غزل شمارهٔ ۱۱۰۶
راز را اندر میان نه وامگیر
بنده را هر لحظه از بالا مگیر
تو نکو دانی که هر چیز از کجاست
گر خطاها رفت آن از ما مگیر
روستایی گر بوم آن توام
روستایی خویش را رستا مگیر
چون مرا در عشقست ا کردهای
خود مرا شاگرد گیر ستا مگیر
تو مرا از ذوق میگیری گلو
تا بنالم گویمت آن جا مگیر
سوی بحرم کش که خاشاک توام
تو مرا خود لایق دریا مگیر
از الست آمد صلاح الدین تمام
تو ورا ز امروز و از فردا مگیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راز را اندر میان نه وامگیر
بنده را هر لحظه از بالا مگیر
هوش مصنوعی: راز را بدون نگرانی در بین بگذار و هرگز به بنده اجازه نده از لطف و رحمت ات در هر لحظه محروم شود.
تو نکو دانی که هر چیز از کجاست
گر خطاها رفت آن از ما مگیر
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که هر چیزی منشاء و ریشهای دارد. اگر اشتباهاتی رخ داد، تقصیرها را از ما نبر.
روستایی گر بوم آن توام
روستایی خویش را رستا مگیر
هوش مصنوعی: اگر تو از یک روستا هستی، نگذار که روستای خودت را فراموش کنی.
چون مرا در عشقست ا کردهای
خود مرا شاگرد گیر ستا مگیر
هوش مصنوعی: چون در عشق تو هستم و تو مرا به خود آموختهای، مرا مانند یک شاگرد نپذیر.
تو مرا از ذوق میگیری گلو
تا بنالم گویمت آن جا مگیر
هوش مصنوعی: تو به شوق و ذوق من چنگ میزنی و مرا به درد میآوری تا بتوانم به تو بگویم که آنجا نرو.
سوی بحرم کش که خاشاک توام
تو مرا خود لایق دریا مگیر
هوش مصنوعی: به سوی دریا بیاورم، زیرا من در چشم تو فقط یک ذره خاشاک هستم. مرا که شایسته دریا هستم، با خود حمل نکن.
از الست آمد صلاح الدین تمام
تو ورا ز امروز و از فردا مگیر
هوش مصنوعی: از آغاز، صلاحالدین در وجود تو نهفته است. امروز را دریاب و نگران فردا نباش.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/06/23 00:08
mohsen
خط چهارم "استا کرده ای " و " استا مگیر "
1399/08/02 01:11
همایون
گفتگویی رندانه با هستی کل که رازهارا می آفریند و با انسان در میان می نهد
هستی بدون راز نمی تواند وجود داشته باشد
راز ها از جنس زمان نیستند که بیایند و بروند، بلکه ازلی و ابدی اند، این قوانین علمی ما هستند مای روستایی که همواره کهنه و از کار افتاده میشوند، عاشقان که با رازها سر و کار دارند اوستا ها و جاودانگانند حتی اگر در برابر هستی خاشاک هم باشند ولی جایشان در دریای هستی است و بزرگی هستی شامل حال آنان است و رازورزان آمادگی این بزرگی را دارند زیرا ذوق آنان سرشار از رازآمیزی هستی است