گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۶۲

چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر
چون حدیث تو نباشد سر سر بشنیده گیر
ای که در خوابت ندیده آدم و ذریتش
از کی پرسم وصف حسنت از همه پرسیده گیر
چون نباشم در وصالت ای ز بینایان نهان
در بهشت و حور و دولت تا ابد باشیده گیر
چون نبینم خشم و ناز شکرینت هر دمی
بر سر شاهان معنی مر مرا نازیده گیر
چونک ابر هجر تو ماه تو را پوشیده کرد
صد هزاران در و گوهر بر سرم باریده گیر
چونک مستان را نباشد شمع و شاهد روی تو
صد هزاران خم باده هر طرف جوشیده گیر
خضر بی‌من گر ببیند روی تو ای وای من
ور نبیند آب حیوان هر دمش نوشیده گیر
چون فنا خواهد شدن این ساحره دنیای دون
تخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشیده گیر
در ازل جان‌های صدیقان نثار روی تو
چونک رویت را نبینم خود نثاری چیده گیر
این عزیز مصر جانم تا نبیند روی تو
هر دو روزی یوسفی شکرلبی بخریده گیر
ای خروشیده ز دردم سنگ و آهن دم به دم
چون نجست از سنگ و آهن برق بخروشیده گیر
یک شب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن
ور بژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر
ور جهان در عشق تو بدگوی من شد باک نیست
صد دروغ و افترا بر صادقی بافیده گیر
با فراقت از دو عالم چون منم مظلومتر
گر بنالد ظالم از مظلوم تو نالیده گیر
چون نلافم شمس تبریز از سگان کوی تو
بر سر شیران عالم مر مرا لافیده گیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر
چون حدیث تو نباشد سر سر بشنیده گیر
هوش مصنوعی: وقتی جمال تو را نمی‌بینم، صد جهان را هم می‌توانم ببینم. اما وقتی که خبری از تو نیست، به سراغ دیگر داستان‌ها می‌روم.
ای که در خوابت ندیده آدم و ذریتش
از کی پرسم وصف حسنت از همه پرسیده گیر
هوش مصنوعی: ای کسی که در خواب هم آدم و نسل او را نمی‌بیند، از چه کسی باید بپرسم که تو را توصیف کند، وقتی که همه از زیبایی‌ات سخن گفته‌اند؟
چون نباشم در وصالت ای ز بینایان نهان
در بهشت و حور و دولت تا ابد باشیده گیر
هوش مصنوعی: وقتی که من در کنار تو نباشم، ای کسی که از بینایان پنهان هستی، در بهشت و زیبایی‌های زندگی و خوشی‌ها تا ابد نمی‌توانم آرامش بگیرم.
چون نبینم خشم و ناز شکرینت هر دمی
بر سر شاهان معنی مر مرا نازیده گیر
هوش مصنوعی: وقتی خشم و زیباییت را نمی‌بینم، هر لحظه بر سر پادشاهان، به من معنا ببخش و مرا ببخشای.
چونک ابر هجر تو ماه تو را پوشیده کرد
صد هزاران در و گوهر بر سرم باریده گیر
هوش مصنوعی: زمانی که ابر جدایی تو بر روی ماه تو سایه افکنده، هزاران در و جواهر بر سر من باریده است.
چونک مستان را نباشد شمع و شاهد روی تو
صد هزاران خم باده هر طرف جوشیده گیر
هوش مصنوعی: وقتی که مستان به نور شمع و زیبایی چهره تو نیاز ندارند، صدها هزار باده در هر سو در حال جوشیدن و خروشان است.
خضر بی‌من گر ببیند روی تو ای وای من
ور نبیند آب حیوان هر دمش نوشیده گیر
هوش مصنوعی: اگر خضر، آن شخصیت جاودانه، بدون من تو را ببیند، وای بر من! و اگر نتواند آب زندگی را ببیند، هر لحظه باید به آنچه که نوشیده‌ام دقت کند.
چون فنا خواهد شدن این ساحره دنیای دون
تخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشیده گیر
هوش مصنوعی: وقتی که این دنیای فانی به پایان خواهد رسید، توجه کن که این دنیا با تمام دارایی‌ها و نعمت‌هایش، مانند تخت، سرنوشت و ثروت، فقط موقتی است و در نهایت به من بخشیده خواهد شد.
در ازل جان‌های صدیقان نثار روی تو
چونک رویت را نبینم خود نثاری چیده گیر
هوش مصنوعی: در آغاز، جان‌های پاکان را به خاطر چهره‌ات نثار می‌کنم؛ اما اگر نتوانم چهره‌ات را ببینم، خود را فدای تو خواهم کرد.
این عزیز مصر جانم تا نبیند روی تو
هر دو روزی یوسفی شکرلبی بخریده گیر
هوش مصنوعی: این دوست عزیز من که در مصر زندگی می‌کند، تا زمانی که چهره تو را نبیند، هیچ لذتی نمی‌برد. هر روز به یاد تو، همچون یوسف زیبا، به سراغش می‌روم و او را به خریدن شکر لب دعوت می‌کنم.
ای خروشیده ز دردم سنگ و آهن دم به دم
چون نجست از سنگ و آهن برق بخروشیده گیر
هوش مصنوعی: ای که در درد من فریاد می‌کشی، مدام مانند سنگ و آهن به هم می‌خوری و نمی‌جوشی، از آن برق خروشیده بگیر.
یک شب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن
ور بژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر
هوش مصنوعی: یک شب، این دیوانه را با آن زنجیر مهمان کن و اگر موهای تو به هم ریخته شد، آن را بگیر.
ور جهان در عشق تو بدگوی من شد باک نیست
صد دروغ و افترا بر صادقی بافیده گیر
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان به خاطر عشق تو به من بد بگوید، برایم مهم نیست. صد دروغ و تهمت به یک انسان راستگو بزنند، اهمیت ندارد.
با فراقت از دو عالم چون منم مظلومتر
گر بنالد ظالم از مظلوم تو نالیده گیر
هوش مصنوعی: در دوری تو از دو جهان، من از همه بی‌پناه‌تر هستم. اگر ظالمی ناله کند، باید بدانی که مظلوم واقعی تو هستی که از او شکایت می‌کند.
چون نلافم شمس تبریز از سگان کوی تو
بر سر شیران عالم مر مرا لافیده گیر
هوش مصنوعی: هرگاه شمس تبریز را بر سگان کوی تو ستمگر نمایم، مرا به لاف و ادعاهای دروغین بگیر که من در چشم شیران جهان فقط یک ادعا هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۶۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/29 22:01
همایون

