غزل شمارهٔ ۱۱۲۸
بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر
گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر
یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش
ای تو چو خورشید و خور سایه ز ما زو مبر
گفت منم آفتاب نیست تو را تاب تاب
زانک ز یک تاب من از تو نماند اثر
زانک تو در سردسیر داشتهای رخت خشک
خشک لب و چشم تر بودهای از خشک و تر
برج من آن سوترست دور ز خشک و ترست
نیک عجب گوهرست نیک پر از شور و شر
از پس چندین حجاب چاک زدستی تو جیب
از پس پرده تو را یاوه شده پا و سر
جانب تبریز تاز جانب شمع طراز
شمس حق سرفراز تا شودت زیب و فر
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر
گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر
هوش مصنوعی: در مسیر، جوانان ما را چون ماه کامل دیدم و به آنها گفتم، برای خدا کمی آرامتر حرکت کنید.
یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش
ای تو چو خورشید و خور سایه ز ما زو مبر
هوش مصنوعی: ای ماهرو، لحظهای افسار اسب را بکش. تو مانند خورشید هستی و سایه ما را از خود دور مکن.
گفت منم آفتاب نیست تو را تاب تاب
زانک ز یک تاب من از تو نماند اثر
هوش مصنوعی: او میگوید که من همچون آفتاب هستم و تو تاب تحمل نور من را نداری. زیرا که از تأثیر تابش من بر تو دیگر نشانی نمانده است.
زانک تو در سردسیر داشتهای رخت خشک
خشک لب و چشم تر بودهای از خشک و تر
هوش مصنوعی: چون تو در هوای سرد لباس خشک و مناسبی داشتهای، در عین حال لب و چشمت نیز نمدار بوده است که نشاندهندهی وجود رطوبت و احساسات درونیت میباشد.
برج من آن سوترست دور ز خشک و ترست
نیک عجب گوهرست نیک پر از شور و شر
هوش مصنوعی: برج من آن طرفتر است و از خشکی و رطوبت دور است. واقعاً شگفتانگیز است که این گوهر پر از شور و هیجان است.
از پس چندین حجاب چاک زدستی تو جیب
از پس پرده تو را یاوه شده پا و سر
هوش مصنوعی: از پشت چندین مانع، تو توانستهای دستت را به جیب برسانی؛ اما از پشت پرده، تو را در حالت نازیبایی میبینم، هم پا و هم سر.
جانب تبریز تاز جانب شمع طراز
شمس حق سرفراز تا شودت زیب و فر
هوش مصنوعی: به سمت تبریز برو، جایی که نور آفتاب حق درخشان است و با جمال و زیبایی خود تو را رونق میبخشد.
حاشیه ها
1396/06/09 01:09
فیل
نیست تو را تاب تاب جناس قشنگی رو پت سر هم اورده.