برگردان به زبان ساده
نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر
نه که فلاح توام سرور و سالار مگیر
هوش مصنوعی: من مهمان غریبی هستم و از تو خواهش میکنم که محبت و دوستیات را از من دریغ نکن. من در حقیقت به آرامش و رهایی نیاز دارم، پس لطفاً محبت و رهبریات را از من نگیر.
نه که همسایه آن سایه احسان توام
تو مرا همسفر و مشفق و غمخوار مگیر
هوش مصنوعی: سایهی لطف تو تنها بر همسایهام نیست، بلکه من هم نیاز به همسفری، محبت و همدلی دارم. مرا نیز از این محبت و توجهت بیبهره نگذار.
شربت رحمت تو بر همگان گردانست
تو مرا تشنه و مستسقی و بیمار مگیر
هوش مصنوعی: شما با رحمت خود بر همه، نعمت میبارید. اما از من که تشنه و دچار ضعف و بیماری هستم، چشمپوشی نکنید.
نه که هر سنگ ز خورشید نصیبی دارد
تو مرا منتظر و کشته دیدار مگیر
هوش مصنوعی: هر سنگی از نور خورشید بهرهای میبرد، اما تو مرا در حال انتظار و دلتنگی برای دیدار نگیری.
نه که لطف تو گنه سوز گنه کارانست
تو مرا تایب و مستغفر غفار مگیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه اینکه برای گناهکاران لطف تو عذابی سوزان به همراه داشته باشد، بلکه این لطف باید شامل حال من نیز گردد. پس از من به عنوان کسی که توبه کرده و از گناهانش پشیمان است، غفلت نکن و مرا ببخش.
نه که هر مرغ به بال و پر تو میپرد
تو مرا صعوه شمر جعفر طیار مگیر
هوش مصنوعی: هر پرندهای نمیتواند به زیبایی و قدرت تو پرواز کند. تو را با دیگران مقایسه نکن و مرا با ویژگیهای خاص خودت بشناس.
به دو صد پر نتوان بیمددت پریدن
تو مرا زیر چنین دام گرفتار مگیر
هوش مصنوعی: به دو صد دلیل بدون حمایت تو نمیتوانم پرواز کنم. مرا در چنین دام خطرناکی گرفتار نکن.
خفتگان را نه تماشای نهان میبخشی
تو مرا خفته شمر حاضر و بیدار مگیر
هوش مصنوعی: تو به خوابرفتگان نگاهی نمیاندازی، پس مرا هم در خواب ببین و به حساب بیداریام نیاور.
نه که بوی جگر پخته ز من میآید
مدد اشک من و زردی رخسار مگیر
هوش مصنوعی: بوی جگر پخته از من نمیآید، کمک کن که اشک من و رنگ زرد صورتم را نگیری.
نه که مجنون ز تو زان سوی خرد باغی یافت
از جنون خوش شد و میگفت خرد زار مگیر
هوش مصنوعی: مجنون به دلیل عشق تو به شَوَند، از طرف عقل خود باغی زیبا و شاداب پیدا کرد. او به خاطر این جنون خوشحالی میکند و میگوید که از عقل و تفکر ناتوان خود خسته نشوید.
با جنون تو خوشم تا که فنون را چه کنم
چون تو همخوابه شدی بستر هموار مگیر
هوش مصنوعی: من از دیوانگی تو خوشنودم، اما نمیدانم با مهارتهایم چه کنم. چون تو که در کنارم هستی، همه چیز را برایم ساده و آرام کردهای.
چشم مست تو خرابی دل و عقل همهست
عارض چون قمر و رنگ چو گلنار مگیر
هوش مصنوعی: چشمان پرحسرت تو باعث ویرانی دل و عقل همه شده است. چهرهات مانند ماه زیباست و رنگت چون رنگ گل انار است، اما این زیباییها را نگیریم.
قامت عرعریت قامت ما دوتا کرد
نادری ذقن و زلف چو زنار مگیر
هوش مصنوعی: این ابیات به توصیف زیبایی و جذابیت جسمانی و ویژگیهای ظاهری میپردازند. شاعر به شکل خاص به قامت دلربا و جذاب زن اشاره میکند و تصاویری از زلف و ذقن او به نمایش میگذارد که میتواند به عنوان نمادهایی برای زیبایی و جذابیت او در نظر گرفته شود. در کل، شاعر از زیباییهای ظاهری و جذابیت دو طرف صحبت میکند و احساسات عاشقانه را با تصاویری ملموس و زیبا بیان میکند.
این تصاویر همه خود صور عشق بود
عشق بیصورت چون قلزم زخار مگیر
هوش مصنوعی: این تصاویر تنها جلوههای عشق هستند و عشق حقیقی که بیصورت است، مانند دریایی وسیع و عمیق است. به آن چیزی که صرفاً ظاهری است نپرداز.
خرمن خاکم و آن ماه بگردم گردان
تو مرا همتک این گنبد دوار مگیر
هوش مصنوعی: من به مانند خرمنی از خاک هستم و تو مانند ماهی که دور من میچرخد. لطفاً مرا از این گنبد بیدار و متغیر دور نکن.
من به کوی تو خوشم خانه من ویران گیر
من به بوی تو خوشم نافه تاتار مگیر
هوش مصنوعی: من در محله تو بسیار راحت و آرام هستم، حتی اگر خانهام ویران باشد. من از عطر و بوی تو خوشحالم و نباید از من دور شوی.
میکدهست این سر من ساغر می گو بشکن
چون زرست این رخ من زر به خروار مگیر
هوش مصنوعی: این سر من مثل میکده است و وقتی میگویم ساغر را بشکن، در واقع میخواهم بگویم که زیبایی من مانند طلاست و نباید آن را به مقدار زیاد بگیری.
چون دلم بتکده شد آزر گو بت متراش
چون سرم معصره شد خانه خمار مگیر
هوش مصنوعی: زمانی که قلبم به بتکده تبدیل شد، ای آزر، دیگر برایم بت نساز. چون که سرم به مستی نزدیک شده است، پس خانهی شراب را نگیرید.
کفر و اسلام کنون آمد و عشق از ازلست
کافری را که کشد عشق ز کفار مگیر
هوش مصنوعی: اکنون کفر و اسلام مطرح است، اما عشق از ابتدا وجود داشته است. اگر کسی به عشق گرفتار شود، دیگر به کفر اهمیت ندهید.
بانگ بلبل شنو ای گوش بهل نعره خر
در گلستان نگر ای چشم و پی خار مگیر
هوش مصنوعی: صدا و نغمهی بلبل را بشنو و بهخواب نرو، صدای نعرهی خر را در باغ گل ببین و با چشمانت به تاریکی و سختی زندگی نگاه کن و از چرخش در مسیرهای ناخواسته پرهیز کن.
بس کن و طبل مزن گفت برای غیرست
من خود اغیار خودم دامن اغیار مگیر
هوش مصنوعی: بس کن و دیگر طبل نزن، زیرا این کار برای دیگران است. من خودم را از دست دیگران دور نگهداشتهام، پس دامن خود را به دیگران مزن.