برگردان به زبان ساده
چونک جعفر رفت سوی قلعهای
قلعه پیش کام خشکش جرعهای
هوش مصنوعی: چون جعفر به سوی قلعهای رفت، آنجا قبل از رسیدنش، کام او از شدت تشنگی خشک شده بود.
یک سواره تاخت تا قلعه بکر
تا در قلعه ببستند از حذر
هوش مصنوعی: یک سوارکار به سمت قلعه بکر حرکت کرد و هنگامی که به قلعه رسید، در آن را به دلیل احتیاط بستند.
زهره نه کس را که پیش آید به جنگ
اهل کشتی را چه زهره با نهنگ
هوش مصنوعی: هیچکس جرأت نمیکند به جنگ با کشتینشینان برود، زیرا زهره نیز توان مقابله با نهنگ را ندارد.
روی آورد آن ملک سوی وزیر
که چه چارهست اندرین وقت ای مشیر
هوش مصنوعی: آن ملک به وزیر رو کرد و پرسید که در این زمان چه تدبیری باید اندیشید؟
گفت آنک ترک گویی کبر و فن
پیش او آیی به شمشیر و کفن
هوش مصنوعی: گفتند که اگر بخواهی با کسی که مغرور و فخر فروش است مواجه شوی، باید با دلایل قوی و با آمادگی کامل به سراغ او بروی.
گفت آخر نه یکی مردیست فرد
گفت منگر خوار در فردی مرد
هوش مصنوعی: در این جمله، گفته شده که هرگز به تنهایی میتوان به جایگاه و ارج و منزلت کسی پی برد. فردی که از نظر ظاهر ضعیف به نظر میرسد، ممکن است ویژگیهای ارزنده و یا قدرت درونی داشته باشد که نمیتوان به سادگی آن را نادیده گرفت. بنابراین، نباید به ظاهر یا وضعیت فعلی افراد قضاوت کرد و باید به عمق شخصیت و ارزشهای آنان توجه داشت.
چشم بگشا قلعه را بنگر نکو
همچو سیمابست لرزان پیش او
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و به قلعه نگاه کن؛ زیبا و مانند جیوهای است که در برابر او میلرزد.
شسته در زین آنچنان محکمپیست
گوییا شرقی و غربی با ویست
هوش مصنوعی: او به قدری محکم و استوار سوار بر زین است که گویی نه تنها به تمام جهات مسلط است، بلکه در هر دو سمت شرقی و غربی با اوست.
چند کس همچون فدایی تاختند
خویشتن را پیش او انداختند
هوش مصنوعی: تعدادی از افراد همچون فداییان، برای او به میدان رفتند و خود را به خطر انداختند.
هر یکی را او بگرزی میفکند
سر نگوسار اندر اقدام سمند
هوش مصنوعی: هر کسی را که به راه خود میرود، با قدرت و اراده به سوی هدفش میرسد و همچون سمندی قوی در تلاش است.
داده بودش صنع حق جمعیتی
که همیزد یک تنه بر امتی
هوش مصنوعی: خداوند به او (حکیم یا پیامبر) قدرتی داده بود که به تنهایی بر قومی تأثیر میگذاشت و آن را تحت تأثیر قرار میداد.
چشم من چون دید روی آن قباد
کثرت اعداد از چشمم فتاد
هوش مصنوعی: چشم من وقتی چهره آن زیبا را دید، به خاطر زیبایی و زیادی جذابیت او، دیگر چیزی از چشمم نماند.
اختران بسیار و خورشید ار یکیست
پیش او بنیاد ایشان مندکیست
هوش مصنوعی: اگرچه ستارههای بسیاری وجود دارد، اما در برابر نور خورشید، ارزش و اهمیت آنها بسیار ناچیز است.
گر هزاران موش پیش آرند سر
گربه را نه ترس باشد نه حذر
هوش مصنوعی: اگر هزاران موش هم جلوی گربه بیایند، گربه نه میترسد و نه احتیاط میکند.
کی به پیش آیند موشان ای فلان
نیست جمعیت درون جانشان
هوش مصنوعی: موشها به جلو نمیآیند، ای فلانی، چون درون جانشان جمعیتی وجود ندارد.
