گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۷۲

گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر
ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر
سردهم این دم توی می بی‌محابا می‌خورم
گر کسی آید برد دستار و کفشم برده گیر
گر بگوید هوشیاری زرق را پرورده‌ای
با چنین برقی پیاپی زرق را پرورده گیر
جان من طغرای باقی دارد اندر دست خویش
صورتم امروز و فردایی‌ست او را مرده گیر
از خدا دریا همی‌خواهی و مار خشکی‌یی
چون تو ماهی نیستی دریا به دست آورده گیر
غوره افشاری و گویی من ریاضت می‌کنم
چونک میخواره نه‌ای رو شیره افشرده گیر
صوفیان صاف را گویی که دُردی خورده‌اند
صوفیان را صاف می‌دارد تو بستان درده گیر
هر شکوفه کز می ما نیست خندان بر درخت
گرچه او تازه‌ست و خندان هم کنون پژمرده گیر
شمس تبریزی تو خورشیدی و از تو چاره نیست
چونک بی‌تو شب بوَد استاره‌ها بشمرده گیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر
ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر
هوش مصنوعی: اگر آن شیر عشق تو بخواهد، خون ما را بخورد، در آن صورت با آن بجنگ. و اگر هر لحظه جانم را به تو بسپارم، تو هم آن را بپذیر.
سردهم این دم توی می بی‌محابا می‌خورم
گر کسی آید برد دستار و کفشم برده گیر
هوش مصنوعی: در این جا سخنگو به حالتی از سهل‌انگاری و بی‌خیالی اشاره می‌کند. او در حالی‌که غرق در لذت نوشیدن مشروبات است، نگران سرقت یا از دست دادن وسایلش نیست. حتی اگر کسی بی‌خبر به او نزدیک شود و دستمال یا کفش‌هایش را بردارد، او توجهی به این موضوع ندارد و همچنان در حال نوشیدن است.
گر بگوید هوشیاری زرق را پرورده‌ای
با چنین برقی پیاپی زرق را پرورده گیر
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که تو با این شدت و زیبایی، جعلی بودن را پرورش داده‌ای، باید قبول کنی که در واقع این درخشش هم در اثر پرورش دادن همان جعلیات است.
جان من طغرای باقی دارد اندر دست خویش
صورتم امروز و فردایی‌ست او را مرده گیر
امروز و فردایی است‌: دو روز بیشتر نمی‌پاید
از خدا دریا همی‌خواهی و مار خشکی‌یی
چون تو ماهی نیستی دریا به دست آورده گیر
و مار خشکی‌یی‌: اما مار خشکی هستی
غوره افشاری و گویی من ریاضت می‌کنم
چونک میخواره نه‌ای رو شیره افشرده گیر
هوش مصنوعی: اگر می‌گویی که من در حال ریاضت کشیدن هستم، باید توجه داشته باشی که من مانند یک می‌خوار نیستم که از شیره‌ی انگور بگذرم و آن را نادیده بگیرم.
صوفیان صاف را گویی که دُردی خورده‌اند
صوفیان را صاف می‌دارد تو بستان درده گیر
هوش مصنوعی: صوفیان که بسیار زلال و بی‌آلایش به نظر می‌رسند، به نظر می‌رسد که تجربه‌ای خاص دارند. تو نیز می‌توانی از این پاکی بهره‌مند شوی و در این راه، درد و رنج را بپذیری.
هر شکوفه کز می ما نیست خندان بر درخت
گرچه او تازه‌ست و خندان هم کنون پژمرده گیر
هوش مصنوعی: هر شکوفه‌ای که بر درخت ظاهر می‌شود و از می خوشحال نیست، هرچند که در لحظه‌ای تازه و شاداب به نظر می‌رسد، در نهایت ممکن است پژمرده و زوال‌یافته شود.
شمس تبریزی تو خورشیدی و از تو چاره نیست
چونک بی‌تو شب بوَد استاره‌ها بشمرده گیر
هوش مصنوعی: شمس تبریزی، تو همچون خورشیدی هستی و به هیچ طریقی نمی‌توان از تو بی‌نیاز بود، زیرا در absence تو، شب تاریک و بدون نور ستاره‌ها خواهد بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۷۲ به خوانش عندلیب