گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۹۸

آمدم من بی‌دل و جان ای پسر
رنگ من بین نقش برخوان ای پسر
نی غلط من نامدم تو آمدی
در وجود بنده پنهان ای پسر
همچو زر یک لحظه در آتش بخند
تا ببینی بخت خندان ای پسر
در خرابات دلم اندیشه‌هاست
در هم افتاده چو مستان ای پسر
پای دار و شور مستان گوش دار
در شکست و جست دربان ای پسر
آمدم و آوردمت آیینه‌ای
روی بین و رو مگردان ای پسر
کفر من آیینه ایمان توست
بنگر اندر کفر ایمان ای پسر
می‌زنم من نعره‌ها در خامشی
آمدم خاموش گویان ای پسر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمدم من بی‌دل و جان ای پسر
رنگ من بین نقش برخوان ای پسر
هوش مصنوعی: من بدون دل و جان به سوی تو آمدم، ای جوان، رنگ من را ببین و خط نگاشته‌ام را بخوان.
نی غلط من نامدم تو آمدی
در وجود بنده پنهان ای پسر
هوش مصنوعی: من نیامده‌ام، بلکه تو در وجود من به‌طور نهان حضور داری، ای فرزند.
همچو زر یک لحظه در آتش بخند
تا ببینی بخت خندان ای پسر
هوش مصنوعی: مانند طلا که در آتش می‌خندد و تغییر می‌کند، تو نیز برای یک لحظه بخند تا بخت و خوش‌شانسی خود را ببینی.
در خرابات دلم اندیشه‌هاست
در هم افتاده چو مستان ای پسر
هوش مصنوعی: در دل خراب من، افکار و اندیشه‌ها به هم ریخته و آشفته‌اند، مانند حالتی که مستان دارند.
پای دار و شور مستان گوش دار
در شکست و جست دربان ای پسر
هوش مصنوعی: به مراقبت و دقت به صدای پای نگهبانان و شور و حال عاشقان گوش فرا بده، ای پسر، زیرا در شکست‌ها و تلاش‌ها باید هوشیار باشی.
آمدم و آوردمت آیینه‌ای
روی بین و رو مگردان ای پسر
هوش مصنوعی: من نزد تو آمدم و تو را به آیینه‌ای آوردم که چهره‌ات را در آن ببینی. حالا روی خودت را برنگردان، ای پسر.
کفر من آیینه ایمان توست
بنگر اندر کفر ایمان ای پسر
هوش مصنوعی: ای پسر، کفر من در واقع نشان‌دهنده ایمان توست؛ به این موضوع توجه کن که در کفر من، ایمان تو نهفته است.
می‌زنم من نعره‌ها در خامشی
آمدم خاموش گویان ای پسر
هوش مصنوعی: در سکوت به عنوان کسی که خاموش است، من فریاد می‌زنم و به پسران می‌گویم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۹۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/06/30 01:08
همایون

انسان آیینه‌ای برای دیدن درون و سیرت و روح و روان خود نیاز دارد و این آیینه همانا یک انسان دیگر است انسانی‌ که غرق نیاز‌های خود و اسیر ایمان و باور خود نباشد بلکه در نوعی مستی و بی‌ خبری و خاموشی باشد که اینها همه مشخصات خود جلال دین است پس او به حق خود را آیینه همه ما می‌‌داند آیینه‌ای که هزار نقش زیبا مناسب و برازنده انسان و هزار اندیشه زیبا درخورد کمال و درخشندگی همگان در خود جای داده است و او این همه را با مهارت‌ها و قابلیت‌های خود بدست آورده است زیرا او شکارچی قابلی‌ در هستی‌ است و از توانائی بالایی در این کار برخوردار است. او آمدن خود به هستی‌ را برابر با آمدن همه و راه یافتن همه به درون هستی‌ می‌‌داند زیرا هستی‌ دربانی در جلوی در گذاشته است که راه همه را سد می‌‌کند و این دربان همانا نیاز‌ها و بیچارگی‌ها و باور‌ها و اعتقادات خشک است که همه را ناتوان از دست یافتن به نیکبختی و اسیر آتش یاس و حرمان می‌‌کند. توصیه او نگاه کردن به جمال او و لحظه‌ای خندیدن است تا شکست دربان را و زیبائی جمال و بخت خندان خود را ببینی و چون او شوی، تنها کسی‌ که همواره برای همه آنچه که خود تجربه کرده است را آرزو می‌‌کند

1397/09/30 00:11
امیر س

درود بر شما همایون جان