هست جمعیت به صورتها فشار
جمع معنی خواه هین از کردگار
هوش مصنوعی: وجود انسانها با ظواهری متفاوت، نشاندهندهٔ معنا و مفهوم عمیقتری است که از سوی خداوند به وجود آمده است.
نیست جمعیت ز بسیاری جسم
جسم را بر باد قایم دان چو اسم
هوش مصنوعی: جمعیت و تعداد زیاد، به تنهایی ارزشمند نیستند. مانند آنکه اگر جسمی را به باد بسپاریم، دیگر وجود واقعی ندارد. در واقع، فقط نام و عنوانش باقی میماند.
در دل موش ار بدی جمعیتی
جمع گشتی چند موش از حمیتی
هوش مصنوعی: اگر در دل یک موش جمعیتی از موشها جمع شوند، به خاطر محافظت و دفاع آنهاست.
بر زدندی چون فدایی حملهای
خویش را بر گربهٔ بیمهلهای
هوش مصنوعی: آنکه به شجاعت و از جانگذشتگی به جنگ میرود، مانند کسی است که با بیرحمی به یک گربه بیدفاع حمله میکند.
آن یکی چشمش بکندی از ضراب
وان دگر گوشش دریدی هم به ناب
هوش مصنوعی: چشمی را از شدت درد و زخم، به شدت به هم میزند و گوش دیگری را نیز به قدری میشکافد که به نابودی میانجامد.
وان دگر سوراخ کردی پهلوش
از جماعت گم شدی بیرون شوش
هوش مصنوعی: و دیگری نیز در دمی که از میان جمعیت خارج شد، پهلوی او را سوراخ کردی.
لیک جمعیت ندارد جان موش
بجهد از جانش به بانگ گربه هوش
هوش مصنوعی: اما روح موش آنقدر قوی نیست که از خود دفاع کند و در برابر صدا و تهدید گربه به سرعت میگریزد.
خشک گردد موش زان گربهٔ عیار
گر بود اعداد موشان صد هزار
هوش مصنوعی: اگر گربهای زیرک و ماهر وجود داشته باشد، حتی اگر تعداد موشها صد هزار تا هم باشد، آنها در خطر خشک شدن خواهند بود.
از رمهٔ انبه چه غم قصاب را
انبهی هش چه بندد خواب را
هوش مصنوعی: در این بیت، بیانگر این است که نگرانی برای قضایای بیاهمیت یا فرعی، مانند اینکه قصاب به فکر انبه باشد، بیمعنا و بیفایده است. در واقع، کسی که در پی خواب و آسایش خود است، نباید به چیزهایی که به او مربوط نیست فکر کند. این بیت به نوعی به بیتوجهی و بیخیالی نسبت به مسائل غیرمهم اشاره دارد.
مالک الملک است جمعیت دهد
شیر را تا بر گلهٔ گوران جهد
هوش مصنوعی: مالک تمام داراییها و قدرتها، جمعیت را به شیری میدهد تا بر رمههای گورخرها فشار آورد و فرمانروایی کند.
صد هزاران گور دهشاخ و دلیر
چون عدم باشند پیش صول شیر
هوش مصنوعی: صدها هزار گور مردان شجاع و دلیر همچون هیچ و پوچ به نظر میرسند در برابر قدرت و عظمت شیر.
مالک الملک است بدهد ملک حسن
یوسفی را تا بود چون ماء مزن
هوش مصنوعی: خداوند حقیقی است و تنها اوست که میتواند زیبایی و جمال یوسف را به کسی ببخشد. تا زمانی که این زیبایی مانند آب زلال و خالص باشد و معنای واقعیاش را حفظ کند.
در رخی بنهد شعاع اختری
که شود شاهی غلام دختری
هوش مصنوعی: چهرهای میتابد که مانند نور ستارهای است و این زیبایی میتواند باعث شود که حتی یک شاه، خدمتگزار دختری زیبا باشد.
بنهد اندر روی دیگر نور خود
که ببیند نیمشب هر نیک و بد
هوش مصنوعی: در زمان تاریکی شب، نور خود را به سمت دیگر میاندازد تا هر خوبی و بدی را مشاهده کند.
