غزل شمارهٔ ۱۰۶۹
در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر
گر سماع منکران اندر نگیرد گو مگیر
قسمت حقست قومی در میان آفتاب
پای کوبانند و قومی در میان زمهریر
قسمت حقست قومی در میان آب شور
تلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیر
نوبت الفقر فخری تا قیامت میزنند
تو که داری میخور و میده شب و روز ای فقیر
فقر را در نور یزدان جو مجو اندر پلاس
هر برهنه مرد بودی مرد بودی نیز سیر
بانگ مرغان میرسد برمیفشانی پر و بال
لیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیر
عقل تو دربند جان و طبع تو دربند نان
مغزها اندر خمار و دستها اندر خمیر
عارفا گر کاهلی آمد قران کاهلان
جاء نصرالله آمد ابشروا جاء البشیر
گرمی خود را دگر جا خرج کردی ای جوان
هر کی آن جا گرم باشد این طرف باشد زحیر
گرمیی با سردیی و سردیی با گرمیی
چونک آن جا گرم بودی سردی این جا ناگزیر
لیک نومیدی رها کن گرمی حق بیحدست
پیش این خورشید گرمی ذرهای باشد سعیر
همچو مغناطیس میکش طالبان را بیزبان
بس بوَد بسیار گفتی ای نذیر بینظیر
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸: نیشکر باید که بندد پیش آن لبها کمرغزل شمارهٔ ۱۰۷۰: گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر
گر سماع منکران اندر نگیرد گو مگیر
هوش مصنوعی: در حال و هوای عشق، اگر عشق و شوق به اوج برسد و تو را سرزنده کند، نگران نظرات کسانی که این حالت را نمیفهمند و رد میکنند نباش.
قسمت حقست قومی در میان آفتاب
پای کوبانند و قومی در میان زمهریر
هوش مصنوعی: برخی از افراد در زندگی خود فعالیت و شادی میکنند و زیر نور خورشید سرخوشانه میرقصند، در حالی که گروهی دیگر در شرایط سخت و سرد، با مشکلات و زحمتهای فراوان دست و پنجه نرم میکنند.
قسمت حقست قومی در میان آب شور
تلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیر
هوش مصنوعی: برخی از افراد در شرایط سخت و دشوار زندگی میکنند و از تلخیها و غمها رنج میبرند، در حالی که گروهی دیگر در وضعیتهای خوشایند و شیرین زندگی میکنند و از لذتها بهرهمند هستند.
نوبت الفقر فخری تا قیامت میزنند
تو که داری میخور و میده شب و روز ای فقیر
هوش مصنوعی: فقر به عنوان یک علامت شرافت و افتخار تا ابد بر تو حاکم خواهد بود. تو که روز و شب از نعمتها بهرهمند هستی، نیازی به نگرانی در مورد فقیران نداشته باش.
فقر را در نور یزدان جو مجو اندر پلاس
هر برهنه مرد بودی مرد بودی نیز سیر
هوش مصنوعی: فقر را در نور خدا جستجو نکن، زیرا در پلاس و لباس کهن بر کسی که برهنه است، مردانگی نیست. اگر کسی به راستی مرد باشد، باید به معنای واقعی سیر و بینیاز باشد.
بانگ مرغان میرسد برمیفشانی پر و بال
لیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیر
هوش مصنوعی: صدای پرندگان به گوش میرسد و بال و پر خود را به نمایش میگذارند، اما اگر میخواهی پرواز کنی، باید پای خود را از قیر دور کنی و آزادانه بلند شوی.
عقل تو دربند جان و طبع تو دربند نان
مغزها اندر خمار و دستها اندر خمیر
هوش مصنوعی: عقل تو گرفتار جان و طبع تو وابسته به نان است، در حالی که ذهنها در خواب و دستها در خمیر هستند.
عارفا گر کاهلی آمد قران کاهلان
جاء نصرالله آمد ابشروا جاء البشیر
هوش مصنوعی: اگر عارفان در بیحوصلگی و سستی به سر ببرند، در آن زمان است که یاری خداوند به سوی آنان میآید. پس باید شاد باشید چرا که مژده آورندهی بشارت در میان شماست.
گرمی خود را دگر جا خرج کردی ای جوان
هر کی آن جا گرم باشد این طرف باشد زحیر
هوش مصنوعی: اگر جوان، گرمی و نشاط خود را در جایی دیگر صرف کنی، اینجا هم که میخواهی، آن گرما و انرژی وجود ندارد. هر کس در جایی گرم و پر انرژی است، در اینجا نیز باید از آن حرارت و سرزندگی برخوردار باشد.
گرمیی با سردیی و سردیی با گرمیی
چونک آن جا گرم بودی سردی این جا ناگزیر
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که اگر جایی گرم باشد، در جایی دیگر به ناچار سردی وجود خواهد داشت. این جمله به نوعی به تضاد میان گرما و سردی اشاره دارد و نشان میدهد که وجود یک حالت (مثل گرما) میتواند به وجود حالت دیگری (مثل سردی) منجر شود.
لیک نومیدی رها کن گرمی حق بیحدست
پیش این خورشید گرمی ذرهای باشد سعیر
هوش مصنوعی: اما ناامیدی را کنار بگذار، زیرا گرمای حق بینهایت است. در برابر این خورشید، گرمای یک ذره نیز میتواند شعلهور باشد.
همچو مغناطیس میکش طالبان را بیزبان
بس بوَد بسیار گفتی ای نذیر بینظیر
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال علم و دانایی هستند، مانند آهنربا به سوی آن جذب میشوند، حتی بدون اینکه نیاز به صحبت باشد. تو، ای نذیر بینظیر، با وجود صحبتهای زیاد، این حقیقت را خوب فهمیدهای.