گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۹۹

ای نهاده بر سر زانو تو سر
وز درون جان جمله باخبر
پیش چشمت سرکش روپوش نیست
آفرین‌ها بر صفای آن بصر
بحر خونست ای صنم آن چشم نیست
الحذر ای دل ز زخم آن نظر
در مژه او گرچه دل را مژده‌هاست
الحذر ای عاشقان از وی حذر
او به زیر کاه آب خفته‌ست
پا منه گستاخ ور نی رفت سر
خفته شکلی اصل هر بیدادیی
تا ز خوابش تو نخسپی ای پسر
پاره خواهم کرد من جامه ز تو
ای برادر پاره‌ای زین گرمتر
سرکه آشامی و گویی شهد کو
دست تو در زهر و گویی کو شکر
روح را عمریست صابون می‌زنی
یا تو را خود جان نبودست ای مگر
تا به کی صیقل زنی آیینه را
شرم بادت آخر از آیینه گر
سوی بحر شمس تبریزی گریز
تا برآرد ز آینه جانت گهر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نهاده بر سر زانو تو سر
وز درون جان جمله باخبر
هوش مصنوعی: تو بر روی زانوهایت سر گذاشته‌ای و از عمق وجود خود به تمامی اسرار آگاه هستی.
پیش چشمت سرکش روپوش نیست
آفرین‌ها بر صفای آن بصر
هوش مصنوعی: در جلوی چشمانت هیچ پوششی نیست، و به خاطر پاکی نگاهت، شایسته‌ی ستایش و تحسین هستی.
بحر خونست ای صنم آن چشم نیست
الحذر ای دل ز زخم آن نظر
هوش مصنوعی: عزیز من، چشمانت همچون دریایی از خون است، پس ای دل، مراقب باش، زیرا نگاه تو می‌تواند زخم‌های عمیقی به همراه داشته باشد.
در مژه او گرچه دل را مژده‌هاست
الحذر ای عاشقان از وی حذر
هوش مصنوعی: اگرچه مژه‌های او وعده‌های شیرین و امیدبخش برای دل دارند، اما ای عاشقان، باید از او دوری گزید و مراقب باشید.
او به زیر کاه آب خفته‌ست
پا منه گستاخ ور نی رفت سر
هوش مصنوعی: او در زیر کاه آب خوابیده است، پا نگذار بر او، مگر اینکه می‌خواهی سرش را به خطر بیندازی.
خفته شکلی اصل هر بیدادیی
تا ز خوابش تو نخسپی ای پسر
هوش مصنوعی: وقتی کسی در خواب غفلت است و به بیداری نمی‌رسد، به نوعی خود را در دام ظلم و بی‌عدالتی قرار می‌دهد. اگر می‌خواهی از این حالت خارج شوی و آگاه شوی، باید بیدار شوی و به حقیقت پی ببری.
پاره خواهم کرد من جامه ز تو
ای برادر پاره‌ای زین گرمتر
هوش مصنوعی: من به خواست خود، جامه‌ات را پاره خواهم کرد، ای برادر، چرا که دلیلی برای آن دارم که این کار از این حرارت بیشتر خواهد بود.
سرکه آشامی و گویی شهد کو
دست تو در زهر و گویی کو شکر
هوش مصنوعی: از نگاه تو، سرکه تلخ و زننده است، در حالی که از زبان تو شیرینی می‌رسد. دست تو در زهر و تلخی غرق شده است؛ در حالی که گویی شکر در آن نهفته است.
روح را عمریست صابون می‌زنی
یا تو را خود جان نبودست ای مگر
هوش مصنوعی: در طول عمر، تو مشغول پاکسازی روح خود بوده‌ای یا این که جان خودت به خودی خود پاک نیست.
تا به کی صیقل زنی آیینه را
شرم بادت آخر از آیینه گر
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی آینه را پاک کنی و از خودت شرمنده باشی؟ اگر قرار است از آینه خجالت بکشی، پس کار را تمام کن.
سوی بحر شمس تبریزی گریز
تا برآرد ز آینه جانت گهر
هوش مصنوعی: به سمت دریای شمس تبریزی برو تا از آینه جانت جواهراتی ظهور کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۹۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/10/07 09:01
دکتر اندیشه قدیریان

در مصراع اوّل بیت ششم، بیداریی صحیح است.

1397/02/01 17:05
نادر..

در مژه او گر چه دل را مژده‌هاست، ....

1399/08/11 19:11
همایون

غزل آیینه جان
جلال دین چاره کار انسان را در ملاقات و دوستی با شمس میداند، شمس در فرهنگ و آیین جلال دین یک آغاز است، آغاز راهی که جلال دین پس از آن می پیماید، و نشانی های آنرا آشکار میکند
وقتی عکس گوهری در آیینه جان او می افتد دیگر همه تلاش های گذشته برای پاکی روح و روان و صیقلی کردن اندیشه و شیرین کردن جان و بزرگی من از کار می افتد و فرهنگ نوین در کار می آید، این آیین ریشه در کیش مهر و پیر مغان دارد ولی مهم بکار افتادن آن است که با پیدا شدن شمس و ملاقات او با جلال دین صورت میگیرد