یوسف و موسی ز حق بردند نور
در رخ و رخسار و در ذات الصدور
هوش مصنوعی: یوسف و موسی از جانب حق نوری در چهره و سیمای خود و در دلهای مردم دریافت کردند.
روی موسی بارقی انگیخته
پیش رو او توبره آویخته
هوش مصنوعی: مردی مثل موسی، که با نشانهها و قدرتهای الهی آمده، در پیش روی خود بار و توبرهای آویخته دارد.
نور رویش آنچنان بردی بصر
که زمرد از دو دیدهٔ مار کر
هوش مصنوعی: نور چهرهاش آنقدر درخشان و خیرهکننده است که دید چشممار را تحتالشعاع قرار میدهد و زمرد را هم تحتتأثیر قرار میدهد.
او ز حق در خواسته تا توبره
گردد آن نور قوی را ساتره
هوش مصنوعی: او از خدا خواسته است که آن نور قوی که قابلیت پنهان شدن دارد، پوشیده شود.
توبره گفت از گلیمت ساز هین
کان لباس عارفی آمد امین
هوش مصنوعی: تو بر این بستر آید و از آن استفاده کنی، زیرا این لباس روحانی نشان از صداقت و امانتداری دارد.
کان کسا از نور صبری یافتست
نور جان در تار و پودش تافتست
هوش مصنوعی: او از نور صبر پوشش یافته است و نور جان در تار و پودش درخشیده است.
جز چنین خرقه نخواهد شد صوان
نور ما را بر نتابد غیر آن
هوش مصنوعی: تنها همین پوشش خواهد بود که نور ما را به نمایش خواهد گذاشت و جز این هیچ چیزی نمیتواند آن را تحمل کند.
کوه قاف ار پیش آید بهرسد
همچو کوه طور نورش بر درد
هوش مصنوعی: اگر کوه قاف به ما نزدیک شود، نورش بر دردهایمان مانند نور کوه طور میتابد.
از کمال قدرت ابدان رجال
یافت اندر نور بیچون احتمال
هوش مصنوعی: قدرت واقعی مردان در تواناییهایشان نهفته است که در روشنایی وجودشان به وضوح مشخص میشود.
آنچ طورش بر نتابد ذرهای
قدرتش جا سازد از قارورهای
هوش مصنوعی: هرچقدر که قدرت او بیشتر باشد، نمیتواند ذرهای از آن را تحمل کند و تمام آن در ظرف کوچکی جا میگیرد.
گشت مشکات و زجاجی جای نور
که همیدرد ز نور آن قاف و طور
هوش مصنوعی: نور و روشنی به قدری در آن مکان وجود دارد که گویا مانند مشکی و زجاجی، درخشان است و به زیبایی میدرخشد. این نور به شدت تأثیرگذار است و احساس خاصی را به وجود میآورد، همچون حالتی که در قاف و طور مشاهده میشود.
جسمشان مشکات دان دلشان زجاج
تافته بر عرش و افلاک این سراج
هوش مصنوعی: جسم آنها مانند چراغی درخشان است و دلهایشان مانند شیشهای نورانی، در حالی که نور آنها به آسمانها و افلاک میتابد.
نورشان حیران این نور آمده
چون ستاره زین ضحی فانی شده
هوش مصنوعی: نور آنها به قدری درخشان است که این نور چون ستارهای در صبح زود حیران و شگفتزده شده و از دنیای فانی جدا شده است.
زین حکایت کرد آن ختم رسل
از ملیک لا یزال و لم یزل
هوش مصنوعی: این داستان را پیامبر بزرگ، که آخرین فرستاده خداوند است، از پادشاهی که همیشه پایدار و بیپایان است، نقل کرده است.
که نگنجیدم در افلاک و خلا
در عقول و در نفوس با علا
هوش مصنوعی: من در آسمانها و فضای خالی جا نمیشوم و در ذهنها و روحها نیز نمیتوانم جای بگیرم.
