گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۶۸

نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر
خسروی باید که نوشم زان لب شیرین شکر
بلک دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند
ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر
صد سلام و بندگی ای جان از این مستان بخوان
جام زرین پیش آر و سیم بر ای سیمبر
پشت آنی تو که پشتش از غم و محنت شکست
آب آنی که ندارد هیچ آبی بر جگر
پخته شد نان دلی کز تف عشق تو بسوخت
شد زبردست ابد آن کز تو شد زیر و زبر
زان سر مستانش رست از خنجر قصاب مرگ
که نبودند اندر این سودا چو ساطوری دوسر
می بیار ای عشق بهر جان فرزندان خویش
محو کن اندیشه‌ها را زان شراب چون شرر
دی بدادی آنچ دادی جمع را‌، ای میر‌ِ داد
بخش امروزینه کو‌؟ ای هر دمی بخشنده‌تر
بس کن و پرده دگر زن تا نگردد کس ملول
می‌پَر از باغی به باغی‌، این چنین کن پر شکر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر
خسروی باید که نوشم زان لب شیرین شکر
هوش مصنوعی: باید نیشکر را به تزئین درآورد تا در برابر آن لب‌ها خود را آماده کند، چون باید از آن لب‌های شیرین مثل شکر نوشید.
بلک دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند
ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی وسیع و عمیق است که امواج رحمت و محبت را به همراه دارد. این محبت به دیگران ارسال می‌شود و مانند گوهری ارزشمند به نزدیکان می‌رسد.
صد سلام و بندگی ای جان از این مستان بخوان
جام زرین پیش آر و سیم بر ای سیمبر
هوش مصنوعی: ای جان، صد درود و احترام به تو از جانب این شریران! جام زرین را به جلو بیاور و نقره را برای آن کسی که درخشان و باارزش است، بیاور.
پشت آنی تو که پشتش از غم و محنت شکست
آب آنی که ندارد هیچ آبی بر جگر
هوش مصنوعی: تو در پنهان، غم و درد عمیقی را حمل می‌کنی، در حالی که مانند آبی هستی که هیچ‌گونه حیات یا احساساتی ندارد.
پخته شد نان دلی کز تف عشق تو بسوخت
شد زبردست ابد آن کز تو شد زیر و زبر
هوش مصنوعی: نان دل من که به عشق تو پخته شده، مانند آتشی که آن را سوزانده است، همیشه در دست‌های من خواهد بود و هر چیزی که به خاطر تو تغییر کرده، دستخوش تحولات مختلفی خواهد شد.
زان سر مستانش رست از خنجر قصاب مرگ
که نبودند اندر این سودا چو ساطوری دوسر
هوش مصنوعی: از سر مستی او، خنجر مرگ نتوانست او را به زمین بزند؛ چرا که در این معامله، همچون چاقوی دو لبه، کسی نبود که بتواند او را آسیب بزند.
می بیار ای عشق بهر جان فرزندان خویش
محو کن اندیشه‌ها را زان شراب چون شرر
هوش مصنوعی: ای عشق، نوشیدنی آور برای جان فرزندان خود، تا اندیشه‌ها را محو کنی، چون آتش شراب.
دی بدادی آنچ دادی جمع را‌، ای میر‌ِ داد
بخش امروزینه کو‌؟ ای هر دمی بخشنده‌تر
هوش مصنوعی: دی به کس که بخشیدی، چه چیزی را امروز می‌بخشی؟ ای کسی که هر لحظه بیشتر بخشنده‌ای، دریغ نکن از بخشش امروز.
بس کن و پرده دگر زن تا نگردد کس ملول
می‌پَر از باغی به باغی‌، این چنین کن پر شکر
هوش مصنوعی: ساکت شو و پرده‌ای جدید بگذار تا کسی دلسرد نشود. مانند پرنده‌ای که از باغی به باغی دیگر می‌پرد، تو هم با شیرینی و زیبایی ادامه بده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۶۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/07/02 17:10
نادر..

.. دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند
ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر...