گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

سست مکن زه که من تیر توام چارپر
روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر
از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا
یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر
گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار
نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر
جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ
از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر
تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب
ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر
معدن صبرست تن معدن شکر است دل
معدن خنده‌ست شش معدن رحمت جگر
بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه
در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر
گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا
منبت هر دست و پا عشق بود در صور
نی پدر و مادرت یک دمه‌ای عشق باخت
چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر
عشق که بی‌دست او دست تو را دست ساخت
بی‌سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر
رنگ همه روی‌ها آب همه جوی‌ها
مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سست مکن زه که من تیر توام چارپر
روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به رابطه عاطفی و اعتماد بین دو نفر اشاره دارد. یکی از طرفین از دیگری می‌خواهد که مدام توجهش را به سمت او معطوف کند و نشان دهد که او تنها معشوق و هدفش است. در واقع، او می‌خواهد بداند که در دل محبوبش تنها و بی‌رقیب است و نباید اجازه دهد که احساساتی دیگر، او را به سمت دیگری مشغول کند. این بیان نشان‌دهنده نیاز به توجه و اختصاصی بودن در رابطه است.
از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا
یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که وقتی تیغ تیز تو به من می‌رسد، با تمام وجودم راضی‌ام به آن. وجودم را به تو سپرده‌ام و هر چه در تقدیر من باشد، پذیرا هستم، حتی اگر چیزی جز این نداشته باشم.
گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار
نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر
هوش مصنوعی: اگر که با ذوالفقار خود به من حمله کنی، من هرگز فرار نخواهم کرد و همچون باد تار و موی خود را نخواهم باخت و مانند شعله آتش نیز نمی‌میرم.
جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ
از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را به شمشیر می‌سپارم و هیچ‌گاه از زخم آن ناله نمی‌کنم، چرا که سرنوشت من مانند سپری است که در برابر ضربه‌ها به وجود آمده است.
تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب
ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر
هوش مصنوعی: ای آفتاب، مانند شمشیری بران، ظلمت شب را برشكن و روشنایی‌ات را به آن بیاور. این ظلمت شب‌ها از کجا ناشی می‌شود که گویی خاکی کدر و تیره است؟
معدن صبرست تن معدن شکر است دل
معدن خنده‌ست شش معدن رحمت جگر
هوش مصنوعی: بدن، منبع صبر و تحمل است، دل، محلی برای شادی و خوشی است، و کبد، منبع محبت و رحمت به شمار می‌رود.
بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه
در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر
هوش مصنوعی: بر سر من همانند کلاهی که بر روی سر گذاشته می‌شود، جایگاهی بزرگ است و من به مانند یک قبا که تنگ است، این موقعیت را بر روی خود احساس می‌کنم.
گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا
منبت هر دست و پا عشق بود در صور
هوش مصنوعی: شخصی گفت که عشق چگونه می‌تواند شکل و ظاهری داشته باشد، و من در پاسخ گفتم که هر شکل و جزییاتی که در عشق دیده می‌شود، ریشه و منبعش خود عشق است.
نی پدر و مادرت یک دمه‌ای عشق باخت
چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر
هوش مصنوعی: عشق مانند نی است که نه پدر و مادری دارد؛ با یک نفس عاشقانه، زندگی مشترک آنها شکل می‌گیرد. زمانی که دو نفر به هم پیوند می‌خورند، مانند یک نی، هیچ کس نمی‌تواند سرنوشت آنها را تغییر دهد.
عشق که بی‌دست او دست تو را دست ساخت
بی‌سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر
هوش مصنوعی: عشق، ویژگی‌ای است که با قدرتی فراتر از دست و توانایی‌های ما، می‌تواند به ما شکل و صورت بدهد. بدون اینکه به ظاهر خود عشق توجه کنیم، باید به عمق و زیبایی‌های آن توجه کنیم و نگاهی متفاوت به آن بیندازیم.
رنگ همه روی‌ها آب همه جوی‌ها
مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور
هوش مصنوعی: رنگ چهره‌ها مانند آب جوی‌هاست، پس ای دیده‌ی آگاه، بدان که شمس حق، افتخار تبریز است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۲۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/12/01 23:03
بیگانه

در بر خود چون قبا، تنگ بگیرم به بر...

1403/05/22 02:07
همایون

غزلی جانانه و طلایی و شبتابی

غزلی پهلوانی و دستانی

فراتر از فهم و دانش از دل و پندار نیک

غزلی از تبار شمس و آفتابی

چارپر و شاهی و میدانی