غزل شمارهٔ ۱۰۷۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
هر چند اعشی به عربی معنی شبکور دارد اما من دریغا گو می شوم اگر نام اعشی میمون را نیاورم .اعشا میمون شاعر عربی و پارسی که بسیاری از نام گلها را در شعر های عربی اش هم اورده است .خاندان منذر که عرب های فرهیخته و دلیر بودند در روزگار ساسانیان کار پرورش شاهپورهای ساسانی را به گردن می گرفتند و از میان ان ها بهرام گور شناخته و دانسته است .جایگاه فرماندهی ایشان در محل استان الانبار عراق امروزی است .گویا اعشا بسیار فارسی دوست داشته است و یک بار به دربار خسرو ی دوم گویا برای ترگمان امده است .درود بر همسایه دوستی و بزرگداری بزرگان !
هر جا اسم اعشا بیاید باید نام حسن ابن هانی اهوازی را هم اورد او بهترین نمونه غزل عربی را سرود و یک فارس اهوازی بوده است و شیوایی عربی اش به گونه ای بوده است که نام خیابانی در میانه بغداد را به نام او یعنی ابو نواس گذاردند ( یا گزاردند ) تا اینکه به دست نژاد پرست صدام حسین این نام بر افتاد ! درود به ابو نواس و به اعشی میمون
سرنا باید از سورنا باشد یعنی نایی که در سور می نوازند !
جهاز به فارسی می شود برگ و یا ساز و برگ
با درود به دوستان لغت سلیح را همیشه فردوسی برای سلاح به کار می برد و من سپس تر دریافتم سلیح از زریه است و ان لغت پهلوی زره می باشد یعنی ضریح هم که گرداگرد مغاک و ارامگاه می بندند از همین لغت زریه است چون به شکل چشمه ها و حلقه های زره است یعنی ضریح عربی از روی زریه است بعد ها سلیح هم ساخته شده است همه از زریه هستند و به همین دلیل فردوسی انها را اورده است .اما سلحشور لغتی قدیمی است شواهدی در ادب مانده از زبان اوستایی داریم از این لغت و پیوندی با شستن سلاح ندارد !
از لغت زخم ما یک لغت زخمند را هم داریم که کمتر به کار می رود
قطاعان را چگونه باید از مولانا بپذیریم که قطاع خود جمع قاطع است و دوباره با ان جمع بسته شده است مثل این است که بگوییم راهزنان های راه .استاد چه تو جیهی برای آن دارید
به گمانم با نگاهی به غوغا در لت دوم باید همان قطاع به ضم قاف را در نظر گرفت
من هم با شما هم رای و سازگار هستم در مورد جست و جوهای اینترنتی که گاهی واقعا گمراه کننده هستند و گاهی هم بی نتیجه میمانند اما در مورد قطاعان به مقدمه دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی بر غزلیات شمس مراجعه کردم که ایشان هم قطاع را با ضم قاف در نظر گرفته اند و دلیلشان هم این است که راهزن را قاطع را گویند و نه قطاع راه به فتح قاف به هر روی باز هم میخوانم شاید نتیجه به نتیجه محکم تری برخوردم
پس نگاشت
دکتر کدکنی بر این باورند که جمع بستن جمع در اشعار مولانا و هم زمانان و معاصرانشان امری رایج بوده است
پس نگاشت 2
در حاشیه قبل نتیجه اول مبنی بر اشتباه بوده و زاید است و همچنین راه به اشتباه را نگاشته شده که به این ترتیب اصلاح میگردد،
دوستان عزیر سلیح ممال سلاح است. لطفا به لغت نامه مراجعه کنید و هرگز به حاشیه ها اعتماد نکنید حتی حاشیۀ بنده. متأسفانه هرکس وارد ادبیات میشود بدون تخصص و با دو کتاب و مقاله خواندن صاحبنظر میشود. آیا ما میرویم به جای پزشکان نسخه بنوبسیم که آنان به جای ادیبان حاشیه مینویسند!!
