گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۵۶

مطربِ عاشقان بجنبان تار
بزن آتش به مؤمن و کفار
مصلحت نیست عشق را خمشی
پرده از روی مصلحت بردار
تا بنگریست طفل گهواره
کی دهد شیر مادر غمخوار
هر چه غیرِ خیالِ معشوقست
خارِ عشقست اگر بود گلزار
مطربا چون رسی به شرح دلم
پای در خون نهاده‌ای هش دار
پای آهسته نِه که تا نجهد
چکه‌ای خونِ دل به هر دیوار
مطربا زخم‌های دل می‌بین
تا ندانند خویشتن خوش‌دار
مطربا نام بر ز معشوقی
کز دلِ ما ببرد صبر و قرار
من چه گفتم کجا بماند دلی
گر دلم کوه بود رفت از کار
نام او گوی و نام من کم کن
تا لقب گویمت نکوگفتار
چون ز رفتار او سخن گویم
دل کجا می‌رود زهی رفتار
شمس تبریز عیسی عهدی
هست در عهد تو چنین بیمار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطربِ عاشقان بجنبان تار
بزن آتش به مؤمن و کفار
هوش مصنوعی: خوانندهٔ عاشقان، ساز را به حرکت درآور و با نواهایت، عشق و شور را در دل مؤمنان و کافران شعله‌ور کن.
مصلحت نیست عشق را خمشی
پرده از روی مصلحت بردار
هوش مصنوعی: عشق به مصلحت و ملاحظه‌ها چندان نمی‌سازد، بهتر است که موانع را کنار بگذاریم و اجازه دهیم عشق به‌طور کامل و آزادانه دیده شود.
تا بنگریست طفل گهواره
کی دهد شیر مادر غمخوار
هوش مصنوعی: زمانی که کودک به دنیا می‌آید و در گهواره است، مادرش در تلاش است تا او را از غم و ناراحتی دور کند و شیر به او بدهد. این نشان‌دهنده محبت و مراقبت مادرانه است.
هر چه غیرِ خیالِ معشوقست
خارِ عشقست اگر بود گلزار
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از تصور محبوب باشد، به نوعی در عشق زحمت و دشواری است، حتی اگر در ظاهر شبیه باغ گل باشد.
مطربا چون رسی به شرح دلم
پای در خون نهاده‌ای هش دار
هوش مصنوعی: ای نوازنده، وقتی به خواسته‌های دل من می‌رسی، مراقب باش که پای خود را در خون من نگذاری.
پای آهسته نِه که تا نجهد
چکه‌ای خونِ دل به هر دیوار
هوش مصنوعی: آهسته قدم بردار تا مبادا قطره‌ای از دل‌نگرانی‌ات بر هر دیواری بریزد.
مطربا زخم‌های دل می‌بین
تا ندانند خویشتن خوش‌دار
هوش مصنوعی: ای نوازنده، جراحات و دردهای دل را ببین تا دیگران از حال خویش بی‌خبر باشند و در آرامش زندگی کنند.
مطربا نام بر ز معشوقی
کز دلِ ما ببرد صبر و قرار
هوش مصنوعی: ای مطرب، نام معشوقی را بگو که آرامش و صبر را از دل ما گرفته است.
من چه گفتم کجا بماند دلی
گر دلم کوه بود رفت از کار
هوش مصنوعی: من چه بگویم که دلی اگر داشتیم، حالا دیگر هیچ از آن باقی نمانده است؛ حتی اگر دلم مانند کوهی استوار بود، دیگر از درد و غم کاری از آن ساخته نیست.
نام او گوی و نام من کم کن
تا لقب گویمت نکوگفتار
هوش مصنوعی: نام او را بلند بگو و نام من را کم بگو تا بتو دوستم را خوش‌زبان بنامم.
چون ز رفتار او سخن گویم
دل کجا می‌رود زهی رفتار
هوش مصنوعی: وقتی از منش و رفتار او صحبت می‌کنم، دلم به کجا می‌رود! چه رفتار زیبایی دارد.
شمس تبریز عیسی عهدی
هست در عهد تو چنین بیمار
هوش مصنوعی: شمس تبریز به مانند عیسی است که در زمان تو دچار بیماری شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۵۶ به خوانش عندلیب