گنجور

بخش ۹۱ - رجوع کردن به قصهٔ طلب کردن آن موش آن چغز را لب‌لب جو و کشیدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او

آن سرشتهٔ عشق رشته می‌کشد
بر امید وصل چغز با رشد
می‌تند بر رشتهٔ دل دم به دم
که سر رشته به دست آورده‌ام
هم‌چو تاری شد دل و جان در شهود
تا سر رشته به من رویی نمود
خود غراب البین آمد ناگهان
بر شکار موش و بردش زان مکان
چون بر آمد بر هوا موش از غراب
منسحب شد چغز نیز از قعر آب
موش در منقار زاغ و چغز هم
در هوا آویخته پا در رتم
خلق می‌گفتند زاغ از مکر و کید
چغز آبی را چگونه کرد صید
چون شد اندر آب و چونش در ربود
چغز آبی کی شکار زاغ بود
چغز گفتا این سزای آن کسی
کو چو بی‌آبان شود جفت خسی
ای فغان از یار ناجنس ای فغان
هم‌نشین نیک جویید ای مهان
عقل را افغان ز نفس پر عیوب
هم‌چو بینی بدی بر روی خوب
عقل می‌گفتش که جنسیت یقین
از ره معنیست نی از آب و طین
هین مشو صورت‌پرست و این مگو
سر جنسیت به صورت در مجو
صورت آمد چون جماد و چون حجر
نیست جامد را ز جنسیت خبر
جان چو مور و تن چو دانهٔ گندمی
می‌کشاند سو به سویش هر دمی
مور داند کان حبوب مرتهن
مستحیل و جنس من خواهد شدن
آن یکی موری گرفت از راه جو
مور دیگر گندمی بگرفت و دو
جو سوی گندم نمی‌تازد ولی
مور سوی مور می‌آید بلی
رفتن جو سوی گندم تابعست
مور را بین که به جنسش راجعست
تو مگو گندم چرا شد سوی جو
چشم را بر خصم نه نی بر گرو
مور اسود بر سر لبد سیاه
مور پنهان دانه پیدا پیش راه
عقل گوید چشم را نیکو نگر
دانه هرگز کی رود بی دانه‌بر
زین سبب آمد سوی اصحاب کلب
هست صورتها حبوب و مور قلب
زان شود عیسی سوی پاکان چرخ
بد قفس‌ها مختلف یک جنس فرخ
این قفس پیدا و آن فرخش نهان
بی‌قفس کش کی قفس باشد روان
ای خنک چشمی که عقلستش امیر
عاقبت‌بین باشد و حبر و قریر
فرق زشت و نغز از عقل آورید
نی ز چشمی کز سیه گفت و سپید
چشم غره شد به خضرای دمن
عقل گوید بر محک ماش زن
آفت مرغست چشم کام‌بین
مخلص مرغست عقل دام‌بین
دام دیگر بد که عقلش در نیافت
وحی غایب‌بین بدین سو زان شتافت
جنس و ناجنس از خرد دانی شناخت
سوی صورت‌ها نشاید زود تاخت
نیست جنسیت به صورت لی و لک
عیسی آمد در بشر جنس ملک
برکشیدش فوق این نیلی‌حصار
مرغ گردونی چو چغزش زاغ‌وار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن سرشتهٔ عشق رشته می‌کشد
بر امید وصل چغز با رشد
هوش مصنوعی: عشق همچون ریسه‌ای ظریف بر امید وصل می‌چرخد و تکامل پیدا می‌کند.
می‌تند بر رشتهٔ دل دم به دم
که سر رشته به دست آورده‌ام
هوش مصنوعی: هر لحظه قلبم را تحت فشار می‌آورد که من به خوبی کنترل این احساسات را پیدا کرده‌ام.
هم‌چو تاری شد دل و جان در شهود
تا سر رشته به من رویی نمود
هوش مصنوعی: دل و جان همانند تیری در حالت مشاهده و شناخت به هم گره خورده‌اند، تا زمانی که سر رشتهٔ وجود تو را به من نشان دهد.
خود غراب البین آمد ناگهان
بر شکار موش و بردش زان مکان
هوش مصنوعی: ناگهان، پرنده‌ای از نوع غراب مانند بختیاری به میان موش‌ها آمد و یکی از آنها را از آنجا برد.
