گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۷۶

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار
ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل
ساعتی اهل حرم را می‌ببرد از هوش و کار
دفتری از سحر مطلق پیش چشمش باز بود
گردشی از گردش او در دل هر بی‌قرار
گاه از نوک قلم سوداش نقشی می‌کشید
گاه از سرنای عشقش عقل مسکین سنگسار
چونک شب شد ز آتش رخسار شمعی برفروخت
تا دو صد پروانه جان را پدید آمد مدار
چون ز شب نیمی بشد مستان همه بیخود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگار
مای ما هم خفته بود و برده زحمت از میان
مای ما با مای او گشته کنار اندر کنار
چون سحر این مای ما مشتاق آن ما گشته بود
ما درآمد سایه‌وار و شد برون آن مای یار
شمس تبریزی برفت اما شعاع روی او
هر طرف نوری دهد آن را که هستش اختیار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که شهریار از پرده بیرون می‌آمد، دوباره به پرده برمی‌گشت و این روند تا هشت بار تکرار می‌شد.
ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل
ساعتی اهل حرم را می‌ببرد از هوش و کار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، کسانی که از دنیای بیرون هستند، عقل و دل آدمی را به خود مشغول می‌کنند، و گاهی نیز افرادی که در دایره نزدیکان و اهل عشق هستند، تمام تمرکز و فهم او را می‌گیرند و او را از حال خود دور می‌کنند.
دفتری از سحر مطلق پیش چشمش باز بود
گردشی از گردش او در دل هر بی‌قرار
هوش مصنوعی: کتابی از سحر و زیبایی مطلق در پیش‌روی او گشوده شده بود، و در نتیجه‌ی حرکت او، دل هر کسی که ناآرام بود، به تپش درمی‌آمد.
گاه از نوک قلم سوداش نقشی می‌کشید
گاه از سرنای عشقش عقل مسکین سنگسار
هوش مصنوعی: گاهی با نوک قلم خود تصاویری خلق می‌کرد و گاهی با نغمه‌های عشقش، عقل ضعیف را مورد قضاوت قرار می‌داد.
چونک شب شد ز آتش رخسار شمعی برفروخت
تا دو صد پروانه جان را پدید آمد مدار
هوش مصنوعی: زمانی که شب فرا رسید، آتش چهره شمعی روشن شد و این نور باعث شد که دو صد پروانه جان خود را آشکار کنند و به دور آن دور بزنند.
چون ز شب نیمی بشد مستان همه بیخود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگار
هوش مصنوعی: وقتی نیمه شب گذشت، بقیه مستان همه بی‌خود و مست شدند و ما تنها ماندیم با شب، شمع، شراب و آن معشوقه.
مای ما هم خفته بود و برده زحمت از میان
مای ما با مای او گشته کنار اندر کنار
هوش مصنوعی: ما هم در خواب بودیم و بی‌خبر از زحمت‌هایمان، اکنون ما با او به دور از هم گرد هم آمده‌ایم.
چون سحر این مای ما مشتاق آن ما گشته بود
ما درآمد سایه‌وار و شد برون آن مای یار
هوش مصنوعی: وقتی صبح شد، آنچه که از ما بود به شدت به آنچه که مال ما بود علاقمند شده بود. ما به آرامی وارد شدیم و آنچه که محبوب ما بود از ما جدا شد.
شمس تبریزی برفت اما شعاع روی او
هر طرف نوری دهد آن را که هستش اختیار
هوش مصنوعی: شمس تبریزی رفت، اما پرتو چهره‌اش هنوز در هر سو نوری می‌تاباند. این نور به آن کسی می‌رسد که اختیار و اراده دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۷۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/07/23 04:09
soheilana

"مای ما" در شعر بالا به چه معنی است ؟

1394/04/06 13:07
nikyar

این غزل گویا به زبان سر (راز) باشد....

1396/09/16 03:12
همایون

همانگونه که معلم برای تربیت شاگرد سئوال طرح می‌‌کند
پیران هم برای پیروان خود راز آمیز و طامات گونه سخن میراندند تا آنان را به راز ورزی
و رمز گشایی آموخته سازند
اعداد و حروف و کلمات و ترکیبات خود بار راز گونه دارند
یک، بودش است و دو، پیدایش است و سه، آفرینش
چهار، نهادش است و پنج، انسان است که خود را حس میکند و بی‌ نهایت است چون بی‌ نهایت را در خود درک میکند
شش، محدودیت است در بی‌ حدی
اهورمزدا به رشک اهریمن پی‌ میبرد و او را به درون نور که موجب رشک او شده بود فرا می‌‌خواند
ولی اهریمن نمی‌‌پذیرد و تاریکی‌ را نمی خواهد که از دست بدهد و اینگونه راز پیدا می‌‌شود
رشک و راز اولین دویی که همزادند پا به پهنه نبرد میگذارند و اینگونه سه، که نبرد است با دو، همراه می‌‌شود
پس زمان محدود پیدا می‌‌شود از زمان ئا محدودی یا زروان، زیرا نبرد در ئا محدودی صورت نمی گیرد
و چهار هم اینگونه پیدا می‌‌شود و انسان مشعل نبرد را بدست می‌‌گیرد نبرد نور
با آمدن سه و چهار، هفت که راز آمیز‌ترین عدد است* به دنیای هستی‌ پا میگذرد و با بودش که یک است در می‌‌آمیزد و هشت می‌‌شود که دو چهار است و شب و روز از دنیای نور و تاریکی در نبردی سه هزار ساله با هم در می‌‌آمیزند و من ما میشود و اینگونه نیستی‌ لحظه به لحظه پا به هستی‌ می‌‌گذارد و شهریار لحظه به لحظه از پرده بیرون می‌‌اید
که ما هم می‌‌تواند با ما باشد و هم بی‌ ما ولی همیشه ما باقی‌ می‌‌ماند و بسیار ما‌ها می‌‌توانند با هم در آمیزند ولی همواره ما خواهند بود
آنگونه که جلال دین همیشه ما است و ما با جلال دین
*الکترون‌ها هفت مدار دارند و پروتون هم هفت لایه است