اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ای جان نو داده جهان را
ببر از کار عقل کاردان را
هوش مصنوعی: ای جان تازه و زندگیبخش، بیا و این دنیا را از دست عقل و اندیشهی زیرک نجات بده.
چو تیرم تا نپرانی نپرم
بیا بار دگر پر کن کمان را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مرا از این وضعیت رها کنی، باید به من فرصت دیگری بدهی تا دوباره تلاش کنم و به اوج برسم.
ز عشقت باز تشت از بام افتاد
فرست از بام باز آن نردبان را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، کارهایم به هم ریخته و از پایه سقوط کرده است. حالا باید دوباره آن نردبان را که به من کمک میکرد تا بالا بروم، برایم بیاورند.
مرا گویند «بامش از چه سوی است؟»
از آن سویی که آوردند جان را
هوش مصنوعی: مرا میپرسند که بام خانهات از کدام طرف است؟ من میگویم از همان سمتی که جانم را به من آوردهاند.
از آن سویی که هر شب جان روان است
به وقت صبح بازآرد روان را
هوش مصنوعی: از طرفی که هر شب روح به دنیا میآید، در صبح دوباره روح را بازمیگرداند.
از آن سو که بهار آید زمین را
چراغ نو دهد صبح آسمان را
هوش مصنوعی: زمانی که بهار فرا رسد، زمین با رنگ و بویی تازه زنده میشود و صبح آسمان نیز نور و روشنی جدیدی را به ارمغان میآورد.
از آن سو که عصایی اژدها شد
به دوزخ برد او فرعونیان را
هوش مصنوعی: از آنجا که عصا تبدیل به اژدها شد، او فرعونیان را به دوزخ برد.
از آنسو که تورا این جست و جو خاست
نشان خود اوست میجوید نشان را
هوش مصنوعی: از آن طرف که تو بهدنبال او هستی، خود او را طلب میکند و نشانهاش را میجوید.
تو آن مردی که او بر خر نشسته است
همیپرسد ز خر این را و آن را
هوش مصنوعی: شما آن شخصی هستید که فردی بر روی الاغ نشسته و از شما درباره موضوعات مختلف سوال میکند.
خمش کن کاو نمیخواهد ز غیرت
که در دریا درآرد همگنان را
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا او نمیخواهد از حسادت به دیگران آسیب بزند، مانند کسانی که در دریا غرق میشوند.
حاشیه ها
نشان خود اوست، میجوید نشان را!..
یک نقطه در هستی پنهان است که از چشم همه دانشمندان همیشه دور است و همیشه به دنبال آن میگردند و راه آن را پیدا نمی کنند، زیرا آن جدا از ما نیست تا مسیری را برای آن بیابیم ولی همیشه از آن کششی به ما میآید که ما را مست خود میکند، بی اندازه است هم نقطه است و هم دریا، هم خواب است هم بیداری، هم جان است و هم روان و بی زمان است هم بهار است و هم خزان، و هم روز و هم شب و همه زیبائیها و اعجازها از آنجا میآید
در این غزل جلال دین از مستی خبری نیست، ولی کاملا از حال خود آگاه است و توانائی خود را میداند، گاه جهان برای عاشق کهنه و تکراری میشود و از مستی او کاسته میشود و به قول جلال دین طشت عاشق از بام میافتد و رسوا میشود و باز عقل از فرصت استفاده میکند و سلطه خود را آغاز میکند و سوال و جوابها شروع میشود ولی جای هیچ نگرانی نیست چون کار جهان نوی است و نو شدن و بزودی نردبانی دیگر از بام هستی به سراغ او میآید کسانی که این نکته را آموخته اند مشکلی ندارند و مشکل آنها این است که چرا همه به این راز پی نمی برند لابد همگان توانائی شنا کردن در این دریا را ندارند و نمی بایست به آن در آیند تا عقل همچنان به خر سواری خود مشغول باشد که جهان آمیزه ضدها و دوگانگی هاست و غیرت با آشنایی توام است
1402/10/20 15:01
محمد حسین
بسیار موشکافانه بررسی فرمودید.
سپاسگذارم