غزل شمارهٔ ۱۱۲۵
چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما
زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر
عشق بود گلستان پرورش از وی ستان
از شجره فقر شد باغ درون پرثمر
جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود
خواب و خورم را ببر تا برسم نزد خور
طبع جهان کهنه دان عاشق او کهنه دوز
تازه و ترست عشق طالب او تازه تر
عشق برد جوبجو تا لب دریای هو
کهنه خران را بگو اسکی ببج کمده ور
هر کس یاری گزید دل سوی دلبر پرید
نحس قرین زحل شمس قرین قمر
دل خود از این عام نیست با کسش آرام نیست
گر تو قلندردلی نیست قلندر بشر
تن چو ز آب منیست آب به پستی رود
اصل دل از آتشست او نرود جز زبر
غیر دل و غیر تن هست تو را گوهری
بیخبری زان گهر تا نشوی بیخبر
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
هوش مصنوعی: زمانی که کسی را در کنار خود نمیبینی، نباید باعث ایجاد درد و فتنه برای دل خودت شوی. چرا که اگر دلی را مجروح کردهای، دوباره آن را به سمت خود نرسان.
چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما
زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند دزدانی هستند که راه را نشان میدهند. اگر موهایت به طور فریبندهای در هم بریزد، نگذار این جذابیت تو را فریب دهد.
عشق بود گلستان پرورش از وی ستان
از شجره فقر شد باغ درون پرثمر
هوش مصنوعی: عشق همچون گلستانی است که به وسیله آن، فقر میتواند به درختی پربار تبدیل شود و درون انسان را به باغی پربرکت و بارور تبدیل کند.
جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود
خواب و خورم را ببر تا برسم نزد خور
هوش مصنوعی: هر میوهای از نور آفتاب به بار مینشیند و شیرین میشود. حالا خوابم را ببر تا به آفتاب برسم.
طبع جهان کهنه دان عاشق او کهنه دوز
تازه و ترست عشق طالب او تازه تر
هوش مصنوعی: طبع جهان قدیمی است و عاشق آن نیز کهنه و قدیمی است، اما عشق به آن تازگی و شادابی میبخشد و عشق به طالبی که تازهتر است، میطلبد و به دنبال آن میگردد.
عشق برد جوبجو تا لب دریای هو
کهنه خران را بگو اسکی ببج کمده ور
هوش مصنوعی: عشق ما را به دوردستها برد، جایی که دریا به افکار ناخوشایند منتهی میشود. آن را به خران بگو که برود و متفاوت عمل کند.
هر کس یاری گزید دل سوی دلبر پرید
نحس قرین زحل شمس قرین قمر
هوش مصنوعی: هر فردی که در انتخاب دوست و یار دقت کند، قلبش به سمت محبوب واقعی خود میرود، در حالی که بدیها و شومیها در کنار زندگیاش خواهند بود، همانگونه که سیاره زحل به عنوان نماد بدبختی و ناکامی، در کنار شمس و قمر که به ترتیب نماینده نور و روشنایی هستند، قرار دارد.
دل خود از این عام نیست با کسش آرام نیست
گر تو قلندردلی نیست قلندر بشر
هوش مصنوعی: دل من از این وضع از هیچ کس آرام نمیگیرد، اگر تو به مقام قلندری نمیرسی، انسان بودن تو بیفایده است.
تن چو ز آب منیست آب به پستی رود
اصل دل از آتشست او نرود جز زبر
هوش مصنوعی: تن انسان مانند آب است که به پستی و پایین میرود، اما دل که اصل وجود و جوهر وجودی است، از آتش سوزان و پرحرارت نشأت میگیرد و فرو نخواهد رفت جز به بالاترین درجات و اوجها.
غیر دل و غیر تن هست تو را گوهری
بیخبری زان گهر تا نشوی بیخبر
هوش مصنوعی: تو فقط جسم و دل نیستی، در وجود تو گوهری وجود دارد که از آن بیخبری. تا زمانی که از این گوهر آگاهی پیدا نکنی، از ارزش واقعیات غافلی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/10/08 14:01
نادر..
عشق خوش و تازه رو طالب او تازه تر
شکل جهان کهنهای عاشق او کهنه خر..