چون بر آمد بر هوا موش از غراب
منسحب شد چغز نیز از قعر آب
هوش مصنوعی: زمانی که موش از هوا بیرون آمد، غراب (قوچ) به کنار رفت و چغز (پرنده‌ای آبی) نیز از عمق آب عقب‌نشینی کرد.
موش در منقار زاغ و چغز هم
در هوا آویخته پا در رتم
هوش مصنوعی: موش در منقار زاغ و چغز در آسمان با پاهایش آویزان شده است.
خلق می‌گفتند زاغ از مکر و کید
چغز آبی را چگونه کرد صید
هوش مصنوعی: مردم می‌گفتند چطور زاغ با حیله و نیرنگ، چغز آبی را به دام انداخت.
چون شد اندر آب و چونش در ربود
چغز آبی کی شکار زاغ بود
هوش مصنوعی: زمانی که زاغ به آب سقوط کرد، دیگر توسط چغز آبی که او را در برگرفت، شکار شد.
چغز گفتا این سزای آن کسی
کو چو بی‌آبان شود جفت خسی
هوش مصنوعی: چغز (پرنده‌ای) گفت: این عاقبت کسی است که وقتی بدون آب می‌ماند، به سرنوشت بدی دچار می‌شود.
ای فغان از یار ناجنس ای فغان
هم‌نشین نیک جویید ای مهان
هوش مصنوعی: ای وای بر یار نالایق! ای وای بر هم‌نشینانی که به دنبال خوبی هستند، ای مهمانان.
عقل را افغان ز نفس پر عیوب
هم‌چو بینی بدی بر روی خوب
هوش مصنوعی: اگر عقل را تحت تأثیر نفس و عیوب آن ببینی، مانند این است که زیبایی‌های چهره‌ای زیبا را با نقاط منفی‌اش مقایسه کنی.
عقل می‌گفتش که جنسیت یقین
از ره معنیست نی از آب و طین
هوش مصنوعی: عقل به او می‌گفت که حقیقت و واقعیت چیزهایی هستند که از عمق معانی و مفاهیم به دست می‌آیند، نه از جنس و ماده فیزیکی مانند آب و خاک.
هین مشو صورت‌پرست و این مگو
سر جنسیت به صورت در مجو
هوش مصنوعی: مواظب باش که فقط به ظاهر دیگران توجه نکن و به شناسایی ماهیت درونی آنها بپرداز. به ظواهر بسنده نکن و در جستجوی عمق وجودی افراد باش.
صورت آمد چون جماد و چون حجر
نیست جامد را ز جنسیت خبر
هوش مصنوعی: چهره به شکل مادی و بی‌تحرک نمود پیدا کرده است، اما مانند سنگ و اشیا بی‌جان نیست. اشیای بی‌حرکت از جنسیت و ماهیت خود آگاهی ندارند.
جان چو مور و تن چو دانهٔ گندمی
می‌کشاند سو به سویش هر دمی
هوش مصنوعی: جان مانند یک مور و بدن مانند دانه‌ای از گندم است که هر لحظه آن را به سوی خود می‌کشاند.
مور داند کان حبوب مرتهن
مستحیل و جنس من خواهد شدن
هوش مصنوعی: مور می‌داند که آن دانه‌های زراعتی که تحت تأثیر عوامل مختلف قرار گرفته‌اند، ممکن است به چیز دیگری تبدیل شوند و من هم می‌خواهم به چیزی تبدیل شوم.
آن یکی موری گرفت از راه جو
مور دیگر گندمی بگرفت و دو
هوش مصنوعی: یک مور از راهی که در آن دیگر مور در حال برداشتن گندم بود، عبور کرد و او را دید.
جو سوی گندم نمی‌تازد ولی
مور سوی مور می‌آید بلی
هوش مصنوعی: گاو به دنبال کاه نمی‌رود، اما مور به سمت هم‌نوع خود می‌آید.
رفتن جو سوی گندم تابعست
مور را بین که به جنسش راجعست
هوش مصنوعی: گندم به جریان آب می‌پیوندد و مور هم به چیزی که به آن تعلق دارد، نزدیک می‌شود.
تو مگو گندم چرا شد سوی جو
چشم را بر خصم نه نی بر گرو
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بگویی چرا گندم به سوی جو رفته است، چشم‌ات را به دشمن مگیر، بلکه به گروه خودت نگاه کن.
