غزل شمارهٔ ۱۰۸۸
سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
طبله کالبد آوردهام آخر بنگر
بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر
شانهها و شبهها و سره روغنها تر
شبه من غم تو روغن من مرهم تو
شانهام محرم آن زلف پر از فتنه و شر
از فراقت تلفم گشته خیالت علفم
که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر
من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم
ای مگسها شده از ذوق شکرهات شکر
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا
تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر
چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو
در دو عالم نبود یار مرا یار دگر
چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل
ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر
چون که در جان منی شسته به چشمان منی
شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷: بده آن باده به ما باده به ما اولیترغزل شمارهٔ ۱۰۸۹: هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
طبله کالبد آوردهام آخر بنگر
هوش مصنوعی: سر خود را به زیر ببر و به بیداری صبح نگاه کن، زیرا من از صبحگاه با خود جسمی را به همراه آوردهام، حالا نگاهی به آن بنداز.
بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر
شانهها و شبهها و سره روغنها تر
هوش مصنوعی: در کنار خیابان تو، من در حال نواختن طبل هستم و دیگران در حال خرید شانهها، شبها و روغنهای خوشبو هستند.
شبه من غم تو روغن من مرهم تو
شانهام محرم آن زلف پر از فتنه و شر
هوش مصنوعی: غم تو برای من همچون روغن است و مرهم من، تویی. من همچون شانهای هستم که به زلف پر از فتنۀ تو رازدار و محرم است.
از فراقت تلفم گشته خیالت علفم
که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر
هوش مصنوعی: به خاطر دوریات، به حالت افسردگی دچار شدهام و احساس میکنم مانند علفی هستم که زیر پا میرود. دلم بیش از حد از عشق تو سیر شده و همیشه در انتظار تو هستم.
من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم
ای مگسها شده از ذوق شکرهات شکر
هوش مصنوعی: نمیدانم کی هستم که به شیرینی تو علاقهمندم، ای مگسها! به خاطر شوق و ذوقی که از شیرینیهای تو دارم، به اینجا آمدهام.
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا
تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، پرده را از روی آن کسی که زیبا و خوشپوش است کنار بزن، تا ببینم چطور زیباییاش سبب میشود که تمام کارهایم در زرق و برق طلا باشد.
چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو
در دو عالم نبود یار مرا یار دگر
هوش مصنوعی: به چه اندازه در جستجوی دوست بگویید؟ در این دو جهان، هیچ دوستی برای من نیست و یار دیگری ندارم.
چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل
ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و دل در کنار من هستند، ای دوست، دیگر ماه و خورشید چه چیزی را در اعضای انسانها دیدهاند؟
چون که در جان منی شسته به چشمان منی
شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر
هوش مصنوعی: چون تو در وجود من هستی و در چشمانم حضور داری، ای شمس تبریز! تو چگونه و به کجا سفر کردهای؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/03/22 13:05
....
ببخشید منظور از شبه ها در بیت دوم و سوم را متوجه نمیشوم. در ضمن تلفظش همان شِبْه است یا چیز دیگری؟
1395/03/22 20:05
عیسی
ممکنه اشتباه کنم. اما shebeh یا shebah بخونید و یک نوع سنگ تیره قیمتی صیقلخورده در نظر مجسم کنید. در اینصورت صحبت از یک صندوقچه آرایش هست احتمالا و با این دیدگاه، شعر تا اخر معنای سرراستی خواهد داشت. البته هرآینه ممکنه اشتباه کرده باشم که دوستان عزیز، حتما تذکر خواهند داد.
1397/03/04 20:06
نادر..
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا..