گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۹۶

گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر
عشق دریاییست و موجش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر
گوهرش اسرار و هر سویی از او
سالکی را سوی معنی راه بر
سر کشی از هر دو عالم همچو موی
گر سر مویی از این یابی خبر
دوش مستی خفته بودم نیم شب
کاوفتاد آن ماه را بر ما گذر
دید روی زرد من در ماهتاب
کرد روی زرد ما از اشک تر
رحمش آمد شربت وصلم بداد
یافت یک یک موی من جانی دگر
گرچه مست افتاده بودم از شراب
گشت یک یک موی بر من دیده ور
در رخ آن آفتاب هر دو کون
مست لایعقل همی‌کردم نظر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر
هوش مصنوعی: اگر از عشق او خبر داری، قلبت را در عشق بسپار و به معشوق نگاه کن.
عشق دریاییست و موجش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر
هوش مصنوعی: عشق مانند دریا است که امواج آن هرگز ناپدید نمی‌شوند. آب دریا به مانند آتش می‌سوزاند و امواج آن همچون گوهرهایی باارزش هستند.
گوهرش اسرار و هر سویی از او
سالکی را سوی معنی راه بر
هوش مصنوعی: آن گوهر دارای رازهایی است و هر کسی که به آن توجه کند، می‌تواند به معانی عمیق‌تری دست یابد.
سر کشی از هر دو عالم همچو موی
گر سر مویی از این یابی خبر
هوش مصنوعی: اگر به هر دو جهان سرکشی کنی، مانند مویی است که اگر حتی بخشی از آن را پیدا کنی، از آن باخبر خواهی شد.
دوش مستی خفته بودم نیم شب
کاوفتاد آن ماه را بر ما گذر
هوش مصنوعی: دیشب در حال خواب و سرمستی بودم که در نیمه‌های شب، آن ماه زیبا بر سرمان ظاهر شد.
دید روی زرد من در ماهتاب
کرد روی زرد ما از اشک تر
هوش مصنوعی: روزی که چهره‌ی زرد من در نور ماه می‌درخشید، آن چهره‌ی زرد به خاطر اشک‌هایم تر شده بود.
رحمش آمد شربت وصلم بداد
یافت یک یک موی من جانی دگر
هوش مصنوعی: او به من رحم کرد و شربت وصال را عطا نمود، و هر کدام از موهایم جان تازه‌ای پیدا کرد.
گرچه مست افتاده بودم از شراب
گشت یک یک موی بر من دیده ور
هوش مصنوعی: هرچند به خاطر نوشیدن شراب به حالتی مست و غرق در خواب رفته بودم، اما همچنان متوجه شدم که هر یک از موهای سرم در دید دیگران بود و قابل بررسی و توجه قرار داشت.
در رخ آن آفتاب هر دو کون
مست لایعقل همی‌کردم نظر
هوش مصنوعی: در چهره‌ی آن خورشید، که به‌نوعی نماد زیبایی و روشنایی است، من نیز در حالتی شگفت‌انگیز و سرشار از حیرت به تماشای آن نشسته‌ام. این حالتی است که در آن، عقل و درک فراموش می‌شود و فقط از زیبایی‌ها لذت می‌برم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۹۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/06/30 18:08
مهران عالی وند

بالأخره اسن غزل از عطار است یا مولوی؟
شما بر ای هر دو آوردیدش

1394/08/21 02:11
ماه

سلام. این غزل طولانی است. در بیت آخر هم شامل تخلص "عطار" است.

1394/08/21 02:11
ماه

ماندی ای عطار در اول قدم
کی توانی برد این وادی به سر