غزل شمارهٔ ۱۰۶۱
عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار
عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست
زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار
آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو
ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار
چون به لشکرگاه عشق آیی دو دیده وام کن
وانگهان از یک نظر آن وامها را میگزار
جز خمار باده جان چشم را تدبیر نیست
باده جان از که گیری زان دو چشم پرخمار
چون تو پای لنگ داری گو پر از خلخال باش
گوش کر را سود نبود از هزاران گوشوار
گر عصا را تو بدزدی از کف موسی چه سود
بازوی حیدر بباید تا براند ذوالفقار
دست عیسی را بگیر و سرمه چوب از وی مدزد
تا ببینی کار دست و تا ببینی دست کار
گر ندانی کرد آن سو زیرزیرک مینگر
نی به چشم امتحانی بل به چشم اعتبار
زانک آن سو در نوازش رحمتی جوشیده است
شمس تبریزیش گویم یا جمال کردگار
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰: عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وارغزل شمارهٔ ۱۰۶۲: چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار
هوش مصنوعی: عشق، برای عاشقان مانند فرماندهی است که در میدان جنگ صف آرایی میکند. در آنجا، دوستداران زندگی در یک سو هستند و کسانی که در عشق شکست خوردهاند، در سمت دیگر سوار بر اسب حضور دارند.
عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست
زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار
هوش مصنوعی: چهره او همچون تماشای یک سپاه زیباست و از این رو باید از هر گونه آسیب و بدخواهی که عاشقان ممکن است به چشم او بزنند، احتیاط کرد.
آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو
ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار
هوش مصنوعی: ای خورشید، از چهره او شرم کن، زیرا که ماه تابان هم از این صورت زیبا و دلربا در ابر پنهان شده است.
چون به لشکرگاه عشق آیی دو دیده وام کن
وانگهان از یک نظر آن وامها را میگزار
هوش مصنوعی: وقتی به میدان عشق قدم میگذاری، باید به چشمهایت اجازه بدهی که به تماشا بنشینند و ناگهان از یک نگاه، همهی قرضها و بدهیهایت را فراموش کنی.
جز خمار باده جان چشم را تدبیر نیست
باده جان از که گیری زان دو چشم پرخمار
هوش مصنوعی: غیر از نشئه و سرمستی شراب، چشمان من هیچ تدبیری ندارند. این شراب جان را از کدام چشم و از چه کسی میتوانی بگیری که این چشمان پر از غم و مستی دارند؟
چون تو پای لنگ داری گو پر از خلخال باش
گوش کر را سود نبود از هزاران گوشوار
هوش مصنوعی: وقتی که تو پاهایی ناتوان داری، فرقی نمیکند که به آنها زیورآلات زیبایی بزنی؛ چرا که کسی که ناشنواست، از شنیدن هزاران جواهر هم بهرهای نخواهد برد.
گر عصا را تو بدزدی از کف موسی چه سود
بازوی حیدر بباید تا براند ذوالفقار
هوش مصنوعی: اگر تو عصای موسی را از دستش بدزدی، چه فایدهای دارد؟ زیرا برای کنار زدن ذوالفقار، به قدرت و بازوی علی نیاز است.
دست عیسی را بگیر و سرمه چوب از وی مدزد
تا ببینی کار دست و تا ببینی دست کار
هوش مصنوعی: دست عیسی را بگیر و از او چیزی نگیر تا بتوانی به دستهای او نگاه کنی و کارهای او را ببینی.
گر ندانی کرد آن سو زیرزیرک مینگر
نی به چشم امتحانی بل به چشم اعتبار
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی که در آن سوی مسائل چه میگذرد، فقط به ظاهر و با نگاهی از روی آزمون نگاه نکن، بلکه با نگاهی معتبر و درست به آن بپرداز.
زانک آن سو در نوازش رحمتی جوشیده است
شمس تبریزیش گویم یا جمال کردگار
هوش مصنوعی: زیرا آنسوی عالم، در آغوش رحمت الهی چیزی در حال جوشش است؛ من یا جمال خداوندی را میخوانم.