گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۹۰

صنما این چه گمانست فرودست حقیر
تا بدین حد مکن و جان مرا خوار مگیر
کوه را که کند اندر نظر مرد قضا
کاه را کوه کند ذاک علی الله یسیر
خنک آن چشم که گوهر ز خسی بشناسد
خنک آن قافله‌ای که بودش دوست خفیر
حاکمی هر چه تو نامم بنهی خشنودم
جان پاک تو که جان از تو شکورست و شکیر
ماه را گر تو حبش نام نهی سجده کند
سرو را چنبر خوانی نکند هیچ نفیر
زانک دشنام تو بهتر ز ثناهای جهان
ز کجا بانگ سگان و ز کجا شیر زئیر
ای که بطال تو بهتر ز همه مشتغلان
جز تو جمله همه لاست از آنیم فقیر
تاج زرین بده و سیلی آن یار بخر
ور کسی نشنود این را انما انت نذیر
بر قفای تو چو باشد اثر سیلی دوست
بوسه‌ها یابد رویت ز نگاران ضمیر
مرد دنیا عدمی را حشمی پندارد
عمر در کار عدم کی کند ای دوست بصیر
رفت مردی به طبیبی به کله درد شکم
گفت او را تو چه خوردی که برستست زحیر
بیشتر رنج که آید همه از فعل گلوست
گفت من سوخته نان خوردم از پست فطیر
گفت سنقر برو آن کحل عزیزی به من آر
گفت درد شکم و کحل خه ای شیخ کبیر
گفت تا چشم تو مر سوخته را بشناسد
تا ننوشی تو دگر سوخته ای نیم ضریر
نیست را هست گمان برده‌ای از ظلمت چشم
چشمت از خاک در شاه شود خوب و منیر
هله ای شارح دل‌ها تو بگو شرح غزل
من اگر شرح کنم نیز برنجد دل میر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صنما این چه گمانست فرودست حقیر
تا بدین حد مکن و جان مرا خوار مگیر
هوش مصنوعی: عزیزم، این چه تصوری است که تو نسبت به من داری؟ تا این اندازه مرا نادیده نگیر و روح مرا خرد نکن.
کوه را که کند اندر نظر مرد قضا
کاه را کوه کند ذاک علی الله یسیر
هوش مصنوعی: کسی که به قضا و قدر باور دارد، می‌تواند مشکلات بزرگ را کوچک ببیند و موانع را به آسانی پشت سر بگذارد. با یاد خدا و توکل بر او، حتی دشواری‌ها قابل حل خواهند بود.
خنک آن چشم که گوهر ز خسی بشناسد
خنک آن قافله‌ای که بودش دوست خفیر
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن چشمی که بتواند ارزش‌های واقعی را تشخیص دهد و از چیزهای بی‌ارزش دوری کند. همچنین خوشا به حال آن گروهی که دوستان نیک و وفاداری دارند.
حاکمی هر چه تو نامم بنهی خشنودم
جان پاک تو که جان از تو شکورست و شکیر
هوش مصنوعی: هر نامی که بر من بگذاری، خوشحالم؛ زیرا جان پاک تو، جان من را شکرگزار و سپاسگزار می‌کند.
ماه را گر تو حبش نام نهی سجده کند
سرو را چنبر خوانی نکند هیچ نفیر
هوش مصنوعی: اگر به ماه محبت و عشق خود را معلوم کنی، آن‌گاه ماه مانند یک عبادت‌گزار به تو احترام می‌گذارد؛ و اگر به سرو بگویی که گردی را به دور خود بزند، هرگز به ندای تو پاسخ نخواهد داد.
زانک دشنام تو بهتر ز ثناهای جهان
ز کجا بانگ سگان و ز کجا شیر زئیر
هوش مصنوعی: دشنام تو برای من ارزشمندتر از تمام ستایش‌های دنیاست؛ من ترجیح می‌دهم صدای سگان را بشنوم تا صدای شیر زئیر.
ای که بطال تو بهتر ز همه مشتغلان
جز تو جمله همه لاست از آنیم فقیر