در دل مؤمن بگنجیدم چو ضیف
بی ز چون و بی چگونه بی ز کیف
هوش مصنوعی: من در دل مؤمن جا گرفتهام، مانند مهمانی که بدون هیچ قید و شرطی و بدون نیاز به توضیح و تعریف خاصی مورد پذیرایی قرار میگیرد.
تا به دلالی آن دل فوق و تحت
یابد از من پادشاهیها و بخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن دل به واسطه دلالت و راهنمایی من به اوج و فرود برسد، از من قدرت و شانسهای بزرگی خواهد یافت.
بیچنین آیینه از خوبی من
برنتابد نه زمین و نه زمن
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز آینه نمیتواند زیبایی من را نشان دهد، نه خود زمین و نه زمان.
بر دو کون اسپ ترحم تاختیم
پس عریض آیینهای بر ساختیم
هوش مصنوعی: ما بر روی دو زین اسب تندرو حرکت کردیم و در نتیجه، مانند یک آینه وسیع تماشا کردیم.
هر دمی زین آینه پنجاه عرس
بشنو آیینه ولی شرحش مپرس
هوش مصنوعی: هر لحظه از این آینه، تصویر پنجاه عرش را بشنو، اما توضیحاتش را نپرس.
حاصل این کزلبس خویشش پرده ساخت
که نفوذ آن قمر را میشناخت
هوش مصنوعی: نتیجه اینکه او به زیبایی و رفتار ظاهری خود پردهای زیبا ساخته است که به واسطه آن، میتواند تأثیر و نفوذ قمر را تشخیص دهد.
گر بدی پرده ز غیر لبس او
پاره گشتی گر بدی کوه دوتو
هوش مصنوعی: اگر پرده را از غیر او کنار بزنی، به او نزدیکتر میشوی و اگر بدی، همچون کوه محکم و استوار خواهی بود.
ز آهنین دیوارها نافذ شدی
توبره با نور حق چه فن زدی
هوش مصنوعی: تو از میان دیوارهای سخت و آهنین عبور کردی، با نور حقیقت چنان کار شگفتی انجام دادی.
گشته بود آن توبره صاحب تفی
بود وقت شور خرقهٔ عارفی
هوش مصنوعی: در زمان شور و شوق عرفانی، آن کیسه که متعلق به یک عارف بود، پُر از اتفاقات و تجربیات ارزشمند شده بود.
زان شود آتش رهین سوخته
کوست با آتش ز پیش آموخته
هوش مصنوعی: آتش به خاطر سوختن راهی پیدا میکند که از پیش با آن آشنا شده است.
وز هوا و عشق آن نور رشاد
خود صفورا هر دو دیده باد داد
هوش مصنوعی: از محبت و عشق آن نور روشن، چشمان من پر از اشک شده است.
اولا بر بست یک چشم و بدید
نور روی او و آن چشمش پرید
هوش مصنوعی: اول یک چشم را بست و نور چهرهاش را مشاهده کرد، و به همین دلیل آن چشم از شوق و زیبایی او پرپر شد.
بعد از آن صبرش نماند و آن دگر
بر گشاد و کرد خرج آن قمر
هوش مصنوعی: بعد از آن، دیگر نتوانست صبر کند و دلی که به آن ستاره زیبا بسته بود را باز کرد و هزینههای آن ماه را پرداخت.
همچنان مرد مجاهد نان دهد
چون برو زد نور طاعت جان دهد
هوش مصنوعی: همچنان که مرد مجاهد برای زندگیاش تلاش میکند و به دیگران نان میدهد، وقتی که در راه انجام کارهای نیک و عبادت گام برمیدارد، روحش را تقویت میکند.
پس زنی گفتش ز چشم عبهری
که ز دستت رفت حسرت میخوری
هوش مصنوعی: سپس زنی به او گفت: به خاطر چشمان زیبایی که از دست دادی، در حسرت هستی.
گفت حسرت میخورم که صد هزار
دیده بودی تا همیکردم نثار
هوش مصنوعی: میگوید که حسرت میخورم که تو چشمان زیادی دیدهای، تا من هم بتوانم چیزی به تو تقدیم کنم.
