بود و ناگهانی
از غیب گشاد او کمین را
هوش مصنوعی: این سخن را گفت و ناگهان از عالم غیب، کمین او را آشکار کرد.
آتش درزد به هست بنده
وز بیخ بکند کبر و کین را
هوش مصنوعی: آتش به وجود بنده می‌زند و کینه و تکبر را از ریشه می‌سوزاند.
بی دل سیهی لاله زان می
سرمست بکرد یاسمین را
هوش مصنوعی: دلی که به حال خود نباشد، مانند لاله‌ای است که از شراب مست شده و یاسمن را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
در دامن اوست عین مقصود
بر ما بفشاند آستین را
هوش مصنوعی: در دامن او هدف واقعی و بزرگ زندگی نهفته است و او با مهربانی و سخاوت، آن را در اختیار ما قرار می‌دهد.
شاهی که چو رخ نمود مه را
بر اسب فلک نهاد زین را
هوش مصنوعی: پادشاهی که وقتی ماه را می‌بیند، زین بر سینه‌ی آسمان می‌نهد.
بنشین کژ و راست گو که نبود
همتا شه روح راستین را
هوش مصنوعی: به آرامی بنشین و حقایق را بگو، زیرا که هیچ‌کس همتای پادشاه واقعی روح نیست.
والله که از او خبر نباشد
جبریل مقدس امین را
هوش مصنوعی: به خدا سوگند که هیچ خبری از او نیست حتی برای جبریل، فرشته‌ای که همواره مورد اعتماد و پاک است.
حالی چه زند به قال آورد
او چرخ بلند هفتمین را
هوش مصنوعی: حالتی که او به وجود می‌آورد، چرخ افلاک را به حرکت درمی‌آورد.
چون چشم دگر در او گشادیم
یک جو نخریم ما یقین را
هوش مصنوعی: زمانی که به موضوعی دیگر نگریستیم، مطمئناً دیگر نمی‌توانیم اطمینان را به سادگی به دست آوریم.
آوه که بکرد بازگونه
آن دولت وصل پوستین را
هوش مصنوعی: او ای وای، چقدر سریع آن دوران خوش وصال از دست رفت و آن لحظه‌های دلنشین به یادگار پوستین به پایان رسید.
ای مطرب عشق شمس دینم
جان تو که بازگو همین را
هوش مصنوعی: ای موسیقی عشق شمس دین، جان تو! همین را دوباره برایم بگو.
چون می‌نرسم به دستبوسش
بر خاک همی‌زنم جبین را
هوش مصنوعی: وقتی به حضور او می‌رسم، حتی بر روی خاک هم سرم را به زمین می‌زنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/22 01:05
امین کیخا

شمس می فرمود مرا سخن پست گفتن نفرمودند یعنی برای پرورش شهسوارانی مانند مولوی امده است نه برای مردم عامی

1395/11/08 13:02
رضا

ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند
و نه زآن مفلسکان که باز لاغر گیرند