محوریت شمس در فرهنگ و عرفان جلال دین تفاوتی عظیم میان آن و عرفان کلاسیک پیش از آن را دامن می‌‌زند
وصف محبوب و ادعای عاشق به شیدایی و بی‌خودی و انتظار کرامت از او داشتن و به ملامت دیگران پای نبستن
و راه محبت و اخلاص با خلق پیش گرفتن و دوری و بی‌ توجهی به‌ دارائی و درویشی پیشه کردن و بزرگداشت و سرسپردگی شیخ و پیران طریقت و نظائر این موجب جدایی اهل زهد و مرگ اندیشی‌ و ظاهر گرائی از اهل شوق و باطن گرائی بود وبسیار مورد توجه عموم نیز قرار می‌‌گرفت که این گاه زمینه خشم دین مداران را فراهم می‌‌ساخت
دراویش و صوفیان پیش از شمس همواره به ادیان و مناسبات و باور‌های دینی احترام می‌‌گذاشتند و خود نیز به تمامی آیین‌ها و شریعت‌ها پای بند بودند هر چند اساس کار آنان متفاوت بود آنان عشق خدا را جایگزین ترس از او ساختند و اینگونه از صف حاکمان که به ترس خلق نیاز داشتند رانده می‌‌شدند ولی نه از مسجد وکلیسا
وقتی کسی‌ پیدا می‌‌شود که ترا به تمامی از همه چیز جدا میکند آنگاه آن شخص همه چیز تو می‌‌شود زیرا کاری عظیم برای تو کرده است که تو هرگز قادر به انجام آن نبودی
این غزل به آسانی یوسف پیامبر را که مانند سیاوش نمونه انسان کامل از همه نظر است و خضر را یعنی‌ پیامبری که همواره هست و خواهد بود و به عمر جاودان دست یافته است در برابر شمس بی‌ ارزش و خوار به حساب می‌‌آورد و دیدن جمال او را آرزو می‌‌کند چون جدا شدن از هنجار کهن راه نویی و معانی تازه را با خود می‌‌آورد و این ارمغانی به آیندگان است که هرگز از مکتب‌های کهنه بر نمی‌‌آید، من اگر به تو نلافم آدم لاف زنی خواهم بود
همانگونه که در غزل - بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
یوسف، موسی، رستم، انسان، سلطان، سلیمان و ایمان و هر چه از این دست است را بر می‌‌شمارد و همه را در رخ شمس می‌‌بیند

1398/11/16 21:02

بله آقا همایون.
ولی اگر شمس برای مولوی نماد باشد و هدف مولوی از ذکر شمس تداعی انسان کامل باشد نه خود شمس که "می توان هم، مثلِ او تصویر کرد" اشکالی پیش نمی آید اگر بگوییم: مولوی مقام یوسف نبی ع و خضر جاودان ع را فروتر از انسان کامل عصر خویش (که در نگاه شیعه و عرفایی چون ابن عربی و بسیاری دیگر؛ مهدی منجی آخرالزمان عج است) محسوب می نماید. چون حق نیز همین است و امام/انسان کامل برتر از نبی(به جز خاتم الانبیاء ص) است چون مقام امامت برتر از نبوت است.

1399/08/25 01:10

یه خانم خواننده فرانسوی به اسم zaz یه ترانه خونده به اسم "من نمی خوام" که یه خواننده ایرانی به اسم ساناز هم اونو خونده. ساناز خیلی بهتر از زاز خونده و محتوای ترانه شون همین شعر مولویه.
پیوند به وبگاه بیرونی/