گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۳۲

چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر
چشم تو چون ره زند، ره‌زده را ره نما
زلف تو چون سر کشد، عشوه هندو مخر
عشق بود دلستان، پرورشِ دوستان
سبز و شکفته کند باغ تو را چون شجر
وجهک وجه القمر قلبک مثل الحجر
روحک روح البقا حسنک نور البصر
عشق خران جو به جو تا لب دریای هو
کهنه خران کو به کو اسکی ببج کآمدور
دشمن ما در هنر شد به مثل دنب خر
چند بپیمایی‌اش؟ نیست فزون کم شمر
اقسم بالعادیات احلف بالموریات
غیرک یا ذالصلات فی نظری کالمدر
هر که به جز عاشق است در تُرُشی لایق است
لایق حلوا شکر لایق سرکا کبر
هجرک روحی فداک زلزلنی فی هواک
کل کریم سواک فهو خداع غرر
عشق خوش و تازه‌رو عاشقِ او تازه‌تر
شکلِ جهان کهنه‌ای عاشق او کهنه‌تر

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر
هوش مصنوعی: اگر کسی بر سر تو نیست، ایجاد دردسر نکن و دل کسی را نشکن، چرا که اگر دلی را به زحمت بیندازی، پرده حیا و احترام آن دل را نباید زیر پا بگذاری.
چشم تو چون ره زند، ره‌زده را ره نما
زلف تو چون سر کشد، عشوه هندو مخر
هوش مصنوعی: چشم تو اگر کسی را گمراه کند، باید او را به راهی درست هدایت کند. اگر زلف تو سرکش شود، نباید خود را به زیبایی و فریب هندی که در آن است، بسپارد.
عشق بود دلستان، پرورشِ دوستان
سبز و شکفته کند باغ تو را چون شجر
هوش مصنوعی: عشق، درخت دل را می‌پروراند و دوستان را چون گل‌های تازه و سرسبز در باغ تو رشد می‌دهد.
وجهک وجه القمر قلبک مثل الحجر
روحک روح البقا حسنک نور البصر
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند چهره‌ی ماه است، دلت مانند سنگی است محکم، روح تو روح زندگی است، و زیبایی‌ات نور چشم‌هاست.
عشق خران جو به جو تا لب دریای هو
کهنه خران کو به کو اسکی ببج کآمدور
هوش مصنوعی: عشق مانند خرها، از جایی به جای دیگر می‌گردد و به سراغ دریای احساسات می‌رود، در حالی که خرهای قدیمی نیز به دنبال نشانه‌ها و مسیرهای آشنا هستند. در این سفر، عشق همچنان به جلو پیش می‌رود و به دنبال کشف‌های تازه است.
دشمن ما در هنر شد به مثل دنب خر
چند بپیمایی‌اش؟ نیست فزون کم شمر
هوش مصنوعی: دشمن ما در هنر به اندازه‌ای بی‌لیاقت است که نمی‌توان به آن توجه کرد. نباید آن را بیشتر یا کمتر از آنچه که هست، بگیریم.
اقسم بالعادیات احلف بالموریات
غیرک یا ذالصلات فی نظری کالمدر
هوش مصنوعی: به روزهایی که با شتاب و تندی می‌گذرد سوگند یاد می‌کنم، و به روزهایی که به آرامی و با دقت پیش می‌روند قسم می‌خورم. تو ای کسی که در چشم‌های من مانند یک چراغ راهنمایی، نورانی و نمایان هستی.
هر که به جز عاشق است در تُرُشی لایق است
لایق حلوا شکر لایق سرکا کبر
هوش مصنوعی: هر کسی غیر از عاشق، شایسته تلخی و ناخرسندی است؛ او حتی لایق شیرینی و خوشمزگی هم نیست.
هجرک روحی فداک زلزلنی فی هواک
کل کریم سواک فهو خداع غرر
هوش مصنوعی: جدا بودن تو جانم را فدای تو کرده است، عشق تو هر کریمی را در برابر خودم لرزانده است و فقط تویی که از همه برتر و فریبنده‌تر هستی.
عشق خوش و تازه‌رو عاشقِ او تازه‌تر
شکلِ جهان کهنه‌ای عاشق او کهنه‌تر
هوش مصنوعی: عشق تازگی و زیبایی خاصی دارد و عاشق واقعی او همواره جوان‌تر و شاداب‌تر از دنیا و تجربیات کهنه‌ای است که دارد. عشق باعث می‌شود که فرد همواره به دنبال نو بودن و تازگی در زندگی باشد و این حالت عشق، باعث می‌شود که هر چه بیشتر به زیبایی و جوانی نزدیک شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۳۲ به خوانش عندلیب