هوش مصنوعی: ای کسی که بیکاری تو از تمام مشغولان بهتر است، زیرا بقیه همگی بی‌فایده‌اند و ما فقط فقیر و نیازمندیم.
تاج زرین بده و سیلی آن یار بخر
ور کسی نشنود این را انما انت نذیر
هوش مصنوعی: به تو تاج زرین بدهند و در عوض، سیلی آن محبوب را بپذیری. اگر کسی این را نشنود، تنها تو می‌توانی هشدار دهی.
بر قفای تو چو باشد اثر سیلی دوست
بوسه‌ها یابد رویت ز نگاران ضمیر
هوش مصنوعی: اگر بر گردن تو اثر عشق دوست باشد، لبان تو از بوسه‌های عاشقان سرشار خواهد شد.
مرد دنیا عدمی را حشمی پندارد
عمر در کار عدم کی کند ای دوست بصیر
هوش مصنوعی: مردمان دنیا به فردی که وجودش ناپایدار و زودگذر است، ارزش و احترام زیادی می‌گذارند و او را مهم می‌دانند. اما عمر انسان در حقیقت متعلق به ناراستی و عدم است، پس به یاد داشته باش که نباید فریب این ظواهر را بخوری، ای دوست روشن‌نظر.
رفت مردی به طبیبی به کله درد شکم
گفت او را تو چه خوردی که برستست زحیر
هوش مصنوعی: مردی به طبیب مراجعه کرد و از دردهایش شکایت داشت. پزشک از او پرسید که چه غذایی خورده که دچار این عارضه شده است.
بیشتر رنج که آید همه از فعل گلوست
گفت من سوخته نان خوردم از پست فطیر
هوش مصنوعی: بیشتر درد و رنجی که انسان متحمل می‌شود، ناشی از اعمال و رفتار خود اوست. کسی که در زندگی به چیزهای کم اهمیت و بی‌ارزش اکتفا کند، در واقع در حال سوختن و رنج بردن است.
گفت سنقر برو آن کحل عزیزی به من آر
گفت درد شکم و کحل خه ای شیخ کبیر
هوش مصنوعی: سنقر گفت که آن کحل عزیز را به من برسان. اما پاسخ داد که من دردی در شکم دارم و نمی‌توانم کمکی کنم، ای شیخ بزرگ.
گفت تا چشم تو مر سوخته را بشناسد
تا ننوشی تو دگر سوخته ای نیم ضریر
هوش مصنوعی: می‌گوید که تا زمانی که چشم تو آتش‌زده را تشخیص ندهد، تو دیگر آتش‌زده‌ای را نخواهی شناخت و به عبارتی، دیگر دچار درد و سوختگی نخواهی شد.
نیست را هست گمان برده‌ای از ظلمت چشم
چشمت از خاک در شاه شود خوب و منیر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به گمان تو، چیزهای غیرموجود به صورت وجودی در ذهنت شکل گرفته‌اند. همچنان که چیزی که هنوز به چشم نمی‌آید، می‌تواند با نوری که از خاک می‌تراود زیبا و درخشان شود.
هله ای شارح دل‌ها تو بگو شرح غزل
من اگر شرح کنم نیز برنجد دل میر
هوش مصنوعی: ای کسی که دل‌ها را خوب می‌فهمی، بیا و توضیح بده غزلم را، چون اگر من خودم بخواهم آن را شرح دهم، دل میرباز ناراحت می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۹۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/11/26 23:01
شقایق عسگری

فکر میکنم بیت 11 باید گله باشه

1398/08/15 23:11
مهدی قناعت پیشه

از شارح خواسته شرح غزل رو ولی لا شارح؟
بیشتر رنج که آید همه از فعل گلوست
تا ننوشی تو دگر سوخته ای نیم ضریر
به هر حال از حرص و گلو گشادی و نیز سوخته خوردن یا گمراهی بدلیل جهل یا خطای دید که سلامت اورا با شناخت خداوند میسر میداند
نیست را هست گمان برده‌ای از ظلمت چشم
چشمت از خاک در شاه شود خوب و منیر