عشرت جانم با درود به شما من کوچک شما هستم .شما هم بنویس مثلا بگو امین کیخا اشتباه کرد به فان دلیل ان موقع و همین حالا هم ممنون می شوم . کهتر شما کیخا .
عشرت جانم من هیچ کجا هم نگفته ام که صاحب نظر هم هستم نمی دانم چگونه به نظر شما این گونه رسیده است .اما زریه در صفحه 404 کتاب فرهنگ پارسی است نوشته جلال الدین کزازی و اینکه سلیح در شاهنامه است که همه می دانند و اینکه سلحشور از شستن سلاح نیست نوشته دکتر پرتو است نویسنده فرهنگ واژه یاب و اینکه ضریح مشجر است مانند زره هم ادم در نگاه می فهمد و دیگر نیاز به پیچیده شدن ندارد وانگهی من فرصت شغلی و نان کسی را که نمی برم اگر کناره نویسی بکنم وانگهی اصلن شما راست می گویید من نیازی به ستوده شدن ندارم و از دشامیزی ( اختلاط نامناسب ) فضای مجازی اگاهم .
عشرت جانم من مدتی هست که می خواهم به نوشتن دیوان شمس روی بیاورم که می پندارم بهترین ارث برای یک فرزند تواند بود . چطور فکر میکنی ایا بهتر نیست من به همان نستعلیقم بپردازم و میدان را برای دوستان راست اندیش ( ارتودکس) در ادبیات بازتر بکنم ؟
کاش بنویسی و به فر و شکوه فارسی افزون کنی برادر یا خواهر . فارسی ملک مشاع همه مردم ماست بنویس من هم می نیوشم .
شمس جانم مستراح هم از میسه یا میزه به معنی شاش و راه به معنی مسیر است و مستراح معنی استراحت گاه نمی دهد کجا به عربی مستراح را به کار می برده اند ؟ بلکه راهی بوده که برای میسک و میسه و یا مس کردن می سپرده اند . زیرا مستراح ها بیرون از خانه بوده اند همین حالا در بهبهان به شاش مسک می گویند اما مثانه انهم از لغت مس به معنی شاش است یعنی مسانه است ! یعنی منسوب به مس ! ولی وقتی مردم ما زبان خودشان را نفهمید ند رو کردن به توجیه کردن . کتاب را کتیب کردن نشعه شان کرد ! گمان شد که علم پیچیده ای است که رکاب را رکیب خواندن !
چگونه است که میزنای و میس نای را برای حالب می پذیریم ولی مسانه را با ان انه اشکار و بزرگ مثانه می نویسیم ! البته من این ها را برای نخستین بار می نویسم و مستراه را با ان مس اشکارش نمی شود. ندید !
نشئه ببخشید نشعه نوشته شد
رویهمرفته راست اندیشی ادبی ( orthodox) دردی دارد و ان این است که تنگ میدان است و چیزی نو را نمی پذیرد و باطنی بودن دشواریش لغزش است ولی دراز دامن تر و شنیدنی تر است و دل هنوز ابزار یافتن اگاهی !
مردم از هم زاده می شوند و زبانها نیز ، انسان به دلیل انسان بودن به فرایند زیا و در جریان سازش و دیگر شدن و گردانش واژه ها اگاهی می یابد . من گمان می کنم واژه حس کردنی است، چشیدنی است . ذوقی !
خیلی زیبا ...من با شما موافقم ...
اما اینکه عشرت دلبند مرا بخاطر متخصص بودنم نهی می کند از درون شدن به ادبمندی ! جناب علی حصوری در جایی می فرماید پزشکی سه گونه بوده است نخست جادویی یعنی بکار گرفتن روان و روح در بهبود مردمان دوم مهر پزشک که با واژه درمان می کند و نیز کارد پزشک که به زبان دوستی برمانگری ( که جراحی ) است . اگر عشرت سخن مرا در گوش نمی گیرد باید که سخن ادیبان را بگیرد .