مور اسود بر سر لبد سیاه
مور پنهان دانه پیدا پیش راه
هوش مصنوعی: موری سیاه بر روی سینه‌ای سیاه نشسته و دانه‌ای را که در راه است، به سختی پیدا می‌کند.
عقل گوید چشم را نیکو نگر
دانه هرگز کی رود بی دانه‌بر
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که باید با دقت به چیزها نگاه کنی، زیرا بی‌دلیل و بدون هدف هیچ‌چیز محقق نخواهد شد.
زین سبب آمد سوی اصحاب کلب
هست صورتها حبوب و مور قلب
هوش مصنوعی: به همین دلیل، دوستان و همراهان همچون سگان آمده‌اند. ظاهر آنها زیبا و دل‌نشین است، اما باطنشان مانند مورچه‌ای است که به دل می‌خورد.
زان شود عیسی سوی پاکان چرخ
بد قفس‌ها مختلف یک جنس فرخ
هوش مصنوعی: حضرت عیسی به خاطر پاکی‌اش از دنیای فاسد و محدودیت‌ها رهایی یافت و به جمع نیکان و خوبان پیوست. در اینجا به تفاوت میان دنیا و دنیای پاکان اشاره شده است.
این قفس پیدا و آن فرخش نهان
بی‌قفس کش کی قفس باشد روان
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که در دنیای ظاهری ما، قفس و محدودیت‌ها قابل مشاهده‌اند، اما زیبایی و آزادی درونی که همانند پرنده‌ای است در فراسوی این محدودیت‌ها، پنهان و نامشهود است. وقتی که روح آزاد باشد، دیگر قفس نمی‌تواند مانع پرواز آن شود.
ای خنک چشمی که عقلستش امیر
عاقبت‌بین باشد و حبر و قریر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که افرادی که دارای چشمی روشن و آگاه هستند، در نهایت به عقل و درک درست دست خواهند یافت. چنین افرادی می‌توانند در زندگی خود به خوبی تصمیم بگیرند و به نتایج صحیحی برسند.
فرق زشت و نغز از عقل آورید
نی ز چشمی کز سیه گفت و سپید
هوش مصنوعی: زشت و زیبا را باید با عقل و فکر تحلیل کرد نه با دیدن فقط، چون دیدن ممکن است ما را به اشتباه بیندازد و در قضاوت درباره سیاهی و سفیدی دچار خطا کند.
چشم غره شد به خضرای دمن
عقل گوید بر محک ماش زن
هوش مصنوعی: خدایی که به هر چیزی زیبایی و رنگی بخشیده، به ما می‌گوید که با تفکر و عقل، باید قضاوت کنیم و کارهایمان را بر اساس درک صحیح انجام دهیم.
آفت مرغست چشم کام‌بین
مخلص مرغست عقل دام‌بین
هوش مصنوعی: چشمی که توانایی دیدن خوشبختی و زیبایی‌ها را دارد، می‌تواند آفتی برای پرنده باشد، اما عقل و فهم، در واقع کمک می‌کنند تا دام‌ها و مشکلات را شناسایی کنیم.
دام دیگر بد که عقلش در نیافت
وحی غایب‌بین بدین سو زان شتافت
هوش مصنوعی: دیگر حیوانی که عقلش به درک وحی نرسید، به خاطر مشاهداتش به این سو و آن سو می‌رفت.
جنس و ناجنس از خرد دانی شناخت
سوی صورت‌ها نشاید زود تاخت
هوش مصنوعی: با عقل و خرد می‌توانی تشخیص دهی که هر چیز خوب و بد چیست، اما نباید به زودی از ظاهر آن‌ها نتیجه‌گیری کنی.
نیست جنسیت به صورت لی و لک
عیسی آمد در بشر جنس ملک
هوش مصنوعی: جنسیت به ظواهر و شکل‌های ظاهری مربوط نیست، زیرا عیسی (ع) در قالب بشری متولد شد و از مقام ملکوتی برخوردار بود.
برکشیدش فوق این نیلی‌حصار
مرغ گردونی چو چغزش زاغ‌وار
هوش مصنوعی: او را از بالای آن دیوار نیلی‌ رنگ برداشتند، مانند پرنده‌ای که به دور می‌چرخد و شبیه زاغ، در پرواز است.