روزن چشمم ز مه ویران شدست
لیک مه چون گنج در ویران نشست
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر زیبایی و جذابیتش خراب شده، اما آن زیبایی مانند گنجی در خراب است و هنوز در قلب من جای دارد.
کی گذارد گنج کین ویرانهام
یاد آرد از رواق و خانهام
هوش مصنوعی: کیست که ارزش و ثروت من را به یاد بیاورد وقتی که من چنین ویرانه و خراب شدهام؟
نور روی یوسفی وقت عبور
میفتادی در شباک هر قصور
هوش مصنوعی: نور چهره یوسف در زمان غروب، در هر شکاف و تاریکی به چشم میخورد.
پس بگفتندی درون خانه در
یوسفست این سو به سیران و گذر
هوش مصنوعی: در داخل خانه، یوسف است، و این سو به سمت سیران و عبور میکند.
زانک بر دیوار دیدندی شعاع
فهم کردندی پس اصحاب بقاع
هوش مصنوعی: چون بر دیوار تابش را دیدند، فهمیدند که دوستان باید در مکانهای خاصی حاضر شوند.
خانهای را کش دریچهست آن طرف
دارد از سیران آن یوسف شرف
هوش مصنوعی: خانهای وجود دارد که از طریق دریچهای به دنیا و زیباییهای آن نگریسته میشود و در آنجا، یوسف با سیرت و شرافتش جلوهگری میکند.
هین دریچه سوی یوسف باز کن
وز شکافش فرجهای آغاز کن
هوش مصنوعی: به سرعت دریچهای به سوی یوسف بگشا و از طریق آن فرصتی را آغاز کن.
عشقورزی آن دریچه کردنست
کز جمال دوست سینه روشنست
هوش مصنوعی: عشق ورزیدن یعنی گشودن دری به روی زیبایی دوست که باعث روشنی و روشنایی دل میشود.
پس هماره روی معشوقه نگر
این به دست تست بشنو ای پدر
هوش مصنوعی: پس همیشه بر چهره معشوقه نگاه کن، این به تو بستگی دارد، ای پدر، بشنو.
راه کن در اندرونها خویش را
دور کن ادراک غیراندیش را
هوش مصنوعی: در درون خود را بیاب و از فکر کردن به دیگران و اندیشههای آنها دوری کن.
کیمیا داری دوای پوست کن
دشمنان را زین صناعت دوست کن
هوش مصنوعی: دارای نیروی جادویی هستی که میتوانی با آن مشکلات و دشمنان را حل کنی، اما این هنر را باید در خدمت دوستی و کمک به دیگران قرار دهی.
چون شدی زیبا بدان زیبا رسی
که رهاند روح را از بیکسی
هوش مصنوعی: وقتی که زیبا شدی، بدان که این زیبایی تو را از احساس تنهایی و بیکسی آزاد میکند.
پرورش مر باغ جانها را نمش
زنده کرده مردهٔ غم را دمش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پرورش روح و جان انسانها باعث زنده شدن شادیها و امیدها میشود و در مقابل، احساسات منفی و غمها را به فراموشی میسپارد. زندگی و نشاط به واسطهی وجود روحیه مثبت و پرورش احساسات خوب به دست میآید.
نه همه ملک جهان دون دهد
صد هزاران ملک گوناگون دهد
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا ارزشمند نیست و نمیتوان به هر چیزی اعتماد کرد، اما در عوض، دنیا انواع و اقسام داراییها و ویژگیهای مختلف را به ما ارائه میدهد.
بر سر ملک جمالش داد حق
ملکت تعبیر بیدرس و سبق
هوش مصنوعی: بر سر ملک زیباییاش، حق مالکیت را بدون آموزش و تجربه بیان کردهاند.
ملکت حسنش سوی زندان کشید
ملکت علمش سوی کیوان کشید
هوش مصنوعی: زیبایی او به سمت زندان رفته و دانش او به سمت آسمانها و کهکشانها رفته است.
شه غلام او شد از علم و هنر
ملک علم از ملک حسن استودهتر
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر علم و هنر او، مانند یک خدمتکار در برابرش قرار گرفت و ملکِ دانش از ملکِ زیبایی او برجستهتر به نظر میرسد.