اینجا هم جمود و ارتودکس دست از سرمان بر نمیدارد
شمس جانم برایت پیام فرستادم اگر گرفتی بگو تا از دست این تنگ نظری رخت به سویی بکشیم ! حالا نشانی تو حمید رضا را دارم !
سلام. آقای کیخای عزیز. من دوستدار شما و شغل شریفتان هستم و اگر مریض شوم دست به دامان همکاران شما خواهم شد حتماً، اما درد من و دیگر ادیبان همین به نظر رسیدن ها و به چشم آمدن هاست. ادیبات ذوق و احساس است اما ریشه یابی کلمات، معنی لغات، دستور و خیلی مباحث دیگر جای ذوق نیست. لطفا برای تمام گفته هاتان منابع بیاورید یا از حاشیه نویسی در این زمینه ها منصرف شوید. دیگر هم حرفی ندارم و بیشتر از این حواشی گنجور عزیز را به کلمات بی ربط خودم نسبت به شعر، سیاه نمیکنم.
راستی این هم برای شمس الحق عزیزم _ که دوست دارم نامشان را بدانم_ سپاس
که هر کو سلحیش بدشمن دهد
همی خویشتن را بکشتن دهد(فردوسی)
سلیح برادر بپوشید زن
نشست از بر باره ٔ گام زن (فردوسی)
:/
این کار از نظر من بسیار زیبا هست ...من که این کارهای دوست عزیزکیخا را تحسین کرده و از حاشیه هاشان کمال استفاده را میرم
عشرت جان من در نوشتنم موشکاف و در نگرستنم دانشیک هستم ولی نمی خواهم بلافم وگر نه اگر شما بدانی از من در فرهنگ نامه ایرانیکا هم گفته گیری و کناره نویسی پذیرفته اند شاید از نا دانشی خواندن نوشته های من در گنجور دست بردارید .من برای ایرانیکا چیزی نمی نویسم مگر پاسخ می گیرم جایی که بزرگان ایران شناسی می نویسند جایی که با فارسی و فرانسه و انگلیسی فکسنی نمی شود نوشت . من البته میدان را به شما وا می گذارم . و ارزو میکنم با نگاه علمی تان برای مردممان احترام و فر و شکوه بیافرینید که اگر چنین باشد من هم به خواستم رسیده ام .
دکتر جانم شما را چه میشود آخر.پس تکلیف بقیه دوستداران شما و دانشتان چه میشود آخر برای چه یا که برای کسی که تکلیف خودش را هم نمیداند کسی که حتی خودش مشکلش را با شما نمیداند نمیداند مشکل پزشک بودن شماست یا ذوق نداشتنتان ویا ذکر نکردن منبع البته به نظر ایشان .به نظرم بایستی ندیده میگرفتید پیام ایشان را که ارزشی برای دیده شدن در آن نیست
حضور هر دو عزیز و نظرات ایشان، ارزنده بود...
سلام ببخشید کسی مفهوم و معنی بیت
عاشقان بوالعجب تا کشتهتر خود زنده تر
در جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کار
و میدونه؟؟
صدهزاران سال از دیوانگی بگذشتهایم...
در بیت :
عاشقان را منبلان دان زخمخوار و زخمدوست
عاشقان عافیت را با چنین سودا چه کار؟
ممبل هم به معنای کاهل و تنبل و هم به معنای منکر است و هردو معنا در اینجا با لطافتی تمام عشق را معنا می کنند،عشق نه به کسب و اختیار است و نه عافیت طلب ، عاشق هرچیز غیر از معشوق را منکر است و به هیچ کار جز او اشتغال ندارد و این با معیارهای عمومی سازگار نیست ! چه کسی است که زخم خوردن را دوست داشته باشد ؟