گنجور

بخش ۹۳ - داستان آن مرد کی وظیفه داشت از محتسب تبریز و وامها کرده بود بر امید آن وظیفه و او را خبر نه از وفات او حاصل از هیچ زنده‌ای وام او گزارده نشد الا از محتسب متوفی گزارده شد چنانک گفته‌اند لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء

آن یکی درویش ز اطراف دیار
جانب تبریز آمد وامدار
نه هزارش وام بد از زر مگر
بود در تبریز بدرالدین عمر
محتسب بد او به دل بحر آمده
هر سر مویش یکی حاتم‌کده
حاتم ار بودی گدای او شدی
سر نهادی خاک پای او شدی
گر بدادی تشنه را بحری زلال
در کرم شرمنده بودی زان نوال
ور بکردی ذره‌ای را مشرقی
بودی آن در همتش نالایقی
بر امید او بیامد آن غریب
کو غریبان را بدی خویش و نسیب
با درش بود آن غریب آموخته
وام بی‌حد از عطایش توخته
هم به پشت آن کریم او وام کرد
که ببخششهاش واثق بود مرد
لا ابالی گشته زو و وام‌جو
بر امید قلزم اکرام‌خو
وام‌داران روترش او شادکام
هم‌چو گل خندان از آن روض الکرام
گرم شد پشتش ز خورشید عرب
چه غمستش از سبال بولهب
چونک دارد عهد و پیوند سحاب
کی دریغ آید ز سقایانش آب
ساحران واقف از دست خدا
کی نهند این دست و پا را دست و پا
روبهی که هست زان شیرانش پشت
بشکند کلهٔ پلنگان را به مشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی درویش ز اطراف دیار
جانب تبریز آمد وامدار
هوش مصنوعی: یک درویش از اطراف دیار به سمت تبریز آمد و در حال نیازمند بودن است.
نه هزارش وام بد از زر مگر
بود در تبریز بدرالدین عمر
هوش مصنوعی: در تبریز، شخصی به نام بدرالدین عمر وجود دارد که شاید هزاران وام بد بدهکار باشد، اما این وضعیت او به زر (دارایی) مرتبط نیست.
محتسب بد او به دل بحر آمده
هر سر مویش یکی حاتم‌کده
هوش مصنوعی: محتسب بدبرخوردی دارد و دلش مثل دریا پر از غم است؛ هر تار موی او نشانه‌ای از سخاوت و بزرگواری است.
حاتم ار بودی گدای او شدی
سر نهادی خاک پای او شدی
هوش مصنوعی: اگر حاتم طایی هم بودی، به عنوان گدا در کنار او قرار می‌گرفتی و به احترام او، سر بر خاک پای او می‌نهادی.
گر بدادی تشنه را بحری زلال
در کرم شرمنده بودی زان نوال
هوش مصنوعی: اگر به تشنه‌ای دریا و آب زلال می‌دادی، از بزرگواری‌ات شرمنده می‌شدی.
ور بکردی ذره‌ای را مشرقی
بودی آن در همتش نالایقی
هوش مصنوعی: اگر ذره‌ای را به سمت مشرق بفرستی، در آن صورت به خاطر شخصیت و توانایی‌اش نالایق خواهد بود.
بر امید او بیامد آن غریب
کو غریبان را بدی خویش و نسیب
هوش مصنوعی: آن بیگانه به امید او آمد؛ او کسی است که غریبان را با سرنوشت و ویژگی‌های خود آشنا می‌کند.
با درش بود آن غریب آموخته
وام بی‌حد از عطایش توخته
هوش مصنوعی: آن غریب از درختی که در آن قرار دارد، بی‌نهایت وام و بخشش را آموخته و از عطای آن بهره‌مند شده است.
هم به پشت آن کریم او وام کرد
که ببخششهاش واثق بود مرد
هوش مصنوعی: به دلیل اعتماد به کرامت و بخشش او، از او درخواست کمک کرد.
لا ابالی گشته زو و وام‌جو
بر امید قلزم اکرام‌خو
هوش مصنوعی: من دیگر به آن اهمیت نمی‌دهم و برای دریافت نعمت‌ها و لطف‌های بزرگ به امیدی نشسته‌ام.
وام‌داران روترش او شادکام
هم‌چو گل خندان از آن روض الکرام
هوش مصنوعی: کسانی که از وام‌ها رنج می‌برند، باید با شادی و امید زندگی کنند، مانند گلی خندان که در باغی زیبا و پر از نعمت‌ها رشد کرده است.
گرم شد پشتش ز خورشید عرب
چه غمستش از سبال بولهب
هوش مصنوعی: اگر پشت او از گرمای خورشید عرب داغ شده، چه نیازی به نگرانی از سبال بولهب دارد؟
چونک دارد عهد و پیوند سحاب
کی دریغ آید ز سقایانش آب
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها رابطه و پیوندی دارند، هیچ تردیدی نیست که از سقاها (آب‌کش‌ها) آب به آنها داده خواهد شد.
ساحران واقف از دست خدا
کی نهند این دست و پا را دست و پا
هوش مصنوعی: جادوگران می‌دانند که آیا خداوند این قدرت را به ما داده است که این دست و پا را در اختیار داشته باشیم یا نه.
روبهی که هست زان شیرانش پشت
بشکند کلهٔ پلنگان را به مشت
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای توانایی و قدرت مانند شیران باشد، می‌تواند با قدرت خود، پشت پلنگان را بشکند و آنها را مغلوب کند.