اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرْم در گفتار آمد آن صنم اَین الفرار
بانگ خیزاخیز آمد در عدم این الفرار
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق با کلماتش گرم صحبت کند، صداهایی از دور برمیخیزند که خبر از فرار میدهند و این صداها در حالت عدم و عدم وجود هم شنیده میشوند.
صد هزاران شعله بر در صد هزاران مشعله
کیست بر در؟ کیست بر در؟ هم منم این الفرار
هوش مصنوعی: شعلههای زیادی در درگاه وجود دارد و افراد زیادی در آنجا هستند. من هم همینجا هستم و در حال فرار از این وضعیت هستم.
از درون نی آن منم گویان که بر در کیست آن
هم منم بر در که حلقه میزنم این الفرار
هوش مصنوعی: در باطن و روح من، نداهایی به گوش میرسد که میگوید من هسته اصلی وجودم هستم، و وقتی به در بر میخورم، آنجا هم من هستم که برای ورود به دنیای دیگر میکوبم. اینجا نشان از فرار از خود و ورود به فضای جدید است.
هر که پندارد دو نیمم پس دو نیمش کرد قهر
ور یکی ام پس هم آب و روغنم این الفرار
هوش مصنوعی: هر کسی که فکر کند که من دو بخش هستم، باید بداند که در واقع دو نیمهاش به هم زده شده است. اگر هم تنها یکی باشم، پس مانند آب و روغن، نمیتوانم با دیگری ترکیب شوم. من از این وضعیت فرار میکنم.
چون یکی باشم که زلفم صد هزاران ظلمتست
چون دو باشم چونک ماه روشنم این الفرار
هوش مصنوعی: وقتی که تنها هستم، زلفهای من مانند تاریکیهای فراوان است، اما وقتی که دو نفر میشوم، مانند ماهی روشن جلوه میکنم. پس فرار از تنها بودن به چه معناست؟
گرد خانه چند جویی تو مرا چون کاله دزد
بنگر این دزدی که شد بر روزنم این الفرار
هوش مصنوعی: به اطراف منزل نگاه کن و ببین که چگونه من را زیر نظر داری. مانند دزدی که در برابر روز روشن به دزدی مشغول است، این فرار من هم به همان اندازه نمایان شده است.
زین قفس سر را ز هر سوراخ بیرون میکنم
سوی وصلت پرّ خود را میکنم این الفرار
هوش مصنوعی: از این قفس، سرم را از هر سوراخ بیرون میآورم و به سوی وصال تو پرواز میکنم. این فرار است.
در درون این قفس تن در سر سودا گداخت
وز قفس بیرون به هر دم گردنم این الفرار
هوش مصنوعی: درون این قفس تن، دل من پر از آرزو و فکر و خیال است و هر بار که میخواهم از این قفس خارج شوم، احساس میکنم که در حال فرار هستم.
بیمی از شمس الحق تبریز مستِ گفتنم
طوطیم یا بلبلم یا سوسنم این الفرار
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و محبت شمس تبریزی، سرمست و خوشحالم و این باعث شده که احساس کنم یا طوطیام، یا بلبل، یا سوسن. این خوشحالی و شوری که در من است، مانند فراری از دنیا است.
حاشیه ها
1392/07/17 13:10
امین کیخا
خیزاخیز بانگ هشیار باش بربستن بارها هنگام سفر است
1392/07/17 13:10
امین کیخا
صد به معنی عدد صد را باید سد بنویسیم ولی به تازگی کتابی از جناب حصوری خواندم به نام سرنوشت یک شمن و ایشان می گفت که سد معنی ظهور می دهد پس بهتر است که همان صد فعلا نوشته شود . وه که این الف ب برای فارسی چه تنگ دامن است
1392/07/17 14:10
امین کیخا
کسی با دو نیم یک برخ اب و یک برخ روغن نگاهش با انسان است که یک بخش جان است و یک بخش جسد و ایندو دو همنشین ناسازگار هستند .
1392/07/17 14:10
امین کیخا
این دو همنشین در نیازها هم با هم درستیزند گویا تن پروری با جانپروری همساز نیست و دلیل دلکوری انسانهای تنکامه همین وا هشتن نیاز های جان است .
1404/09/30 10:11
مهدی خشامن
از درون، نی آن منم گویان، که بر در کیست آنهم منم بر در، که حلقه میزنم این الفرار
**«از درونم صدایی میآید که با بهت میگوید:
نه! (نِه!) آنکه پشت در است هم خودِ منم.»**
و بعد:
«و باز آنکه بر در میکوبد نیز خودِ منم.»
یعنی:
من حیران میپرسم: «کیست پشت در؟»
و از درون صدایی میگوید: «نه! آن هم تویی!»
و ناگهان میفهمم که درگیر یک بازی وحدت هستم:
هم سؤالکننده منم،
هم جوابدهنده منم،
هم درزننده منم،
هم پشتدر ایستاده منم.
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو، تو منی در اتحاد (حضرت مولانا)
یکی بین و یکی دان و یکی گوی
یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی (جامی)
چون ترا دیدم، بدیدم خویش را
آفرین آن آینۀ خوش کیش را (مولانا)
او توی خود را بجو، در اوی او
کو و کو گو، فاخته شو سوی او (مولانا)
التماس دعا
1404/09/30 10:11
مهدی خشامن
یک نکته مهم دیگه:
از درون، نی آن منم گویان، که بر در کیست آن
در تفاسیر: نی را به نی (انسان تهی از نفسانیات و خودبینی تفسیر کرده اند) یا ندا، ولی به نظر بنده نی = نَه یعنی از شدت تعجب و شگفتی از درون میگویم نه آن هم من هستم که میگوید پشت در کیست و آن کسی که در در میکوبد نیز خود منم
الفرار هم یعنی از شدت شگفتی و حیرت در ابتدا میگوید الفرار و بعد میفهمد که او خود خداست، یعنی همه ما این قابلیت را داریم که به انا الحق برسیم.
ای قمرِ زیر میغ! خویش نَدیدی، دریغ!
چند چو سایه دَوی، در پیِ این دیگران؟ (مولانا)